اهدای عضو برای رضای خدا!
کد خبر :
۲۴۴۹۱
بازدید :
۱۱۴۸
محمدرضا دلدار که پس از سه سال سخت برادر خود را از دست داد، حرفها و شایعاتی را که پس از اهدای عضو برادرش در مراسم ختم به گوشش رسید آزاردهندهتر از دوران بیماری برادرش میداند ولی میگوید او و خانوادهاش برای رضای خدا اهدای عضو کردند.
گفتوگوی شرق با این مرد ٤٥ساله در ادامه میخوانید:
برادرتان چند سال داشت، شغلش چه بود و آیا ازدواج کرده بود؟
برادرم مجتبی ٣٤ سال داشت و متأهل بود اما فرزندی نداشت. سه سال قبل برادرم بهدلیل سردردهای شدید و ادامهدار به پزشک مراجعه کرد و معلوم شد تومور مغزی دارد.
پس از آن شیمیدرمانی را شروع کرد و با پرتودرمانی ادامه داد و در نهایت به اصرار من عمل جراحی را که آخرین راه بود، قبول کرد.
البته پزشکان این درمان را پیشنهاد ندادند ولی بههرحال آخرین راه بود که انجامش را پذیرفت. چاره دیگری هم وجود نداشت؛ چون پزشکان تقریبا قطع امید کرده بودند. برای همین من از او خواستم به خاطر خودش و خانواده کاری انجام دهد که او هم پذیرفت جراحی شود اما بعد از آن بود که دیگر به هوش نیامد.
بعد از عمل چهار، پنج روز را در آیسییو بود و پس از آن اعلام مرگ مغزی کردند و برای طرح موضوع اهدای عضو آمدند.
چه شد که تصمیم به اهدای عضو گرفتید؟
من با همسر برادرم صحبت کردم و او به من گفت برادرم شفاهی این موضوع را به او گفته است.
بعد هم که پزشکان موضوع را با ما مطرح کردند، همسر برادرم همان موقع رضایت خود را اعلام کرد و من هم گفتم مقدمات انتقال برادرم را برای اهدای عضو فراهم کنند و بعد هم که پدر و مادرم آمدند، موضوع را با آنها مطرح کردیم و آنها هم پذیرفتند.
دلیل اینکه تصمیم به اهدای عضو گرفتید، چه بود؟
این موضوع یک بحث اعتقادی است؛ خدا گفته «اگر یک نفر را نجات دهی، همه جامعه را نجات دادهای»؛ بعد هم نظر مراجع را برای پدر و مادرم بیان کردیم. این در حالی بود که نمیدانستیم چه اعضایی را برميدارند و درنهایت یک نفر عاقبت به خیر میشد. از طرفی من با توجه به روحیات پدر و مادرم میدانستم مخالفتی نمیکنند و میدانستم چقدر عذاب کشیده بودند.
این را هم باید بگویم که در جامعه ما تبلیغ درست و کافی درباره اين موضوع نشده است و موضوع تا جایی برای ما ادامه پیدا کرد که در ختم یک کلمه هم از اهدای عضو نگفتیم، چون گفتند اعضا را فروختهاند. به نظر من باید اطلاعرسانی بیشتری انجام و نظر مراجع توضیح داده شود. این موضوع تا حدی برای جامعه ناشناخته است که برادر من سومین مورد اهدای عضو در چناران است و نوزدهمین مورد در مشهد و فکر کنم هشتصدوچندمین مورد در کل کشور. مثلا دومین مورد اهدای عضو چناران برادر همکار خودم بود.
اگر این موضوع در جامعه درست جا بیفتد، خانوادهها راحتتر میتوانند دست به چنین اقدامی بزنند. مثلا خود ما در مراسم تدفین خیلی آزردهخاطر شدیم و خواستیم در مراسم عنوان نشود اهدای عضو کردهایم، هرچند ما این کار را برای رضای خدا کردیم و موضوع به صورت بازنشده مانده بود. آنقدر شایعه و حرف و حدیث بود که کلا منصرف شدیم. به هر حال پدرم بیشاز ٧٠ سال دارد و مادرم هم سنش بالاست؛ نمیخواستم این حرفها به گوششان برسد تا اتفاق بدتری نیفتد.
چه اعضایی از بدن برادر شما اهدا شد؟
ما فقط فرم را امضا کردیم و از جزئیات بعدی خبر نداریم، اما در سایت زده بودند چهار عضو، دو کلیه، ریه، کبد و قسمتی از پوست. امیدوارم افرادی که اعضا را دریافت کردهاند، سلامت باشند و مایه خوشحالی و خدابیامرزی برای برادرم باشد.
آیا شما قبل از این اتفاق درباره اهدای عضو چیزی میدانستید؟
جستهگریخته آشنا بودم اما الان در سایت ثبتنام کرده و فرمهایی را گرفتهام. در کل فکر میکنم باید چرایی استقبالنکردن از موضوع از سوی متخصصان فقهی و شرعی بررسی شود، بههرحال مراجع این کار را قبول کردهاند؛ به همین دلیل من همه اعضای خود را اهدا و همه را به این کار تشویق میکنم.
از نظر پزشکی هم باید روی موضوع کار شود؛ چون ٤٨ ساعتی که بیمار مرگ مغزی در بیمارستان است افرادی تصور میکنند احتمال دارد فرد به زندگی بازگردد که این تقریبا غیرممکن است. اگر تبلیغات مؤثری در این زمینه انجام شود، افراد دیالیزی و بسیاری از بیماران که در گوشهای از بیمارستانها عذاب میکشند، زندگی بهتری خواهند داشت. البته باید بحث مالی هم بهنوعی مرتفع شود چون بسیاری از بیماران به دلیل هزینههایی که پرداختهاند، توان مالیشان بهشدت کاهش یافته است.
مهمتر از آن اهمیت جاافتادن اهدای عضو پس از مرگ مغزی، زمانی بیشتر میشود که به یاد بیاوریم فقط کلیه است که از افراد زنده میتوان آن را برای افراد نیازمند و گاهی با پرداخت پول تأمین کرد اما درباره بقیه اعضا حتما باید از افراد مرگمغزیشده برداشت.
درباره واکنش اطرافیان بیشتر توضیح دهید.
همانطور که گفتم بحث فروش را مطرح کردند و باعث شدند غم و درد ما بیشتر شود. از یک طرف غم ازدستدادن برادرم و از طرف دیگر زخمزبانها و صحبتهایی که میشد ما را آزار میداد. حتی برخی موضوع را با خود من مطرح کردند که سعی کردم قانعشان کنم. برخی موارد را هم دهانبهدهان شنیدم و در نهایت گفتم هر که هرچه میخواهد بگوید؛ ما در راه خدا این کار را کردیم.
توصیه شما به افرادی که ممکن است در شرایط مشابه قرار بگیرند، چیست؟
بههرحال ممکن است شرایط مشابه مرگ مغزی برای هر کسی اتفاق بیفتد، اما امیدوارم اتفاق نیفتد. مرگ و زندگی در دست خداست و تمام دنیا هم نمیتوانند فردی را که در شرایط مرگ مغزی قرار گرفته است، به زندگی بازگردانند. در چنین شرایطی میتوان با اهدای عضو جان افرادی را نجات داد.
حرف دیگرم با افرادی است که اعضا را دریافت میکنند. درست است که بعد از اهدای عضو بهنوعی عضو بدن آنها محسوب میشود اما بههرحال عضو بدن متوفی مرگمغزیشده هم محسوب میشود. برای همین از افرادی که اعضای بدن برادر من در بدن آنهاست میخواهم کار ثواب و خیر انجام دهند و از این اعضا خوب استفاده کنند.
گفتوگوی شرق با این مرد ٤٥ساله در ادامه میخوانید:
برادرتان چند سال داشت، شغلش چه بود و آیا ازدواج کرده بود؟
برادرم مجتبی ٣٤ سال داشت و متأهل بود اما فرزندی نداشت. سه سال قبل برادرم بهدلیل سردردهای شدید و ادامهدار به پزشک مراجعه کرد و معلوم شد تومور مغزی دارد.
پس از آن شیمیدرمانی را شروع کرد و با پرتودرمانی ادامه داد و در نهایت به اصرار من عمل جراحی را که آخرین راه بود، قبول کرد.
البته پزشکان این درمان را پیشنهاد ندادند ولی بههرحال آخرین راه بود که انجامش را پذیرفت. چاره دیگری هم وجود نداشت؛ چون پزشکان تقریبا قطع امید کرده بودند. برای همین من از او خواستم به خاطر خودش و خانواده کاری انجام دهد که او هم پذیرفت جراحی شود اما بعد از آن بود که دیگر به هوش نیامد.
بعد از عمل چهار، پنج روز را در آیسییو بود و پس از آن اعلام مرگ مغزی کردند و برای طرح موضوع اهدای عضو آمدند.
چه شد که تصمیم به اهدای عضو گرفتید؟
من با همسر برادرم صحبت کردم و او به من گفت برادرم شفاهی این موضوع را به او گفته است.
بعد هم که پزشکان موضوع را با ما مطرح کردند، همسر برادرم همان موقع رضایت خود را اعلام کرد و من هم گفتم مقدمات انتقال برادرم را برای اهدای عضو فراهم کنند و بعد هم که پدر و مادرم آمدند، موضوع را با آنها مطرح کردیم و آنها هم پذیرفتند.
دلیل اینکه تصمیم به اهدای عضو گرفتید، چه بود؟
این موضوع یک بحث اعتقادی است؛ خدا گفته «اگر یک نفر را نجات دهی، همه جامعه را نجات دادهای»؛ بعد هم نظر مراجع را برای پدر و مادرم بیان کردیم. این در حالی بود که نمیدانستیم چه اعضایی را برميدارند و درنهایت یک نفر عاقبت به خیر میشد. از طرفی من با توجه به روحیات پدر و مادرم میدانستم مخالفتی نمیکنند و میدانستم چقدر عذاب کشیده بودند.
