دختری که عاشقش بودم هیجان میخواست، پس دزدی کردم!
این حرفهایش باعث شد به فکر سرقت بیفتم. برای اینکه به او ثابت کنم بیعرضه نیستم، رفتم و از خودروها سرقت کردم. میخواستم به پول زیادی برسم و درنهایت با آن پول به سراغش بروم و بگویم که چقدر با دل و جرات هستم، اما دستگیر شدم.
کد خبر :
۷۰۱۷۴
بازدید :
۱۳۶۱۵
همه چیز از یک شرطبندی و کلکل شروع شد. دختر مورد علاقه یاسر او را به یک سارق حرفهای تبدیل کرد. یاسر کارگر یک فروشگاه ضبط و باند خودرو بود، اما دختر مورد علاقهاش او را قبول نداشت و معتقد بود که یاسر دستوپاچلفتی است. همین مسأله یاسر را وارد دنیای خلافکاران کرد و این پسر ١٧ساله را به سمت سرقت برد. یاسر برای اینکه به دختر مورد علاقهاش قدرت خود را ثابت کند، سراغ خودروها رفت، ضبط و باند آنها را دزدید و در سایت دیوار به فروش رساند. این پسر نوجوان حالا دستبند به دست در حیاط پلیس پیشگیری تهران به سوالات خبرنگار پاسخ داد:
چرا دستگیر شدی؟
از یک ماه پیش شروع به دزدی کردم. ضبط و باند خودروها را سرقت میکردم و میفروختم.
فقط ضبط و باند؟
بله. به هیچکدام از وسایل داخل خودروها توجهی نمیکردم، حتی یکی دو بار طلا دیدم، گوشی موبایل دیدم، ساعت گرانقیمت دیدم، اما به آنها دست هم نزدم. فقط سراغ ضبط و باند خودروها میرفتم.
چرا؟
چون خودم کارگر یک فروشگاه ضبط و باند بودم، ضبط و باند نصب میکردم. چند وقتی میشد که آنجا کار میکردم و با تمام مارکها و انواع مختلف ضبط و باند آشنا بودم. با نصب و برداشتن این ضبطها هم آشنا بودم. برای همین راحتتر میتوانستم آنها را بفروشم.
چطور آنها را میفروختی؟
هر سرقتی که انجام میدادم، آن را در سایت دیوار میگذاشتم و به فروش میرساندم. قیمتش را هم خودم از قبل میدانستم و به قیمت روز میفروختم، فقط به هر مشتری که از او خوشم میآمد، تخفیف ویژه میدادم.
شیوه سرقتهایت چطور بود؟
خودروهایی را که صدای ضبطشان بالا بود و مشخص بود که سیستمهای گرانقیمتی را نصب کردهاند، تعقیب میکردم و در فرصت مناسب ضبط و باندشان را میدزدیدم.
چقدر پول به جیب زدی؟
هر ضبطی را بین ١٥٠هزار تومان تا ٤میلیون تومان به فروش میرساندم. هر بار که بیپول میشدم سراغ سرقت میرفتم و پولی به دست میآوردم.
چی شد که تصمیم به سرقت گرفتی؟
دختر مورد علاقهام باعث شد این کار را انجام دهم وگرنه من اصلا اهل خلاف نبودم و نخستین بار است که دستگیر میشوم. من کارگر یک فروشگاه ضبط و باند بودم. درآمدم بالا نبود، اما برای یک پسر ١٦، ١٧ ساله کافی بود.
آن موقع دختری را دوست داشتم، اما همیشه میگفت: تو بیعرضه و دستوپاچلفتی هستی. او برعکس من عاشق هیجان بود و دلش میخواست کارهایی انجام دهد که هیجان و ریسک بالایی دارد. من را هم به این کارها ترغیب میکرد، تا اینکه یک بار به من گفت: تو عرضه انجام هیچ کاری را نداری؛ پول درستوحسابی هم که نداری.
این حرفهایش باعث شد به فکر سرقت بیفتم. برای اینکه به او ثابت کنم بیعرضه نیستم، رفتم و از خودروها سرقت کردم. میخواستم به پول زیادی برسم و درنهایت با آن پول به سراغش بروم و بگویم که چقدر با دل و جرات هستم، اما دستگیر شدم.
درس میخوانی؟
بله. من همراه با کار درسم را هم میخواندم. در رشته ماشین افزار درس میخواندم، الان هم میخواهم درسم را ادامه دهم.
۰