(ویدئو) عصبانیت شدید امیر جعفری، همه را یاد شهاب حسینی انداخت
این روزها همه به دنبال ترند شدن هستند؛ زیرا ناگفته پیداست که وایرال شدن یک سکانس از هر فیلم یا سریال، هزار برابرِ هر بیلبورد و تیزر، کارکرد تبلیغاتی دارد.
برترین ها نوشت: این روزها همه به دنبال ترند شدن هستند؛ زیرا ناگفته پیداست که وایرال شدن یک سکانس از هر فیلم یا سریال، هزار برابرِ هر بیلبورد و تیزر، کارکرد تبلیغاتی دارد.
در این میان شاید فرمول نانوشته برای همه گیر شدن یک سکانس، در بسیاری از موارد، بازی برونگرا با چاشنی خشونت و عصیان باشد. در مطلب امروزمان به چند مورد از سکانس های فراگیر در شبکه های اجتماعی می پردازیم.
جنگل آسفالت
سکانسی از سریال «جنگل آسفالت» با بازی امیر جعفری و ریما رامین فر است که مخالفان و موافقانِ فراوانی دارد؛ موافقان همان هایی هستند که تا مونولوگ یا جملاتی سرشار از اعتماد به نفس و تهدید و تحقیر می بینند، دلشان غنج می رود و با لایک و کامنت وارد صحنه می شوند.
اما برای بسیاری از مخاطبانِ کمی جدی تر، این استرس و خشم فزاینده (که در بسیاری از آثار موج می زند) تکراری و ملال انگیز شده است و این گونه دیالوگ های شعاری را، بیشتر از آنکه مبتنی بر حقایق پیرامونی جامعه ببینند، شعاری و نمایشی می دانند.
کارشناسان هم تاکید می کنند که بازی خوب الزاما مبتنی بر فریاد و اکت های شدید و برونگرایی نیست، بلکه کار سخت بازیگر، هنگامی شکل می گیرد که با کمترین اکت می بایست برون ریزی حس شکل بگیرد. در همین رابطه یک نفر نوشته بود: «خیلی وقت بود فیلم ایرانی ندیده بودم...چه قدر داد و بیداد و جیغ جیغ می کنن» و یا اینکه «تو همین چند دقیقه، سرم درد گرفت از شدت عربده زدن شون...» و یک نفر هم تیر خلاص را زده بود: «باز یه بازیگر داد و بیداد راه انداخت واسه ش غش و ضعف رفتید؟ خب وقتی بازی خوب نمی دونید چیه، مگه مجبورید؟»
افعی تهران
و حالا یک پرخاشگر کمی متفاوت: روشنفکر بی اعصاب؛ سریال «افعی تهران» به کارگردانی سامان مقدم. البته پیمان معادی در جایگاه نویسنده اثر، برای خودش سنگ تمام گذاشته و نقشی به شدت برونگرا طراحی کرده است. کاراکتر او در «افعی تهران» در زندگی شخصی و عاطفی به شدت دچار چالش مشکل است؛ از طلاق گرفته تا ناتوانی در فیلمسازی و مراقبت از پسرش
البته او بار سنگین روزهای گذشته را نیز به همراه دارد و اتفاقهای تلخ دوران کودکیاش و خشم از پدر و مادرش همچنان گریبانش را رها نمی کند. او مدام خسته و عصبی است، حوصله حرف زدن با پسرش را ندارد، او را مزاحم میداند. معادی مدام عصبانی میشود و پرخاش میکند تا برای مخاطب ایرانی دلبری کند. در این میان، سکانسی که به همراه سحر دولتشاهی است و البته عملا تقلیدی از سریال «سوپرانو» ست، بیش از همه به چشم آمده؛ آنجایی که به مانند بسیاری از دیگر آثار، فضا برای تک گویی بازیگر مهیا شده است(کجا بهتر از جلسه تراپی!) پس معادی به یک باره عصیان می کند، کلمات را جویده جویده ادا می کند، چشم ها را در کاسه بی قرار می کند و خطابه ای از حالِ بدش را سخنوری می کند تا من و توِ مخاطب، مرعوب این سکانس شویم...که همه بنویسند واووو چه سکانس ملتهب و جذابی... نفسم بند اومد...! تا کسی یادش نیاید که او وقت داد زدن انگار جیغ می زند و هیچ کس هم گوشزد نکند که نوع لهجه ونک به بالایش، کمی برای داد زدن نچسب است...بی خیال؛ وایرال شدن را عشق است!
متری شش و نیم
البته قهرمان های برونگرا، عمری به بلندای تاریخ سینمای معاصر دارند؛ اما شاید بتوان نوشت که شکل بازی نوید محمدزاده در سال های اخیر، آغازگر مدلی از بازیگری بوده که عموماً با عصبانی و پرخاشگر همراه است و در زیرمتن خود خروش و طغیان نسبت به شرایط موجود را تداعی می کند.
از پاشا ی «لانتوری» و خسرو «خشم و هیاهو» و نوری «قورباغه» تا شاهین «مغزهای کوچک زنگزده» و نوید «عصبانی نیستم» و موسی «بدون تاریخ بدون امضا». اما این ناصر خاکزادِ «متری شش و نیم است» که بیش از همه در شبکه های اجتماعی به با سه سکانسِ لات بازی در زندان/ کَل کَل با پیمان معادی در ون پلیس/ و سکانس ملاقات ناصر با وکیلش در زندان، به شمایل عصیانِ نوید محد زاده جان داده است. و همان طور که می دانیم «سکانس ملاقات ناصر با وکیلش در زندان» بیش از همه به چشم آمده، وایرال شده و گاهی هم دستمایه طنز شده است.
اما حالا که از هیجان آن روزها فاصله گرفته ایم، دقیق که به این سکانس نگاه می کنیم تا وقتی که حرف از حکم اعدام و قدرنشناسی خانواده و نداری است، همه چیز به جا و منطقی به نظر می رسد، اما انگار از یک جایی به بعد، مونولوگی یک طرفه به سکانس الحاق شده است؛ همان جا که شروع می کند به گفتن از زندگی ای که پای فلان دختر به فنا داده است...از اینجا به بعد وکیل از سکانس خارج می شود و همه چیز مهیای تک گوییِ متکلم وحده یِ بازیگر برونگرا می شود. حاصل آنکه، بسیاری سعی می کنند حتما یکی دو کاراکتر برونگرا و عصیانگر در کارشان بگنجانند؛ آزاده نامداریِ زخم کاری، شکیبِ مرداب، نعیمِ پوست شیر، گنده لات شنای پروانه، اکبر مجللِ یاغی، موسیِ لاتاری و...مثال هایی از این دست هستند.
جدایی نادر از سیمین
یک مثال دیگر؛ در گوگل سرچ کنید: «بازی شهاب حسینی در جدایی نادر از سیمین»...دو سکانس حاصل جست و جوی شما خواهد بود؛ «سکانس رضایت گرفتن از شهاب حسینی» که خودزنی اوست در آشپزخانه و بال و پر زدن های ساره بیات و «سکانس دادگاه»، که او در حرکتی که ظاهر در فیلمنامه هم طراحی نشده بود، با سر به در می کوبد؛ انگار او هم می داند هر چه قدر برون ریزی و اکت بیشتر، دیده شدن و وایرال شدن بیشتر.
همین هم می شود و عملا صحنه ای از دادگاه که او با دست به سمت قاضی اشاره دارد تبدیل به یکی از «میم» های اینستاگرام و توییتر می شود و در موضوعات مختلف، وقتی قرار بر سوال کردن های بی پاسخ باشد به کار می رود. البته شاید این شکل عصیان در طراحی شخصیت، به واقع، کارکرد به جایی در آثاری مانند «جدایی نادر از سیمین» داشته باشد، اما مقلدانی که با چشم های بسته، بنا را بر اکت های بی منطق و عصیان پرسوناژ و ترند شدن می گذارند، بدانند که مخاطب جدی امروز، با دیدن بهترین آثار دنیای تصویر، دیگر مرعوب سر و صدا و جیغ و دادهای بازیگران نخواهند شد!