یک سوال عجیب: چرا برندگان جایزه نوبل «دیوانه» می‌شوند؟

 یک سوال عجیب: چرا برندگان جایزه نوبل «دیوانه» می‌شوند؟

باردین که ذاتی آرام و اجتماعی داشت، از رفتارهای شاکلی خسته شد و گذاشت که او استاد شود. باردین اما به سراغ حل مشکل ابررساناها رفت و تلاش او منجر به دریافت دومین جایزه نوبل در فیزیک شد.

کد خبر : ۱۵۲۳۰۵
بازدید : ۳۸۲

برنده نوبل بودن در حوزه علم ممکن است بزرگ‌ترین موفقیت جهان دانسته شود. درواقع بردن نوبل یک بلیت طلایی همیشگی است.

یک برنده جایزه نوبل در رشته‌های فیزیک، شیمی یا پزشکی می‌تواند بقیه عمرش را در هر حوزه‌ یا زمینه‌ای که می‌خواهد سپری کند یا موسسه‌ یا آژانس‌های دولتی را هدایت کند. برندگان جایزه نوبل اوج دستاوردهای انسان را نمایندگی می‌کنند.

اما شهرت، سویه‌های تاریک هم دارد. اغلب از افتخارآفرینان درخواست می‌شود تا درباره چیزهایی خارج از حوزه تخصص‌شان نظر بدهند. این کار می‌تواند مملو از خطر باشد، به خصوص اگر موضوعاتی که این افراد درباره‌اش نظر می‌دهند، حوزه‌هایی مانند سیاست و مذهب و بیگانگان باشد که معمولا علاقه گسترده عمومی درباره آن‌ها وجود دارد.  

استفان هاوکنیگ، با اینکه برنده جایزه نوبل نبود، مدام درباره موقعیت‌های مختلف نظر می‌داد و اغلب هم چیزهایی می‌گفت که به طرز شگفت‌انگیزی احمقانه بودند.  

تله‌های حرفه‌ای هم وجود دارند. اگرچه اغلب دانشمندان موفق به دنبال آنند که مشکلات قابل ردیابی را حل کنند، برندگان جایزه نوبل اغلب روی چیزهایی تمرکز می‌کنند که چالش‌های بسیار سخت و حل‌نشدنی محسوب می‌شوند. آلبرت اینشتین به قدری کشفیات حیرت‌انگیز داشت که می‌توانست چهار جایزه نوبل دیگر را نیز از آن خود کند. درعوض، او سال‌های آخر عمر را صرف تعقیب نظریه‌های بیهوده درباره همه‌چیز کرد.

به‌طور مشابه استیون واینبرگ، یکی دیگر از غول‌های این رشته، دهه‌های آخر عمرش غرق در نظریه ریسمان و به دنبال نظریه نهایی بود.  ریچارد همینگ، برنده جایزه نوبل، این را چنین توصیف کرده است: «اکنون او [برنده دیگر جایزه] می‌تواند روی مشکلات بزرگ دیگر تمرکز کند.»

مشکل دنبال کردن مشکلات بزرگ آن است که اغلب باعث می‌شود برندگان جایزه نوبل دچار «بیماری نوبل» شوند که درواقع اصطلاحی است که غرور و اعتمادبه‌نفس بی‌دلیلی را توصیف می‌کند که اغلب با بردن جایزه نوبل حاصل می‌شود.

ط

رفتارهای شوک‌آورِ شاکلی

ویلیام شاکلی یکی از مخترعان ترانزیستورهای جامد در آزمایشگاه‌های بل بود. او امتیاز این اختراعات را صرفا به نام خودش ثبت می‌کرد و کار همکارانش را کم‌اهمیت جلوه می‌داد. شاکلی در سال 1959 به همراه همکار فروتنش، جان باردین، برنده جایزه نوبل شد. باردین که ذاتی آرام و اجتماعی داشت، از رفتارهای شاکلی خسته شد و گذاشت که او استاد شود. باردین اما به سراغ حل مشکل ابررساناها رفت و تلاش او منجر به دریافت دومین جایزه نوبل در فیزیک شد.

درعوض، شاکلی دچار بیماری نوبل شد. او نخستین شرکت ترانزیستور در جهان را که بعدها سیلیکون ولی نامگذاری شد، تأسیس کرد و شهرت و نبوغ او بسیاری از جوانان نابغه در فیزیک را جذب این شرکت کرد. اما جایزه نوبل بدترین خصلت‌های شاکلی را در او ظاهر کرد. او به قدری دچار شک و ظن شده بود که کارمندانش را مجبور می‌کرد وقتی به دستگاه پلی‌گراف (دروغ‌سنج) وصل هستند به پرسش‌هایش پاسخ دهند. او به دلیل نیازهای خودپسندانه‌اش برای دیده شدن به عنوان یک نابغه بزرگ، کارمندانش را وادار می‌کرد تا روی ایده‌های درخشان اما غیرعملی‌اش کار کنند و وقتی این جست‌وجوها با شکست مواجه می‌شد، علنا آن‌ها را تحقیر می‌کرد.

غرور و تکبر او باعث شد گروهی 8نفری از بااستعدادترین نیروهایش که او «هشت خیانتکار» می‌نامید، اخراج کند.

این 8مرد بعدها در حوزه‌های کاری خودشان درخشیدند: شرکت اینتل را تأسیس کردند، تکنولوژی چیپ‌های مدرن را اختراع کردند و مدارهای یکپارچه را خلق کردند.

این فاجعه باعث شد که شاکلی به محیط دانشگاه بازگردد و رفته‌رفته فیزیک را ترک کند و به پرسش‌های عمیقی مثل نژادگرایی و هوش فکر کند و کم‌کم به سخنگوی علم به‌نژادی تبدیل شود. او زن اولش را به دلیل اینکه به لحاظ ژنتیکی «از او پست‌تر بود» و باعث شد که فرزندان او از هوش کم‌تری برخوردار شوند، تحقیر می‌کرد و اسپرم خود را به بانک برندگان جایزه صلح اهدا کرد و دیگر در محوطه دانشگاه حاضر نشد.    

در سال‌های آخر عمرش، خبرنگاران او را دست می‌انداختند و پاسخ‌هایی که به سوالاتشان می‌داد، مایه مضحکه شده بود.

از علم تا شبه علم

یک فیزیکدان دیگر، به نام برایان جوزفسون، در سن 22سالگی به دلیل اختراع چیزی که تز دکترایش را تشکیل داد، برنده جایزه نوبل شد. او چگونه 40سال آینده‌ای که پیش رو داشت را با چنین موفقیتی می‌خواست سپری کند؟ هیچ‌کس نمی‌توانست از هوش یا قضاوت جوزفسون در دنبال کردن ایده‌های تازه انتقاد کند.

بنابراین او به مدیتیشن ماورایی علاقه‌مند شد که باعث شد نیمی از یک قرن را به مطالعه و حمایت از حوزه‌های تله‌پاتی، فراروان‌شناسی و روان‌گردان‌ها و سایر مواد عصر جدید بپردازد.

او از انتقاد همکارانش مصون نبود اما هم‌چنان به دنبال پدیده‌های فیزیکی و فراطبیعی بود. او به هم‌جوشی سرد نیز علاقه‌مند بود. چندین برنده دیگر نیز مسیری مشابه را طی کردند: جیمز واتسون، کاشف مشترک ساختار دی.ان.ای، به یک نژادپرست تبدیل شد. لینوس پاولینگ سال‌های آخر حرفه‌ای‌اش به یکی از طرفداران پروپاقرص طب جایگزین تبدیل شد. او معتقد بود که ویتامین ث هر چیزی از سرماخوردگی، تا پیری تا سرطان را درمان می‌کند. تا همین امروز تعداد زیادی از آدم‌ها مقادیر زیادی ویتامین ث در روز مصرف می‌کنند. لوک مونتاگنیر، یکی از کاشفان ویروس اچ.آی.وی، تبدیل به یکی از طرفداران نظریه‌های طب جایگزین شد.

 همدردی 

مسخره کردن یا نادیده گرفتن برندگان نوبل که دچار بیماری نوبل می‌شوند راحت است. چه کسی دلش برای شخص لجباز و مغرور که مزخرف می‌بافد می‌سوزد؟ با وجود این، ما باید در نظر داشته باشیم که خودمحوری اغلب با هوش همراه است. وقتی فشار شهرت به این مخلوط اضافه می‌شود، می‌تواند این افراد دمدمی مزاح را به لبه‌ها بکشاند. بنابراین قدری احساس همدردی با آن‌ها لازم است. بهرحال، این بیماری از عوارض بزرگ بودن است.

منبع: 

۳
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید