۱۰ فیلم برتر تاریخ سینما با پایان باز که مخاطب را مات و مبهوت به حال خود رها می کنند
از سال ۱۹۴۴ تا ۱۹۵۲ سبکی از فیلمسازی در ایتالیا به نام نئورئالیسم شکل گرفت که با رویکرد تکه ای از زندگی شناخته می شد. روایت این فیلم ها بسیار افسرده کننده، بسیار جدی و رسمی بوده و پایان خوش چیزی بود که کارگردانان به آن تن در نمی دادند. این سبک پایان باز امروزه نیز در سینما دیده شده و به طور خاص در فیلم های ترسناک و درام به کار گرفته می شود.
در حالی که پایان بندی مبهم می تواند برای تماشاگران آزار دهنده باشد و آن ها گیج و ناراضی کند، وقتی این کار به شکلی درست انجام گیرد، می تواند یک روش خلاقانه و موثر برای پایان دادن به داستان باشد.
تکنیک های کلاسیک روایت داستان باعث شده که پایان خوش به استاندارد فیلم های سینمایی تبدیل شود. این موضوع، آن چیزی که ما از پایان داستان های سینمایی داریم را تحت تاثیر قرار داده است. اما بسیار زودتر از آن چیزی که فکر می کنید و در اواسط دهه ۱۹۴۰ بود که سینماروها جذابیت روایت های پایان باز را درک کردند.
از سال ۱۹۴۴ تا ۱۹۵۲ سبکی از فیلمسازی در ایتالیا به نام نئورئالیسم شکل گرفت که با رویکرد تکه ای از زندگی شناخته می شد. روایت این فیلم ها بسیار افسرده کننده، بسیار جدی و رسمی بوده و پایان خوش چیزی بود که کارگردانان به آن تن در نمی دادند.
این سبک پایان باز امروزه نیز در سینما دیده شده و به طور خاص در فیلم های ترسناک و درام به کار گرفته می شود. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم برتر تاریخ سینما با پایان باز آشنا کنیم که باید قبل از مرگ ببینید.
۱۰- The Wrestler (2008)
نقدهای مثبت، استقبال هنری و فیلمی که یک اثر کاملاٌ موفق به شمار می آید. فیلم The Wrestler داستان یک کشتی کج کار پا به سن گذاشته با بازی میکی رورک را روایت می کند که در فراموش کردن دوران جوانی اش مشکل دارد. در شرایطی که وضعیت سلامت جسمی او رو به وخامت است، او خود را درمانده و تنها می بیند و تلاشی ناموفق برای آشتی دوباره با دخترش دارد که مدت ها قبل او را تنها گذاشته است.
هنگامی که فرصتی برای بازگشت به رینگ و رویارویی با مشهورترین رقیبش پیش می آید، او این موضوع را بلیت بازگشت خود به شادی می بیند اما وقتی پزشکش می گوید که این بازی می تواند باعث مرگش شود، همه چیز برای او به کابوس تبدیل می شود.
رندی در نهایت تصمیم می گیرد که باید این ریسک را انجام دهد و فیلم با ورود او به رینگ به پایان می رسد در حالی که معلوم نیست بعد از مسابقه چه بر سر او خواهد آمد.
۹- Black Swan (2010)
فیلم Black Swan در همان سال ۲۰۰۰ به عنوان بخشی از فیلم The Wrestler در ذهن آرونوفسکی شکل گرفت، جایی که قرار بود داستان در مورد یک زوج باشد که یکی کشتی کج کار و دیگری بالرین است. اما در نهایت کارگردان تصمیم گرفت که داستان این دو را از هم جدا کند.
علیرغم جدا شدن از هم، فیلم های Black Swan و The Wrestler شباهت های بسیاری با هم داشته و مکمل یکدیگر به شمار می آیند. وقتی نینا به عنوان نفر اول در یک کمپانی رقص باله انتخاب می شود، نزدیک شدن کارگردان نمایش به او، کنترل های بیش از حد مادرش و فشاری که تلاش برای ثابت کردن خود به دیگر بالرین های حسود کمپانی به او وارد می کند باعث می شود که نینا وارد یک توهم روانشناختی شود. در نهایت او درکش از مرز بین واقعیت و توهم را از دست داده و دست به قتل می زند بدون این که مشخص باشد خودش یا دوستش را کشته است.
۸- The Shining (1980)
به عنوان یک شاهکار ژانر وحشت، فیلم The Shining از آن دسته فیلم های ترسناکی است که بدون شک ترس را در اعماق وجود شما ایجاد خواهد کرد حتی در صورتی که برای چندمین بار به تماشای آن نشسته باشید. وقتی نویسنده ای به نام جک تورنس با بازی جک نیکلسون با مشکل در ادامه داستان و تاخیر در برنامه تمام کردن کتابش مواجه می شود، تصمیم می گیرد همراه خانواده اش به یک مکان آرام و ساکت برود.
بدین ترتیب است که به یک هتل بسیار باشکوه در منطقه ای دوردست و کوهستانی می رود و آنجاست که در می یابد تنهایی و انزوا می تواند ویرانگر باشد. در انتهای داستان جک کشته می شود اما تصویر او باقی مانده که در یک نقاشی دیواری برای همیشه به دیوار آویزان شده است. آیا او به تسخیر ارواح خبیثه درآمده است؟ آیا او خودش اکنون همان روح خبیث است؟
۷- American Psycho (2000)
اگر علیرغم تمام انتقادات از دنیای وال استریت همچنان بیمی از آن ندارید، شخصیت پاتریک در فیلم American Psycho با بازی کریستین بیل شما را با یک داستان ترسناک در مورد وال استریت آشنا خواهد کرد. او از سرمایه گذاران ثروتمند وال استریت است اما قصد دارد علاقه اش به کشتار را پنهان کرده و از زندگی موفقش به عنوان یک تاجر نیویورکی دور نگه دارد اما رفته رفته بیشتر در دنیای آشوب و قتل سقوط می کند.
در انتهای فیلم، مخاطبان ناچار می شوند پا در کفش های پاتریک بگذارند و از خود بپرسند که آیا اصلاً جنایتی صورت گرفته یا نه.
۶- ۲۰۰۱: A Space Odyssey
این شاهکار حماسی در قالب چهار بخش روایت می شود، در مورد یک سری رویارویی ها بین انسان و یک مونولیث سیاه رازآلود. این فیلم که در بطن خود یک فیلم علمی تخیلی است به موضوعاتی مانند تکامل انسان، تکنولوژی (هوش مصنوعی) و حیات فرازمینی می پردازد.
این فیلم در ابتدا عملکرد خوبی در گیشه نداشت اما در نهایت به تحسین شده ترین شاهکار کوبریک و یکی از محبوب ترین فیلم های طرفداران داستان های علمی تخیلی سینمایی تبدیل شد.
همچنین ۲۰۰۱: A Space Odyssey یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینما به شمار می آید هر چند هنوز سوالات بی پاسخ زیادی در مورد پایان بندی باز آن وجود دارد.
۵- Memento (2000)
اگر بتوانید برای مدت زمان کافی این فیلم با روایت غیرخطی و پیچیده را دنبال کند، با یک پیچش داستانی راضی کننده و البته غافلگیر کننده مواجه خواهید شد که همه چیز را تغییر می دهد.
با ذهنی آشفته و حیرت زده، در خواهید یافت که هیچ چیز در این فیلم معنی ندارد، هیچ کس قابل اعتماد نیست و هنوز نمی داند جان جی کیست و آیا مرده یا زنده است. و اینجاست که فیلم با پایانی باز به اتمام می رسد.
داستان فیلم Memento در مورد مردی است که می خواهد انتقام قتل زنش که در حمله به خانه اش کشته شده را بگیرد. مشکل اما اینجاست که در این حمله لئونارد نیز به شدت زخمی شده و حافظه کوتاه مدتش را از دست داده و این یعنی اینکه اتفاقات پس از کشته شدن همسرش را نمی تواند حفظ کند.
به همین خاطر است که فیلم در قالب دو تصویرسازی رنگی و سیاه و سفید در جهت زمانی عکس در حال حرکت بوده و رفته رفته گره ماجرا باز می شود، اما نه به شکلی که حقیقت افشا شود.
۴- Blade Runner (1982)
این کالت کلاسیک نئونوآر داستان دکارد (هریسون فورد) را روایت می کند، یک بلید رانر بازنشسته که مجبور می شود برای آخرین ماموریتش بازگردد. در یک نسخه پادآرمانشهری از لس آنجلس که انسان های ماشینی را به سختی می توان از انسان های واقعی تشخیص داد، ربات ها برای ترکیب شدن با نسل انسان به زمین آمده اند.
وقتی دکارت مامور پیدا کردن و از بین بردن این ربات های انسان نما می شود، یکی از آن ها را بسیار خاص می یابد که نزدیک ترین ربات به انسان است. بلید رانر یک به یک این ربات ها را از بین می برد اما او نیز خود به هیولایی تبدیل می شود که برای کشتن هیولاها استخدام شده است.
در واقع مشخص نیست که دکارد خود یک انسان است یا رباتی که برای کشتن تربیت شده است. به لطف ایمپلنت های خاطره، او نیز نمی داند انسان است یا ماشینی که برنامه ریزی شده است و اینجاست که فیلم با پایانی باز، خاتمه پیدا می کند.
۳- Shutter Island (2010)
لئوناردو دی کاپریو مهارت خود را در نقش شخصیتی که به سوی دیوانگی می رود، به خوبی در فیلم Shutter Island بازی می کند که یکی از همکاری های برجسته و تاثیرگذار دی کاپریو و اسکورسیزی به شمار می آید.
داستان فیلم در سال ۱۹۴۵ رخ می دهند، جایی که مارشال تدی دانیلز به یک جزیره شبه زندان که محل نگهداری قاتلان دیوانه است می رود تا در مورد فرار یک قاتل خطرناک تحقیق کند. داستان فیلم هر چه پیش می رود، پیچیده تر و گسترده تر شده تا جایی که مخاطب در یک درام پرپیچ و خم و غیرقابل پیش بینی غرق می شود.
تدی رفته رفته اصول اخلاقی پزشکان حاضر در این مرکز درمانی را به چالش می کشد و خود را در خطر می بیند. هر چه سرنخ های بیشتری به دست می آورد، ترس و وحشت او بیشتر می شود و خود را بی پناه و آسیب پذیر می یابد.
در نهایت افشاگری اصلی داستان رخ می دهد که باورش برای مخاطب دشوار است و پایانی باز که مخاطب را وادار می کند از خود بپرسد آیا تدی دیوانه است؟ آیا از اول در این مرکز بوده و آیا پزشکان مرکز روی او آزمایش های شیطانی انجام داده اند؟
۲- Black Christmas (1974)
این اسلشر نمی تواند ناشناخته بماند. در فیلمی که می توان آن را اولین فیلم مدرن ژانر فرعی اسلشر نامید، ساکنان یک خانه انجمن خواهری در روزهای تعطیلات کریسمس مورد اذیت و آزار یک دیوانه قرار می گیرد.
وقتی تماس های او به مرحله ای غیرقابل تحمل می رسند و دختری کم می شود، مشخص می شود که خواهران داستان با چیزی فراتر از یک نوجوان حوصله سر رفته مواجهند، غافل از آنکه این نوجوان بسیار از آنچه که فکر می کنند به آن ها نزدیک تر است.
در انتهای داستان، شخصیت جس (الیویا هاسی) از این بیم دارد که نامزدش همین فرد مهاجم باشد در حالی که در زیرزمین با او تنهاست و نمی داند که چه باید بکند. اما در حالی که جس نامزدش را به قتل می رساند، مشخص می شود که قاتل کس دیگری است و قاتل هنوز در خانه است.
۱- Inception (2010)
یک داستان جاسوسی بسیار پیچیده! کوب (لئوناردو دی کاپریو) استاد سرقت است اما نه سرقت های کوچک بلکه سرقت ایده ها هنگامی که هنوز در ذهن افراد هستند. زندگی خلافکارانه باعث شده او همیشه در حال فرار بوده، همه چیزش را از دست داده و به دنبال راهی برای بازگشت به زندگی آرام گذشته باشد.
او موافقت می کند که در ازای بازگشت به زندگی گذشته، آخرین سرقتش را نیز انجام دهد اما کار ساده ای نیست و باید رازهایی را از ذهن یک شخص برجسته به سرقت ببرد.
در انتهای داستان، همه چیز طبق نقشه پیش نرفته و سرقت از کنترل خارج می شود و آنجاست که مخاطب از خود می پرسد کجا رویا به پایان رسیده و واقعیت آغاز می شود. آیا رویا در رویا اتفاق افتاده است؟
منبع: روزیاتو