این دختر ۲۵ ساله چرا گم شد و چگونه بعد از چند ماه پیدا شد؟
یک روز سفره دلم را نزد یکی از دوستانم باز کردم و به پیشنهاد او تصمیم گرفتم مدتی از خانوادهام دور بمانم. به همین دلیل با برداشتن طلای خود و مادرم راهی پایتخت شدم و در پانسیون زندگی میکردم.
چند ماه پیش، خانواده دختری ۲۵ ساله از تبریز راهی اداره آگاهی تهران شدند. آنها گفتند که دخترشان از دیماه سال گذشته ناپدید شده و آنها سرنخهایی از وی در تهران بهدست آوردهاند.
پدر او توضیح داد: ما ساکن تبریز هستیم و دخترمان آخرینبار برای شرکت در جشن تولد یکی از دوستانش از خانه خارج شد و دیگر برنگشت. او زمانی که در مراسم تولد بود برای من و مادرش پیام فرستاد که تا ساعتی دیگر به خانه برمیگردد، اما از آن شب به طرز مرموزی ناپدید شد.
وی ادامه داد: در این مدت همهجا را بهدنبال دخترمان گشتیم، اما ردی از او پیدا نکردیم. حتی نزد پلیس رفتیم و کمک خواستیم، اما تحقیقات پلیس هم به نتیجه نرسید؛ تا اینکه هفته قبل یک بسته عجیب پستی به دستمان رسید. وقتی پستچی بسته را به ما تحویل داد نام دخترمان بهعنوان گیرنده روی آن نوشته شده بود.
بسته از تهران ارسال شده و فرستنده یک پسر بود. بسته را که باز کردیم پر بود از کتابهای مختلف که برای دخترمان فرستاده شده بود. چون فرستنده از تهران بود، احتمال دادیم وی از سرنوشت دخترمان باخبر است و به همین دلیل راهی پایتخت شدیم تا شاید ردی از او بهدست آوریم.
با اظهارات والدین دختر ناپدید شده، تحقیقات پلیس به دستور بازپرس شعبه یازدهم دادسرای جنایی تهران آغاز شد. بررسیها نشان میداد که دختر ناپدید شده چند روز پس از جشن تولد دوستش به یک کتابفروشی در تهران رفته و کتاب خریده است.
در این شرایط، صاحب کتابفروشی که امین نام دارد احضار شد. او گفت: مدتی قبل دختر جوانی برای خرید کتاب به مغازهام آمد و سفارش چند کتاب داد. از آنجایی که کتابها آماده نبود و انتشار چاپ جدید آنها چند ماه طول میکشید، قرار شد سفارش وی را برایش تهیه و ارسال کنم. چون قبلا بهصورت اینترنتی سفارش داده و آدرس او تبریز بود، کتابها را به همان آدرس ارسال کردم و دیگر خبری از آن دختر ندارم.
درحالیکه پسر جوان مدعی بود بیگناه است، مأموران به بازرسی خانه او پرداختند که در آنجا کارت عابر بانک دختر گمشده پیدا شد. در ادامه و در انباری خانه امین، آثار لکههای خون بهدست آمد که همین ۲ مدرک انگشت اتهام را به سمت او برد. وی بازداشت شد، اما همچنان مدعی بود که بیگناه است.
او توضیح داد: دختر جوان وقتی چند ماه پیش به مغازهام آمد، کارت عابربانک را جا گذاشت من کارت او را برداشتم و منتظر بودم که اگر برگشت، به وی تحویل بدهم. آثار خون نیز برای روزی است که در حال جابهجایی قفسهها در انباری خانهام بودم. آن روز پایم زخم شد و کمی خون روی زمین ریخت.
اما این توضیحات برای تیم جنایی کافی نبود. به همین دلیل بازپرس جنایی دستور بررسی لکههای خون کشف شده در انباری خانه جوان کتابفروش را صادر کرد که معلوم شد متعلق به دختر گمشده نیست.
در این شرایط همچنان انگشت اتهام به سمت پسر جوان بود تا اینکه چند روز قبل دختر گمشده به دادسرای جنایی تهران رفت و گفت که در این مدت در یک پانسیون زندگی میکرده است. او توضیح داد: مدتی بود که با خانوادهام دچار مشکل شده بودم و آنها مرا اذیت میکردند. مدام به من گیر میدادند و هرکاری میخواستم انجام بدهم ایراد میگرفتند. حتی اجازه نداشتم گوشی موبایلم را در دست بگیرم.
وی ادامه داد: یک روز سفره دلم را نزد یکی از دوستانم باز کردم و به پیشنهاد او تصمیم گرفتم مدتی از خانوادهام دور بمانم. به همین دلیل با برداشتن طلای خود و مادرم راهی پایتخت شدم و در پانسیون زندگی میکردم. اما چند روز قبل متوجه شدم خانوادهام در جستوجوی من هستند و همه تصور میکنند به قتل رسیدهام. حتی شنیدم پلیس به یک جوان کتابفروش مشکوک است و چون دچار عذاب وجدان شده بودم، تصمیم گرفتم حقایق را فاش کنم.
بنا بر این گزارش، با افشای حقایق، انگشت اتهام از سوی جوان کتابفروش کنار رفت و دختر جوان نیز نزد خانوادهاش برگشت.
منبع: همشهری