ویدا جوان؛ نابازیگر به معنای واقعی!
ویدا جوان بازیگر سریالهای پرطرفدار تلویزیون، هنرمند خوش برخوردی است که تسلط زیادی روی دانش بازیگری و البته نگاه حساب شدهای به زندگی و کارش دارد. از آن جوانهای با مطالعهای که بیشتر از سنش از بازیگری میداند.
کد خبر :
۵۸۶۱۴
بازدید :
۹۴۴۵
ویدا جوان بازیگر سریالهای پرطرفدار تلویزیون، هنرمند خوش برخوردی است که تسلط زیادی روی دانش بازیگری و البته نگاه حساب شدهای به زندگی و کارش دارد. از آن جوانهای با مطالعهای که بیشتر از سنش از بازیگری میداند و البته از جمله هنرمندانی که حاضر نیست هیچ چیزی را با عشق همیشگی اش، بازیگری عوض کند. با او چندی پیش در لابی فرهنگسرای نیاوران دیدار کردیم، کمی زودتر از زمانی که قرار بود گریم شود تا روی صحنه برود.
ورودتان به بازیگری چطور اتفاق افتاد؟
کار هنری و طراحی شخصی میکردم. آن زمان برای کاری که مدیریتش با آقای فرهاد ویلکیجی بود، نیاز داشتند طراحی برای بازیگران سینما لباس طراحی کند و ببرد همانها را اجرا کند و بیاورد. این پروژه را پذیرفتم، چون همسرم آقای تهرانی هم کار صحنه همان پروژه را پذیرفته بود.
ورودتان به بازیگری چطور اتفاق افتاد؟
کار هنری و طراحی شخصی میکردم. آن زمان برای کاری که مدیریتش با آقای فرهاد ویلکیجی بود، نیاز داشتند طراحی برای بازیگران سینما لباس طراحی کند و ببرد همانها را اجرا کند و بیاورد. این پروژه را پذیرفتم، چون همسرم آقای تهرانی هم کار صحنه همان پروژه را پذیرفته بود.
البته بازیگری را دوست نداشتم، ولی همسرم میگفت: همین پروژه فرصت خوبی است که تو محیط سینما را ببینی، شاید دوست داشتی و علاقهمند شدی. کار لباس را که انجام میدادم میرفتم پشت صحنه و بازیها را نگاه میکردم و گاه به همسرم میگفتم:
کاشکی فلانی این طور بازی میکرد. همسرم هم که این اظهارنظرهای مرا میشنید، دائم اصرار داشت به کلاسهای آقای سمندریان بروم. دیدم هم سینما فضای خوبی است و هم خودم علاقهمند شدم. این شد که اولین بار در کارهای آقای مهرداد فرید به نام «از ما بهترون» و بعد در «گزارش یک جشن» آقای ابراهیم حاتمی کیا نقشهای کوتاهی بازی کردم و دیدم فضا، فضایی است که دیگر نمیتوانم جای دیگری کار کنم و بعد از این دو فیلم هم به کلاسهای آقای سمندریان رفتم.
کاشکی فلانی این طور بازی میکرد. همسرم هم که این اظهارنظرهای مرا میشنید، دائم اصرار داشت به کلاسهای آقای سمندریان بروم. دیدم هم سینما فضای خوبی است و هم خودم علاقهمند شدم. این شد که اولین بار در کارهای آقای مهرداد فرید به نام «از ما بهترون» و بعد در «گزارش یک جشن» آقای ابراهیم حاتمی کیا نقشهای کوتاهی بازی کردم و دیدم فضا، فضایی است که دیگر نمیتوانم جای دیگری کار کنم و بعد از این دو فیلم هم به کلاسهای آقای سمندریان رفتم.
