دربارۀ «گناه فرشته»؛ سایۀ کاریزمای شهاب بر سر معماهای سوخته
گناه فرشته در دو قسمت ابتداییاش سریال جذاب و گیرایی به نظر میرسد اما این جاذبه بیشتر از آنکه به خاطر نیرو و انسجام داستان باشد، متکی به بازیهای گیرا و به ویژه حضور کاریزماتیک شهاب حسینی است.
فرادید| ماجرای «گناه فرشته» بر محور یک پروندۀ قتل میچرخد؛ یک پیرمرد ثروتمند به قتل رسیده و تنها متهم ماجرا نیز دختر خدمتکاری به نام فرشته است. شخصیت اصلی داستان وکیل زبردستی به نام حامد تهرانی (شهاب حسینی) است که بعد از اصرار پدر فرشته و البته به چند دلیل دیگر، بعد از مدتی طفره رفتن، بالاخره تصمیم میگیرد وکالت دختر را قبول کند.
به گزارش فرادید؛ این شاید مسیر اصلی داستان در دو قسمت اول باشد؛ اما به غیر از این، همۀ آنچه که در این دو قسمت میبینیم، فاش شدن ارتباطاتی است که بین تمام افراد مختلف درگیر در این پرونده وجود دارد. در یک کلام میشود گفت که در این سریال همه همدیگر را میشناسند و در گذشته با هم سَر و سِرهایی داشتهاند: وکیل خانوادۀ عشیری همسر حامد است؛ خود عشیری قاتل (احتمالی) مادر حامد بوده است؛ فرزند عشیری قبلا عاشق مهتاب (همسر حامد) بوده؛ پدر فرشته قبلا آدمِ پدر حامد بوده؛ پدر حامد در گذشته همکاری مرموزی با عشیری داشته و از این قبیل.
در واقع بخش مهمی از حال و هوای معماگونه و صحنههای غافلگیرکنندۀ سریال در دو قسمت اول متکی بر همین ارتباطهایی است که قدم به قدم برای مخاطب فاش میشوند؛ البته این به خودی خودش یک ضعف یا نکتۀ منفی نیست اما اینکه همۀ جاذبۀ روایت بخواهد در همین جنس غافلگیری خلاصه شود حتما یک ضعف جدی خواهد بود.
آنچه که ظاهرا معمای اصلی سریال است، هویت قاتل عشیری است؛ رازی که به نظر میرسد حامد باید به دنبال کشف آن باشد. اما خود سریال در همین قسمتهای ابتدایی بخشی از توان معمایی این قصه را از بین میبرد؛ برای مثال سریال به وضوح به ما نشان میدهد که فرشته قاتل نیست (با نشان دادن تصویری از صحنۀ قتل در زمانی که فرشته بیهوش بوده). در ادامه هم باز به ما نشان میدهد که ظاهرا سرنخ خیلی از ماجراها در دست پدر حامد است؛ پیرمردی مرموز که شخصیتهای قصه را مثل عروسکهای خیمهشببازی به سمت و سوی دلخواهش هدایت میکند؛ مهتاب را وکیل عشیری میکند و از طرف دیگر برای حامد دستیار جور میکند.
این طور افشاگریها باعث میشوند که دیگر مخاطب در کشف راز ماجرا با شخصیت اصلی همراه و همگام نباشد؛ ما چیزهایی میدانیم که حامد نمیداند و حالا فقط باید منتظر باشیم تا او اینها را بفهمد و واکنش نشان دهد. این تا حدی لذت کشف معما را از مخاطب میگیرد یا به تعبیری معماهای بالقوۀ داستان را میسوزاند و از بین میبرد.
از طرف دیگر در مورد خود پروندۀ قتل، بعضی مسائل غیر قابل درک و به لحاظ داستانی باورناپذیر به نظر میرسند. مواردی در پرونده هست که حامد خیلی زود بر اساس آنها به بیگناه بودن فرشته مطمئن میشود؛ مثل ضعف بدنی فرشته، راستدست بودنش، ضربه خوردن به سرش و از این جنس شواهد. در ضمن او خیلی زود متوجه میشود که افراد زیادی میتوانستهاند انگیزۀ قتل عشیری را داشته باشند چون او قرار بوده اموالش را به نام یک دختر غریبه بزند.
حالا جای سوال است که اگر چنین مواردی وجود دارند که میتوانند در احتمال قاتل بودن فرشته خدشه ایجاد کنند، چرا سریال اینقدر (از زبان شخصیتهای مختلف) اصرار دارد که به ما بقبولاند این پرونده بسیار سفت و سخت است و تقریبا هیچ راه نجاتی برای فرشته نیست؟ اگر فهم بیگناهی فرشته یا دستکم شک کردن به گناهکاری او اینقدر آسان است، چرا نه قاضی، نه پلیس و نه وکیل تسخیری چنین شکی به خودشان راه ندادهاند؟ به نظر میرسد سریال پاسخ باورپذیر و قانعکنندهای برای این سوال ندارد.
اما آیا این نکتهها به معنی جذاب نبودن سریال است؟ به هیچ وجه؛ دست کم «فعلا» به هیچ وجه. این دو قسمت ابتدایی، همانطور که گفته شد، پر از صحنههای افشاگرانهای است که پرده از رابطههای پیچیدۀ میان شخصیتها برمیدارند و این خودش عاملی برای گیرایی سریال است، گرچه ممکن است برای ادامۀ این گیرایی کافی نباشد.
عامل دیگر جذابیت هم بازیگران سریال هستند که بدون تردید گل سرسبد آنها شهاب حسینی است است. بازی شهاب حسینی، نحوۀ دیالوگ گفتنش، نحوۀ شک کردن و عصبانی شدن و پشیمان شدنش، حتی نحوۀ راه رفتن و نشستنش، تماشایی و گیرا و تاثیرگذار است. او بدون شک برگ برندۀ «گناه فرشته» است؛ با کاریزمایی سایهانداز و چشمگیر که میتواند باعث شود نقطه ضعفها اصلا به چشم نیایند.
حالا وقتی بازی حسینی در کنار ویژگیهای مثبت دیگری مثل جلوۀ بصری زیبا و صحنهپردازی شیک و پر زرق و برق قرار بگیرد و همچنین با بازیهای سطحبالای دیگر جفت شود (اتفاقی که در گناه فرشته به کاملترین شکل افتاده)، پیداست که نمیتوان حرف از «جذاب نبودن» این سریال زد، ولو اینکه بتوانیم دربارۀ ضعفهایش از جنبههای مختلف سخن بگوییم.