(تصاویر) نقد فیلم Challengers؛ مثلث عشقی سه بازیکن تنیس!

(تصاویر) نقد فیلم Challengers؛ مثلث عشقی سه بازیکن تنیس!

فیلم Challengers که توسط کمپانی Warner Bros Pictures و Amazon Studios توزیع شده است با حضور بازیگرانی چون، زندایا (Zendaya) به عنوان تاشی دانکن، جاش اوکانر (Josh O'Connor) در نقش پاتریک زوایگ، مایک فیست (Mike Faist) به عنوان آرت دونالدسون، توانست امتیازات خوبی را از سوی مردم و منتقدان دریافت کند.

کد خبر : ۱۸۹۶۶۱
بازدید : ۱۳۹

Challengers فیلمی در ژانر درام، ورزشی و عاشقانه، محصول سال ۲۰۲۴ آمریکا می‌باشد که توسط لوکا گوادانینو (Luca Guadagnino) بر اساس فیلمنامه‌ای از جاستین کوریتزکیس (Justin Kuritzkes) کارگردانی شده است. این فیلم داستان آرت بازیکن حرفه‌ای تنیس را روایت می‌کند که با کمک همسرش تاشی که او نیز در جوانی بازیکن قدرتمندی بوده و به دلیل مجروحیت به مربی‌گری روی آورده، در مقابل دوست صمیمی سابقش، پاتریک مسابقه می‌دهد. این فیلم بیش از هفتاد میلیون دلار تا به الان فروش داشته است.

آن‌چه به این سه نفر گذشته!

183

Challengers روایت خطی ندارد چرا که دائما از حال به گذشته فلش بک می‌زند. با این وجود در پلات، روایت را به طور زنجیر‌وار توضیح می‌دهم. دو دانش‌آموز دبیرستانی به نام پاتریک زوایگ و آرت دونالدسون که از کودکی دوستان صمیمی هم هستند، در بازی‌های تنیس مدرسه‌ای عنوان قهرمانی تیم دو نفره نوجوانان را کسب می‌کنند. در یکی از بازی‌ها که این دو به عنوان تماشاگر حضور دارند با تاشی دانکن دختر ۱۸ ساله‌ای که در دبیرستان به بازی تنیس مشغول است آشنا می‌شوند و هر دو جذب بازی و شخصیت او می‌شوند. تاشی، آرت و زوایگ را در اتاقشان ملاقات می‌کند. در نهایت به آن‌ها می‌گوید که هر کسی در فینال فردا برنده شود می‌تواند شماره تاشی را داشته باشد و با او وارد رابطه شود!

پاتریک بازی را می‌برد. پس از این مسابقه، تاشی و آرت به بازی تنیس کالج در دانشگاه استنفورد می پردازند، در حالی که پاتریک حرفه‌ای می شود و در حین تور با تاشی رابطه‌ای از راه دور را آغاز می‌کند. آرت به دور از چشم پاتریک به تاشی پیشنهاد می‌کند که راجع به رابطه‌اش با پاتریک بیشتر دقت کند، چرا که پاتریک واقعا او را دوست ندارد. هنگامی که پاتریک از تور مسابقات تنیس به استنفورد باز می‌گردد، آرت به طور مشابه او را نیز نصیحت می‌کند که تاشی این رابطه را جدی نمی‌گیرد.

تاشی تمام مدت از تنیس صحبت می‌کند و با صراحت اظهار می‌دارد که تنها تنیس مهم است. وقتی پاتریک می‌گوید که هر دو در یک سطح هستند و خودش را طرفدار و کشته مرده تاشی نمی‌بیند، رابطه‌شان خاتمه می‌یابد. بعد از این جدل مسابقه‌ای در حال انجام است که تاشی در آن با عصبانیت بازی می‌کند. حین مسابقه تاشی روی زانو فرود می‌اید و آسیب می‌بیند، به طوری که دیگر نمی‌تواند به عنوان بازیکن، ورزش تنیس را ادامه دهد، در این بحبوحه آرت دائما حواسش را متمرکز تاشی می‌کند.