ویدا جوان بازیگر سینما و تلویزیون
حس اولین بازی چطور بود؟
(خنده) یک نابازیگر به معنای واقعی کلمه بودم. تا آن زمان جلوی دوربین نرفته بودم و اصلا از بازیگری خوشم نمیآمد. یک دختر آرتیست در حال طراحی لباس بودم. آن زمان یک نمایشگاه پارچه و لباس داشتم و در حال طراحی برای آن بودم. اتفاقی با همسرم به دفتر آقای مهرداد فرید دعوت شدیم و قرار بودم همسرم برای کار صحبت کند. آقای فرید تهیه کننده و کارگردان سینما گفتند شما دو نفر زوج خوبی برای نقشی که ما در نظر داریم هستید.
هیچ وقت یادم نمیرود، اولین نمایی که جلوی دوربین رفتم در اتاق یک بیمارستان بود. رضا عطاران روی تخت خوابیده بود و من و همسرم به عنوان کسانی که با او تصادف کرده بودیم به دیدنش رفتیم. وارد اتاق که شدم مستقیم به دوربین نگاه کردم. بعد گفتم آقای فرید من دارم به دوربین نگاه منی کنم (خنده) یعنی حتی نمیدانستم کجا را باید نگاه کنم، ولی این اشتباه همان یک بار بود. تجربه خیلی جالبی بود.
خب!
ویدا جوان: خیلی اشتباه داشتم؛ چون هیچ چیزی به من یاد نداده بودند. از نظر حسی راضی بودم و میگفتند میتوانم از پس ازن کار بربیایم، اما از نظر تکنیکی خیلی مشکل داشتم.
سریال تلویزیونی شمعدونی
بعد از آن به سریال «زمانه» پیوستید و بازی تان در نقش نگار اولین کاری بود که با آن به تلویزیون معرفی شدید. دغدغه نگار در آن سریال بیشتر نگه داشتن و حفظ خانواده بود؛ خانواده شلوغی که مسائل کوچک را در آن بزرگ میکردند و اینها باعث میشد نگار گاه خرابکاری کند. چرا نگار تنها ادم آرام خانواده بود و سعی میکرد بحرانهای خانواده را حل، همه را آرام و از خانواده حمایت کند.
خب او کم سن و سال بود. رشته روانشناسی میخواند و به همین خاطر همن شروع به تحلیل و روانشناسی آدمها کرده بود و هم میخواست آرامش خانواده را حفظ کند. این حامی بودن او مهمترین بُعد شخصیت نگار بود که دوست داشتم. به نظرم او در ابتدای راهش بود، اما سعی میکرد عاقل باشد و راه درست را انتخاب کند.
در سریال «شمعدونی» هم نقش سارا دختر بزرگ خانواده را بازی کردید؛ پزشک خیلی جوانی که دور و بریها او را جدی میگیرند. نقشی که به نظرم پخته و شخصیتی که دوست داشتنی است. چرا آدمهای داستان شمعدونی، سارا را جدی نمیگرفتند؟
اصلا حرف سارا همین است که خانواده او، سارا را آن قدر جدی نمیگیرند. جالب است بینندهها به اشتباه فکر میکردند سارا پزشکی قبول نشده، در حالی که سارا پزشک بود و فقط تخصص قبول نشده بود. چون او بچه اول خانواده بود، از او توقع بیش از حد داشتند و وقتی نمیتوانست توقعات سخت آنها را برآورده کند، نه تنها سرخورده که تبدیل به دختری شده بود که اعتماد به نفس نداشت.
خب او کم سن و سال بود. رشته روانشناسی میخواند و به همین خاطر همن شروع به تحلیل و روانشناسی آدمها کرده بود و هم میخواست آرامش خانواده را حفظ کند. این حامی بودن او مهمترین بُعد شخصیت نگار بود که دوست داشتم. به نظرم او در ابتدای راهش بود، اما سعی میکرد عاقل باشد و راه درست را انتخاب کند.
در سریال «شمعدونی» هم نقش سارا دختر بزرگ خانواده را بازی کردید؛ پزشک خیلی جوانی که دور و بریها او را جدی میگیرند. نقشی که به نظرم پخته و شخصیتی که دوست داشتنی است. چرا آدمهای داستان شمعدونی، سارا را جدی نمیگرفتند؟
اصلا حرف سارا همین است که خانواده او، سارا را آن قدر جدی نمیگیرند. جالب است بینندهها به اشتباه فکر میکردند سارا پزشکی قبول نشده، در حالی که سارا پزشک بود و فقط تخصص قبول نشده بود. چون او بچه اول خانواده بود، از او توقع بیش از حد داشتند و وقتی نمیتوانست توقعات سخت آنها را برآورده کند، نه تنها سرخورده که تبدیل به دختری شده بود که اعتماد به نفس نداشت.
او در پی ثابت کردن خودش بود و، چون اعتماد به نفس نداشت پی در پی خرابکاری میکرد و این باعث میشد خانواده بیشتر به او نگاه تحقیرآمیز داشته باشند.
در سریال «پژمان» نقش هدیه، نامزد پژمان جمشیدی را بازی کردید. نقش دختر تازه به دوران رسیدهای که پژمان در شرایط بحرانی که دارد نمیتواند توقعات او را برآورده کند. چطور توانستید خودتان را به آن نقش نزدیک کنید؟
خب! در بازیگری چند راه برای نزدیک شدن به هر نقشی وجود دارد؛ یکی از آن راهها استفاده از تجربههای شخصی و همچنین استفاده از نمونههای شبیه نقش در جامعه است. متاسفانه از آن تیپ دخترها نمونههای زیادی در تهران دیده ام و اتفاقا یکی از دلایلی که پس از صحبت با آقای سروش صحت در خصوص بازی در آن نقش پذیرفتم به این دلیل بود که خودم از سطحی نگری برخی جوانها نسبت به مسائل اقتصادی به جامعه رنج میبردم.
در سریال «پژمان» نقش هدیه، نامزد پژمان جمشیدی را بازی کردید. نقش دختر تازه به دوران رسیدهای که پژمان در شرایط بحرانی که دارد نمیتواند توقعات او را برآورده کند. چطور توانستید خودتان را به آن نقش نزدیک کنید؟
خب! در بازیگری چند راه برای نزدیک شدن به هر نقشی وجود دارد؛ یکی از آن راهها استفاده از تجربههای شخصی و همچنین استفاده از نمونههای شبیه نقش در جامعه است. متاسفانه از آن تیپ دخترها نمونههای زیادی در تهران دیده ام و اتفاقا یکی از دلایلی که پس از صحبت با آقای سروش صحت در خصوص بازی در آن نقش پذیرفتم به این دلیل بود که خودم از سطحی نگری برخی جوانها نسبت به مسائل اقتصادی به جامعه رنج میبردم.
به نظرم به خاطر همین نوع نگاه سطحی و نادرست به کسب ثروت، معنای واقعی عشق از بین میرود. به عنوان هنرمند و یک انسان نگران بودم، چون میدیدم گاه انسانیت برای این افراد معنایی ندارد.
همسرتان، آقای تهرانی نقش زیادی در ورودتان به سینما داشتند، کارهای تان را دنبال و بازی تان را نقد میکنند؟
خیلی. او خیلی به من لطف دارد. همیشه میگوید تو بازیگر با استعداد و خوبی هستی. یادم است اولین بازی ام را که دید گفت: از تو خیلی بیشتر از این توقع دارم. به نظرم انتقاد خوب است؛ چون آدم با انتقاد رشد میکند و با تعریف درجا میزند و در سطحی میماند. او حسابی نقدم میکند.
همسرتان، آقای تهرانی نقش زیادی در ورودتان به سینما داشتند، کارهای تان را دنبال و بازی تان را نقد میکنند؟
خیلی. او خیلی به من لطف دارد. همیشه میگوید تو بازیگر با استعداد و خوبی هستی. یادم است اولین بازی ام را که دید گفت: از تو خیلی بیشتر از این توقع دارم. به نظرم انتقاد خوب است؛ چون آدم با انتقاد رشد میکند و با تعریف درجا میزند و در سطحی میماند. او حسابی نقدم میکند.
سریال تلویزیونی ماه و پلنگ
عشق از نظر شما چیست و چه وقت شوریدگی پیدا میکند؟
بازیگر مورد علاقه تان چه کسی است؟
جک نیکلسون به نظرم نابغه است و همه وامدار او هستند. الیزابت تایلور هم بسیار درخشان است. آن قدر بازیگر خوب زیاد است که انتخاب یکی دوتا سخت است.
ورزش مورد علاقه تان چیست؟
شنا، ورزشهای رزمی و هر ورزشی که در آن بازی باشد. عضو تیم قوای جسمانی مدرسه بودم، اما چون مشکل مفصل پیدا کردم گفتند ورزش سنگین نکن. مسابقات تنیس را دنبال میکنم و از ماریا شاراپووا خوشم میآید.
اهل سفر هم هستید؟
پول و وقت آن باشد و پیش بیاید میروم، همه جای ایران زیباست. جزایر جنوب ایران را خیلی دوست دارم.
تهران چطور؟
با وجود این که هم خودم و هم پدرم اهل تهران هستیم، اما تهران به خاطر شلوغی و ترافیک و شکل غلط شهرسازی، شهر آزار دهندهای شده. باغهای شمال شهر را نابود کردند و جای آنها برج ساختند. هر چقدر میگردم خاطرات کودکی ام را در محلههای قدیمی پیدا کنم، نمیتوانم. بچه نارمک بودم.
ویدا جوان: عشق وقتی اصیل میشود شوریدگی به همراه میآورد.و بعد عقل و منطق آدم را از کار میاندازد. عشق که میآید انسان دیگر حسابگر نیست. به گونهای خود را از تعلقات محاسبه آمیز رها میکند و هر چیزی را برای بودن با معشوق میپذیرد.
بازیگر مورد علاقه تان چه کسی است؟
جک نیکلسون به نظرم نابغه است و همه وامدار او هستند. الیزابت تایلور هم بسیار درخشان است. آن قدر بازیگر خوب زیاد است که انتخاب یکی دوتا سخت است.
ورزش مورد علاقه تان چیست؟
شنا، ورزشهای رزمی و هر ورزشی که در آن بازی باشد. عضو تیم قوای جسمانی مدرسه بودم، اما چون مشکل مفصل پیدا کردم گفتند ورزش سنگین نکن. مسابقات تنیس را دنبال میکنم و از ماریا شاراپووا خوشم میآید.
اهل سفر هم هستید؟
پول و وقت آن باشد و پیش بیاید میروم، همه جای ایران زیباست. جزایر جنوب ایران را خیلی دوست دارم.
تهران چطور؟
با وجود این که هم خودم و هم پدرم اهل تهران هستیم، اما تهران به خاطر شلوغی و ترافیک و شکل غلط شهرسازی، شهر آزار دهندهای شده. باغهای شمال شهر را نابود کردند و جای آنها برج ساختند. هر چقدر میگردم خاطرات کودکی ام را در محلههای قدیمی پیدا کنم، نمیتوانم. بچه نارمک بودم.
خانههای کودکی که به یاد دارم خانههای حیاط دار دو طبقه بود. زمانی که پدربزرگم یک طبقه به خانه ما اضافه کرد، همه میگفتند آن خانه سه طبقه! مادرم که من را برای خرید به هفت حوض میبرد، هفت حوض خیلی فضای دوست داشتنی داشت.
هیچ وقت آن زیباییها را فراموش نمیکنم. میدانهای بزرگ و سرسبز، آدمهای راحت و خوشحال و بچههایی که در کوچهها با آرامش بازی میکردند.
منبع: هفته نامه همشهری شش و هفت
۰