این را هم باید بگویم که در جامعه ما تبلیغ درست و کافی درباره اين موضوع نشده است و موضوع تا جایی برای ما ادامه پیدا کرد که در ختم یک کلمه هم از اهدای عضو نگفتیم، چون گفتند اعضا را فروختهاند. به نظر من باید اطلاعرسانی بیشتری انجام و نظر مراجع توضیح داده شود. این موضوع تا حدی برای جامعه ناشناخته است که برادر من سومین مورد اهدای عضو در چناران است و نوزدهمین مورد در مشهد و فکر کنم هشتصدوچندمین مورد در کل کشور. مثلا دومین مورد اهدای عضو چناران برادر همکار خودم بود.
اگر این موضوع در جامعه درست جا بیفتد، خانوادهها راحتتر میتوانند دست به چنین اقدامی بزنند. مثلا خود ما در مراسم تدفین خیلی آزردهخاطر شدیم و خواستیم در مراسم عنوان نشود اهدای عضو کردهایم، هرچند ما این کار را برای رضای خدا کردیم و موضوع به صورت بازنشده مانده بود. آنقدر شایعه و حرف و حدیث بود که کلا منصرف شدیم. به هر حال پدرم بیشاز ٧٠ سال دارد و مادرم هم سنش بالاست؛ نمیخواستم این حرفها به گوششان برسد تا اتفاق بدتری نیفتد.
چه اعضایی از بدن برادر شما اهدا شد؟
ما فقط فرم را امضا کردیم و از جزئیات بعدی خبر نداریم، اما در سایت زده بودند چهار عضو، دو کلیه، ریه، کبد و قسمتی از پوست. امیدوارم افرادی که اعضا را دریافت کردهاند، سلامت باشند و مایه خوشحالی و خدابیامرزی برای برادرم باشد.
آیا شما قبل از این اتفاق درباره اهدای عضو چیزی میدانستید؟
جستهگریخته آشنا بودم اما الان در سایت ثبتنام کرده و فرمهایی را گرفتهام. در کل فکر میکنم باید چرایی استقبالنکردن از موضوع از سوی متخصصان فقهی و شرعی بررسی شود، بههرحال مراجع این کار را قبول کردهاند؛ به همین دلیل من همه اعضای خود را اهدا و همه را به این کار تشویق میکنم.
از نظر پزشکی هم باید روی موضوع کار شود؛ چون ٤٨ ساعتی که بیمار مرگ مغزی در بیمارستان است افرادی تصور میکنند احتمال دارد فرد به زندگی بازگردد که این تقریبا غیرممکن است. اگر تبلیغات مؤثری در این زمینه انجام شود، افراد دیالیزی و بسیاری از بیماران که در گوشهای از بیمارستانها عذاب میکشند، زندگی بهتری خواهند داشت. البته باید بحث مالی هم بهنوعی مرتفع شود چون بسیاری از بیماران به دلیل هزینههایی که پرداختهاند، توان مالیشان بهشدت کاهش یافته است.
مهمتر از آن اهمیت جاافتادن اهدای عضو پس از مرگ مغزی، زمانی بیشتر میشود که به یاد بیاوریم فقط کلیه است که از افراد زنده میتوان آن را برای افراد نیازمند و گاهی با پرداخت پول تأمین کرد اما درباره بقیه اعضا حتما باید از افراد مرگمغزیشده برداشت.
درباره واکنش اطرافیان بیشتر توضیح دهید.
همانطور که گفتم بحث فروش را مطرح کردند و باعث شدند غم و درد ما بیشتر شود. از یک طرف غم ازدستدادن برادرم و از طرف دیگر زخمزبانها و صحبتهایی که میشد ما را آزار میداد. حتی برخی موضوع را با خود من مطرح کردند که سعی کردم قانعشان کنم. برخی موارد را هم دهانبهدهان شنیدم و در نهایت گفتم هر که هرچه میخواهد بگوید؛ ما در راه خدا این کار را کردیم.
توصیه شما به افرادی که ممکن است در شرایط مشابه قرار بگیرند، چیست؟
بههرحال ممکن است شرایط مشابه مرگ مغزی برای هر کسی اتفاق بیفتد، اما امیدوارم اتفاق نیفتد. مرگ و زندگی در دست خداست و تمام دنیا هم نمیتوانند فردی را که در شرایط مرگ مغزی قرار گرفته است، به زندگی بازگردانند. در چنین شرایطی میتوان با اهدای عضو جان افرادی را نجات داد.
حرف دیگرم با افرادی است که اعضا را دریافت میکنند. درست است که بعد از اهدای عضو بهنوعی عضو بدن آنها محسوب میشود اما بههرحال عضو بدن متوفی مرگمغزیشده هم محسوب میشود. برای همین از افرادی که اعضای بدن برادر من در بدن آنهاست میخواهم کار ثواب و خیر انجام دهند و از این اعضا خوب استفاده کنند.
۰