184

بعد از مدتی تاشی رابطه عاشقانه خود را با آرت آغاز می‌کند و هر دو ارتباطشان را با پاتریک به اتمام می‌رسانند. البته چند سال بعد از رابطه عاشقانه آرت و تاشی، تاشی یک رابطه یک شبه با پاتریک برقرار می‌کند، که آرت متوجه آن می‌شود اما هرگز راجع به آن صحبت نمی‌کند. در زمان حال یعنی سال ۲۰۱۹ تاشی و آرت با یکدیگر ازدواج کردند و یک دختر نوجوان به نام لیلی دارند. آرت در این چند سال تحت مربیگری تاشی یک بازیکن حرفه‌ای می‌شود.

قبل از شروع مسابقات اصلی، آرت به پیشنهاد تاشی در زمین مسابقات کوچک‌تر بازی می‌کند تا با شکست دادن حریف‌های سطح پایین اعتماد به نفس خود را به دست بیاورد. در همین حین به پاتریک برخورد می‌کند که او نیز در این مسابقات شرکت کرده. اما پاتریک هرگز نتواسنت به اندازه آرت شهرت به دست آورد. پاتریک در هتل با تاشی رو‌به‌رو می‌شود و می‌گوید که اطلاع دارد که تاشی علاقه خود را نسبت به آرت از دست داده و تاشی نیز منکر این موضوع نمی‌شود.

پاتریک از تاشی می‌خواهد که مربی او باشد. در همین حین آرت به تاشی اطلاع می‌دهد که می‌خواهد از تنیس خداحافظی کند. تاشی می‌گوید اگر آرت در مسابقه آخر ببازد از او جدا می‌شود. همان شب تاشی یواشکی از خانه بیرون می‌رود و پاتریک را ملاقات می‌کند. او از پاتریک درخواست می‌کند که در مسابقه آخر ببازد. این دو بعد از گفت‌و‌گو در ماشین رابطه برقرار می‌کنند. روز فینال آرت و پاتریک، پاتریک با سرویسی به آرت می‌فهماند که شب گذشته را با تاشی گذرانده است. آرت و پاتریک در ست پایانی، یک مسابقه هیجانی را با قدرت، درست مثل یک مبارزه انجام می‌دهند و در ضربه نهایی نزدیک تور هر دو هم را آغوش می‌گیرند و تاشی از روی هیجان فریاد می‌کشد و فیلم به پایان می‌رسد!

بررسی سه کاراکتر پویا

185

تاشی با بازی زندایا همان‌طور که از پلات پیدا است زنی اغواگر است که تاثیر زیادی بر دو مرد اصلی فیلم دارد. او که بیش‌ از هر چیز بر ورزش تنیس و موفقیت تمرکز می‌کند، گاهی به نظر می‌رسد که از احساسات تهی است! اما چیزی که مبهم است انگیزه و هدف او است که تا پایان فیلم نامشخص باقی می‌ماند. تاشی کاراکتری دو سویه می‌باشد، به این شیوه که هم می‌تواند نگاه ورفتار سردی از خود بروز بدهد و هم می‌تواند بسیار دل‌ربا باشد! بنابراین نمی‌شود پیچیدگی‌های شخصیت او را نادیده گرفت. در واقع او کاراکتری قدرت‌مند و رازآلود است! تنها چیزی که در شخصیت او مشخص و واضح به نظر می‌رسد، همین میل به رقابت و کنترل می‌باشد که بسیاری از تصمیمات و رفتار‌هایش را شکل می‌دهد.

البته تاشی به عنوان نماینده‌ای از زنان نیز معرفی می‌شود که در دنیای ورزش قدرت و پیچیدگی خود را حفظ می‌کنند. در واقع تاشی تجسم کهن‌ الگوی قهرمان می‌باشد چرا که او به طور معمول عزم و استقامت زیادی نشان می‌دهد. با وجود آسیبی که به حرفه‌اش پایان می‌دهد او به مربی‌گری روی می آورد و همین موضوع نشان می‌دهد که تاشی نیروی درونی و تمایلات قوی زیادی دارد که نمایانگر یک کاراکتر مبارز و قهرمان است.

البته نمی‌شود جنبه‌های تاریک و سایه‌گونه تاشی را نادیده گرفت! او شرایط را دائما دست‌کاری می‌کند و به مثلث عشقی دامن می‌زند بدون آن‌ که به طرف مقابل فکر کرده باشد. همین اعمال تاشی است که منعکس کننده درگیری‌های درونی خواسته‌های ناشناخته او نیز هست.

در نهایت تاشی سعی دارد تا بین عشق به تنیس، بلند پروازی‌های شخصی و زندگی پیچیده احساسی خود تعادل برقرار کند و در واقع روابط و چالش‌های تاشی، او را به خودشناسی سوق می‌دهد. درست جایی که تاشی به دنبال تعادل و هماهنگی بین بلند پروازی و خوشبختی شخصی‌اش است به شناخت از خویشتن می‌رسد! در انتها باید گفت که تاشی نمونه بارز تجسم یک قهرمان است که با نیمه تاریک وجود خود درگیر می‌باشد و همچنین سعی در حفظ جسارت از طریق استعداد و توانایی خویش دارد.

186

برای تحلیل کاراکتر آرت لازم است که دو قطب مختلف شخصیت او را به خوبی بشناسیم. مایک فیست که نقش آرت دونالدسون را بازی می‌کند، دو روی سکه را نشان می‌دهد از یک سو آرت یک دوست و همسر وفادار است و از سوی دیگر یک جاه‌طلب به تمام معنا می‌باشد! این وفاداری و جاه‌طلبی او را می‌توان در دنیای تنیس به خوبی مشاهده کرد و به زندگی شخصی آرت نیز پیوند داد. ممکن است در ابتدا به نظر برسد که شخصیت آرت قابل ترحم توصیف می‌شود. چرا که او همیشه در سایه شخصیت پاتریک که قوی‌تر و جذاب‌تر است قرار دارد. همین دل‌سوزی برای کاراکتر آرت است که باعث می‌شود مخاطب بیش از دیگر کاراکتر‌ها او را درک کند و با آرت همدلی داشته باشد!

لازم به ذکر است که کاراکتر آرت نیز یک شخصیت قهرمان شناخته می‌شود چرا که او نیز به عنوان یک بازیکن تنیس به دنبال برتری و شجاعت و پایداری در زندگی ورزشی و شخصی خود است اما چیزی که آرت را از دیگر قهرمان‌ها متمایز می‌کند میل او برای زیر سایه شخص دیگری قرار گرفتن است. آرت راهی برای شناخت خود ندارد جز این که با احساسات و تمایلات درونی خود مواجه شود و آن‌ها رابپذیرد. همین شکست‌ها و موفقیت‌های او است که آرت را به فردی با‌تجربه بدل می‌کند با این وجود آرت دائما پشت نقابی خود را پنهان می‌کند.

همان‌طور که در طول فیلم می‌بینیم، آرت در اجتماع چهره‌ای موفق به عنوان ورزشکار در کنار خانواده‌ای خوشبخت را بروز می‌دهد اما احساسات درونی و واقعی او پر از حسادت و ترس از شکست است که در مسیر داستان متوجه آن‌ می‌شویم. چیزی که آرت را گوشه‌گیر می‌کند نبود یکپارچگی روانی است. درست است که او از نوجوانی تا میان‌سالی در مسیر تکامل و رشد روانی قرار می‌گیرد اما در نهایت به درکی که مخاطب انتظار دارد نسبت به خویش برسد دست پیدا نمی‌کند! به ویژه این که در سکانس پایانی او بازی را با آغوش به پایان می‌رساند در صورتی که معضلات خود را با دوست و همسرش حل نکرده است!

187

یکی دیگر از کاراکتر‌های مورد توجه و مهم فیلم Challengers پاتریک است که نقشش را جاش اوکانر بازی می‌کند. تغییرات و تصمیمات خوب و بد زندگی پاتریک را می‌توان از همان ابتدای فیلم متوجه شد. مثلا او به عنوان یک بازیکن تنیس نسبتا شناخته شده مجبور است در ماشین خود بخوابد. همین نمایانگر سقوط این بازیکن در دوره جوانی است. با این حال پاتریک همچنان برای اثبات خود تلاش می‌کند و در مسابقات تنیس شرکت می‌کند. کاراکتر پاتریک، نشان‌ دهنده روبه‌رویی فرد با چالش‌های شخصی و شخصیتی چه در زندگی و چه در مسابقات حرفه‌ای تنیس می‌باشد. پاتریک ترکیبی از ناامیدی و جذابیت است و همین منجربه علاقه و جذب مخاطب به کاراکتر پاتریک می‌شود.

چیزی که در شخصیت پاتریک جالب توجه است، شناخت او از سایه و اعمال تاریک وجودش است. با این که این بخش در افراد معمولا ناشناخته می‌ماند و در ناخودآگاه‌شان جای می‌گیرد اما پاتریک نسبت به جنبه بد و زننده درون خود آگاهی دارد! اوحسادت و شکست و ناامیدی را می‌شناسد، با این وجود سعی دارد دیگران متوجه آن نشوند.

در نقطه‌ای از فیلم پاتریک حتی در مقابل تاشی اعتراف می‌کند که جزدسته انسان‌های بد است! در واقع پاتریک در طول فیلم بار‌ها با احساسات سرکوب شده و منفی خود مواجه می‌شود و خودخواسته این احساسات را به شکل رقابت با آرت و تاشی بروز می‌دهد. پاتریک کاراکتری پر از انرژی‌های ناپایدار و غیر قابل پیش‌بینی را از خود بروز می‌دهد. او دچار عدم ثبات در روابط و احساسات می‌باشد.

پاتریک نیز مثل آرت پشت نقابی زندگی می‌کند. چرا که زندگی شخصی خود را حوصله سر بر و بدون هیجانات می‌بیند؛ بنابراین آن‌چه که جامعه از پاتریک می‌بیند، شخصی پر تلاش است که بعد از سقوط از اوج، قصد دارد دوباره به میادین تنیس بازگردد؛ اما احساسات واقعی پاتریک پر از ناامیدی و شکست و حسادت است.

با وجود تعارضات رفتاری پاتریک، او از تجربیات بهره می‌برد تا به شناخت کامل‌تری از خودش دست پیدا کند. و به خود واقعی نزدیک‌تر شود. پس در انتها راجع به کاراکتر او باید گفت که پاتریک مشکلات و چالش‌ها را به خوبی می‌شناسد اما در پس همه آن‌ها احساسات لطیفی دارد که جرئت بروزش را در خود نمی‌بیند!

کارگردانی چنگی به دل نمی‌زند!

188

پرش‌های غیر ضروری زمانی، به جای این که به پیشبرد روایت کمک کند به سردرگمی منجر می‌شود! در واقع این تکنیک به جای آن که بر عمق فیلم و داستان بیافزاید، منجربه نادیده گرفته شدن لحظات کلیدی می‌شود؛ و در نهایت باعث ناقص شدن روابط بین کاراکترها می‌شود. دقیق تر می‌گویم این پرش‌های بیش از حد حال به گذشته داستان را به سوی حاشیه‌های اضافه رهنمون می‌کند و در انتها باعث حوصله سر رفتن و طولانی شدن بی‌دلیل زمان فیلم می‌شود! البته این تنها نکته منفی کارگردانی Challengers نیست! در بسیاری از صحنه‌ها آن‌قدر اجزا اغراق‌آمیز هستند که نه تنها تاثیر بر مخاطب را فزایش نمی‌دهند بلکه بیشتر جنبه خودنمایی را پررنگ می‌کنند. مثلا در سکانس پایانی استفاده بیش از حد از ملزومات کارگردانی از جمله کش‌ دادن سکانس و نمایان کردن شخصیت‌ها از زوایای مختلف، استفاده از موسیقی با ضربات و ریتم بالا و بسیاری از نکات دیگر، باعث شد که فیلم فضای جدی خود را از دست بدهد.

علاوه بر این با وجود تلاش Challengers برای بررسی روابط پیچیده این سه کاراکتر و رقابت‌های شخصی هر کدام هم با دیگری و هم با خویشتن، نتوانست به موفقیت برسد! چرا که به نظر من، Challengers نتوانست به عمق لازم برای تحلیل روانی و فلسفی شخصیت‌ها دست پیدا کند، بنابراین به نمایش ظاهری و سطحی روابط بسنده کرده است و از پرداختن به درونیات و انگیزه‌های ژرف کاراکتر‌ها غافل شده است. پس به طور کلی باید گفت که این فیلم از لحاظ بصری چند ویژگی مثبت در خود جای داده و بازیگران به خوبی نقش خود را ایفا کردند با این وجود Challengers نتوانسته حق مطلب را آن‌طور که باید ابراز کند و کارگردان در انتقال پیام و حس واقعی فیلم ناکام مانده است.

189

دیگر نکته منفی کارگردانی Challengers شخصیت‌های فرعی آن هستند. من به عنوان بیننده از شاخ و برگ ندادن به دیگر کاراکتر‌ها رضایت نداشتم. چون هر کاراکتری که به جز آرت، تاشی و پاتریک در این فیلم حضور داشتند، توسعه نیافته بودند و هیچ عمقی نداشتند! در واقع حتی نمی‌شود به شخصیت‌های فرعی Challengers به عنوان عناصری برای پیش‌برد داستان نگاه کرد چرا که آن‌ها هیچ هویت مستقلی ندارند نه حتی در حد یک توضیح جزئی! بنابراین، کاراکتر‌های ثانویه اعم از لیلی فرزند تاشی و آرت، مادر تاشی و ...نمی‌توانند شخصیت‌های واقعی و باورپذیر به نظر برسند. پس در نهایت از جذابیت و واقع‌گرایی داستان کم می‌کنند. این امر منجربه این می‌شود که فیلم گنگ و ناپخته به نظر برسد چرا که روابط فرعی و تعاملات به اندازه کافی پردازش نشدند.

برای نکته انتهایی این بخش به موسیقی Challengers می‌پردازم. ترنت رزنور (Trent reznor) و اتیکوس راس (Atticus Ross) آهنگسازی فیلم را برعهده دارند. این دو از ترکیبی انرژی بخش و ورزشی برای موسیقی این فیلم بهره بردند. اما چیزی که نادیده گرفته شده فضای احساسی و موسیقی مربوط به چنین اتمسفری می‌باشد! در واقع موسیقی در این فیلم انرژی رقابتی و هیجان مسابقات را به خوبی منعکس می‌کند و حس و حال باشگاه را به مخاطب انتقال می‌دهد. به گمان من موسیقی در این فیلم نتوانسته یک عنصر مهم و کلیدی برای احساسات شخصیت‌ها باشد بنابراین مخاطب را کمی از فضای روابط دوستانه و عاشقانه این سه نفر دور می‌کند اما بر حس و حال مبارزه آن‌ها می‌افزاید.

کلام آخر

190

اگر از فیلم‌هایی با تنش و اکشن بالا خوشتان می‌آید باید گفت که روحیه رقابتی فیلم Challengers می‌تواند شما را به خود جذب کند. همچنین استفاده از جلوه‌ها و اکت‌های ویژه ورزشی نیز تجربه خوبی را در تماشا به مخاطب منتقل می‌کند. علاوه بر این، طرفداران ورزش به ویژه تنیس می‌توانند لذت بیشتری از Challengers ببرند. با این وجود فیلم مورد نظر با پافشاری بر شور و شوق رقابتی و تمرکز زیاد بر آن از داستان و پیش‌فرض‌های روایتی غفلت کرده است. کاراکتر‌های تک بعدی و افشای اطلاعات کم راجع به امیال پیچیده شخصیت‌ها یکی از نکاتی است که جذابیت فیلم را کاهش می‌دهد.

به طور کل Challengers یک فیلم سطح متوسط ورزشی است که سعی دارد با تزریق احساسات حرف بیشتری برای گفتن داشته باشد اما به جای عمق دادن به روابط و عواطف، در سطح باقی می‌ماند و به همین توضیحات مختصر راجع به شخصیت‌ها قناعت می‌کند. زمان طولانی فیلم به روایت و کارگردانی اجازه می‌دهد که وارد بخش‌های خصوصی‌تر و پر پیچ و خم کاراکتر‌ها شود با این وجود این کار را انجام نداده و در مرحله دیالوگ‌های طولانی و اکت‌های زمان‌بر و نگاه‌های طویل باقی می‌ماند. بنابراین اگر از زمان پرت و اضافه فیلم کاسته شود، حق مطلب می‌تواند در یک ساعت و نیم نیز ادا بشود.

در ضمن، این تمرکز بیش از حد روی کاراکتر‌های محدود و قهرمان سازی از هر سه کاراکتر، فضا را مبهم و مخاطب را سردرگم رقم می‌کند و همچنین تجربه تماشایی بودن فیلم را برای مخاطب کاهش می‌دهد. داستان چنین رابطه‌ای نیز کمی تکراری به نظر می‌رسد. به گمانم بهتر می‌شد اگر روابط بین افراد در Challengers کمی منحصر به فرد‌تر رقم می‌خورد، با این وجود این فیلم به دلیل نقش‌آفرینان و ژانری که دارد توانسته مخاطبین زیادی را به پای گیشه‌های سینمایی بکشاند.

منبع: ویجیاتو

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید