اگر مصدق سرنگون نمی‌شد سلطنت در ایران باقی می‌ماند یا نه؟

اگر مصدق سرنگون نمی‌شد سلطنت در ایران باقی می‌ماند یا نه؟

کسانی که می گویند اگر کودتا شکست می خورد ایران کمونیستی می‌شد نقش آقای بروجردی را نادیده می‌گیرند و آنها که می گویند جمهوری می‌شد فراموش می‌کنند مصدق مشروطه خواه بوده.

کد خبر : ۱۴۸۱۰۵
بازدید : ۱۰۰

به مناسبت هفتادمین سالگرد کودتای 28 مرداد 1332 به احترام مخاطبانی که در بخش نظرات پرسیده بودند اگر دکتر مصدق سرنگون نمی شد شکل حکومت در غیاب شاه چگونه می‌شد،  این پرسش را هم آورده ایم.

سؤال این است  با توجه به این که شاه 25 مرداد 1332 رفته بود و ولیعهدی هم در کار نبود آیا در صورت شکست کودتای 28 مرداد و استمرار حضور دکتر مصدق از شاه می‌خواست برگردد و فقط نمادین سلطنت کند یا سلطنت به کل برمی‌افتاد و حکومتی دیگر برقرار می‌شد و شاهد تأسیس جمهوری بودیم؟ اگر جمهوری چه نوع؟ چمهوری لیبرال و سکولار یا کمونیستی؟

هر چند در "اگر" نتوان نشست و تاریخ را با حدسیات نمی‌توان تحلیل کرد و در دل هر اگری هم اگری دیگر نهفته است اما به هر رو این پرسش مطرح است و به بهانۀ آن می‌توان نکاتی را بررسید.

در اندیشۀ پاسخ به آن دیدم آقای بیژن اشتری مترجم مشهور آثاری دربارۀ رهبران مارکسیسم و دیکتاتورهای قرن بیستم نیز به همین موضوع پرداخته با این باور که در این صورت کمونیست‌ها قدرت را در دست می‌گرفتند.

او نوشته است:

 «دوستداران دکتر مصدق و کلاً دموکراسی‌خواهان معتقدند در این صورت یک نظام دموکراتیک ملی در ایران برقرار می شد و کشور در مسیر آزادی و رفاه قرار می‌گرفت. به نظرم این دیدگاه بیش از حد خوش‌بینانه است. برقراری یک حکومت دموکراتیک در ایران آن زمان به‌نظرم ناممکن بود. دموکراسی پیش‌شرط‌هایی دارد که در ایران 70 سال پیش فراهم نبود.

خود دکتر مصدق هم بیش از آن که سیاست‌مداری دموکرات باشد سیاست‌مداری انگلیس‌ستیز بود و محبوبیت او هم در واقع بیشتر به خاطر همین به اصطلاح استعمارستیزی‌اش بود تا دموکراسی‌خواهی‌اش.

حالا فرض کنید مصدق موفق می‌شد شاه را کنار بزند و حاکم کشور شود. بیایید به صحنهٔ سیاسی کشور در آن زمان نگاه کنیم: حزب توده بی‌هیچ شک و تردیدی قدرت‌مندترین تشکل سیاسی در کشور است. این حزب با سازمان‌دهی قوی در سراسر کشور نه تنها در بین مردم و کارگران بلکه در بین روشن‌فکران بیشترین طرفدار را دارد.

هیچ عرصهٔ اجتماعی و سیاسی نیست که حزب در آن نفوذ نکرده باشد. از همهٔ این‌ها مهم‌تر ، سازمان مخفی نظامی حزب در ارتش بسیار قدرتمند است؛ حداقل هفتصد افسر توده‌ای در این سازمان عضویت دارند. این در حالی است که نیروهای ملی متفرق‌اند.

با توجه به همهٔ این واقعیت‌ها، دکتر مصدق فقط در صورتی می‌توانست به حکومت خود ادامه دهد که با حزب توده وارد یک حکومت ائتلافی شود و حتماً می‌دانید که حکومت ائتلافی اولین شگرد غصب قدرت توسط کمونیست‌هاست.

به احتمال زیاد در ابتدا چند منصب وزارتی غیر مهم به حزب توده داده می‌شد اما پس از مدتی، به دلیل آشوب‌ها و آشفتگی‌هایی که توده‌ای‌ها در کشور به وجود می‌آوردند (شگرد دوم کمونیست‌های آمادهٔ غصب قدرت) مناصب کلیدی کابینه به توده‌ای‌ها داده می‌شد و نهایتاً خود دکتر مصدق هم کنار زده می‌شد و حکومت کمونیستی ایران برقرار می‌شد.

ناگفته پیداست که سازمان مخفی نظامی حزب هم گسترش بیشتری می‌یافت و همزمان کلیت ارتش و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی را هم مال خود می‌کرد و خلاصه نهایتاً ایران تبدیل می‌شد به یکی از اقمار اتحاد شوروی...»

  به نظر می‌رسد این تحلیل  هم واقع‌بینانه نیست. چرا که:

اولا: نقش افسران حزب توده زیاده از حد بزرگ شده است. این بزرگ نمایی در واقع برای توجیه کودتا و همراه ساختن نیروهای مذهبی و روحانیون با کودتا بوده است. ضمن این که در رده‌های بالای ارتش هم قرار نداشتند.

ثانیا: در این تحلیل حضور آیت‌الله بروجردی به عنوان مرجع تام شیعیان نادیده انگاشته شده است. در خاطرات آیت‌الله منتظری آمده صبح روز بعد از کودتا نزد آقای بروجردی بوده و دیده طلبه‌ای در آن جمع از سقوط دولت دکتر مصدق خبر داده و طلبه ای دیگر تا شنیده بلافاصله سجده شکر به جا آورده و آیت‌الله هم دیده اما واکنش منفی نشان نداده است.

بنا‌بر این روشن است که مراجع و روحانیت نه زیر بار حکومت کمونیستی می‌رفتند نه ائتلاف با حزب توده. یکی از دلایل روحانیونی چون آیت‌الله بهبهانی و سکوت یا رضایت آیت‌الله کاشانی بیم به قدرت رسیدن کمونیست‌ها بوده است.

این سخن واعظ شهیر شهر ( حجت الاسلام محمد تقی فلسفی) در مسجد سید عزیز الله تهران بعد از 70 سال در سینۀ تاریخ ثبت شده که " مورچه‌ها شاه دارند، زنبورها هم شاه دارند. مگر می‌شود مملکت شاه نداشته باشد؟" آقای فلسفی البته بعد از 15 خرداد 1342 از شاه فاصله گرفت ولی دیدگاه غالب روحانیت سنتی در دهۀ 30 همین بوده است.

سوم: آیا دو گزاره بالا به این معنی است که با خروج شاه و بازگشت مصدق در ایران به جای سلطنت یک جمهوری سکولار یا جمهوری لیبرال برپا می شد؟

نه، منظور این نیست. به دو دلیل. دلیل نخست همان مخالفت مراجع و روحانیت با جمهوری که یک بار در دوران رضاشاه هم ابراز شده بود. دوم اما خود مصدق که به هیچ وجه جمهوری‌خواه نبود و با ریشه و نسب قاجاری و تربیت  اشرافی و کلاسیک به سلطنت مشروطه باور داشت و پدر و پسر را هم نصیحت می‌کرد سلطنت کنند نه حکومت.

گفته شده در غیاب شاه مصدق با علامه علی اکبر دهخدا صحبت کرده بود تا شورای سلطنت تشکیل و او رییس آن شود. این شورا البته عملا تحقق نیافت اما همین نشان می دهد مصدق مطلقا دنبال جمهوری نبوده.

این پرسش اما باقی است که در سلطنت مورد نظر او شاه بعدی را از کجا می‌آورند؟ خود محمد رضا شاه را از ایتالیا برمی‌گرداندند تا برگردد و مثل سابق و رام و آرام و نمادین سلطنت کند؟ یا از او می‌خواستند مانند احمد شاه به گردش در اروپا بپردازد؟  یا شورای سلطنت تشکیل می‌شده؟ آن وقت این شورا تا کی مسؤولیت داشت؟

هیچ‌کس نمی‌تواند به این پرسش‌ها به دقت پاسخ دهد چون فکتی در دست نیست و همه در حد حدس است.

با این حال می‌توان با قاطعیت گفت کمونیست ها بختی نداشتند و خود مصدق هم به دنبال جمهوری نبود. مسیر تاریخ البته آن گونه که تصور می‌کنیم و مطابق برنامه و طرح قبلی پیش نمی‌رود و اندیشیدن به این پرسش ولو به نتیجه قطعی نینجامد ذهن را به تکاپو وامی دارد.

موضوع را از وجهی دیگر و البته این یکی جانب‌دارانه هم می‌توان دید. آن هم این که چرا می گوییم اگر مصدق پیروز می شد؟ مگر پیروزی تنها در ظاهر است؟ همین که بعد از 70 سال دربارۀ دولتی دو سال و چند ماهه این همه بحث و نظر در گرفته نشان می‌دهد شکست به معنی نابودی یک ایده نبوده است.

چندان که خود شاه در ماه‌های آخر دست به دامان شاپور بختیار شد که خود را از دوست‌داران مصدق معرفی می‌کرد و علاقه و ارادتی به شاه نداشت.

منبع: عصر ایران

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید