(تصاویر) مرموزترین پروژۀ «زیریخی» جهان چگونه شکست خورد؟
حدود 70 سال قبل ارتش آمریکا تصمیم گرفت شهری در زیر یخهای قطبی بسازد که از کل کشور دانمارک بزرگتر باشد؛ شهری موشکی که میتوانست معادلۀ قدرت بین آمریکا و شوروی را به نفع آمریکا دگرگون کند. اما «یخها» مانع این پروژۀ بلندپروازانه شدند.
فرادید| در اواخر دهه دولت آمریکا به دنبال سازماندهی مجدد بودجه نظامی جنگ سرد بود به طوری که بر سلاحهای هستهای راهبردی به عنوان عامل بازدارنده اصلی آمریکا در برابر حملات احتمالی از بلوک شرق متمرکز شود. به این ترتیب هزینههای دفاعی بین نیروی هوایی (49 درصد)، نیروی دریایی (29 درصد) و ارتش که کمترین سهم را به خود اختصاص میداد (22 درصد) تقسیم میشد.
به گزارش فرادید؛ اما ارتش که مصمم به حفظ وضعیت خود بود، بر ارتقای استقرار زمینی موشکهای متحرک به عنوان بخشی کلیدی از بازدارندگی هستهای آمریکا تمرکز کرد. آنچه ارتش نیاز داشت، قلمرویی بود که در فاصله مناسبی از مرز شوروی (برای حمله احتمالی) قرار داشته باشد و درجۀ بالایی از استتار طبیعی را نیز فراهم کند.
انتقال تجهیزات ساخت پروژۀ «کرم یخ» با وسایل نقلیۀ خاص
آنها این مکان را در سرزمین وحشی و یخزده گرینلند یافتند؛ آنجا تبدیل به محلی برای ساخت پروژۀ موسوم به «کرمِ یخ» شد؛ یک طرح فوقمحرمانه برای تبدیل بخشی از قطب شمال به سکوی پرتاب موشکهای هستهای و در عین حال ساخت «شهری زیر یخ».
هدف پروژه کرم یخ ساده به نظر میرسید: بهجای استقرار موشکهای بالستیک قارهپیمای دوربرد در سیلوهای ایالات متحده که ممکن است اتحاد جماهیر شوروی آنها را هدف قرار دهد، ارتش میتواند در زیر زمین و در یک مکان کمتر توجهبرانگیز، موشکهای هستهای را پنهان کند.
ورقه یخی گرینلند کمتر از 3000 مایل از مسکو فاصله دارد. این طرح مستلزم حفر خندقهای زیرزمینی بود تا موشکهای بالستیک میان برد در آنها مستقر شوند.
اما قبل از نصب تعداد مورد نیاز کلاهکها، پروژۀ کرم یخ با نیرویی مخالف مواجه شد که بزرگتر از اتحاد جماهیر شوروی یا حتی محدودیتهای بودجه بود؛ این نیروی مخالف خودِ «طبیعت» بود.
سیاره زمین در حال گرم شدن است و یکی از تاثیرات این گرمایش بر روی یخهای قطبی است. در واقع همین تغییر در وضعیت صفحات یخی گرینلند بود که یکی از جسورانهترین پروژههای ارتش ایالات متحده را به خطر انداخت.
طرح استقرار موشکهای هستهای زیر یخهای گرینلند از برنت بالچن، سرهنگ نروژی الاصل ارتش ایالات متحده الهام گرفته شد که در دهه 1930 هدایت هوانوردی قطبی را بر عهده داشت و به مزیت استراتژیک موقعیت گرینلند بین ابرقدرتها اشاره کرده بود.
بالچن در ساخت دو پایگاه هوایی ایالات متحده در گرینلند مشارکت داشت. وی خاطرنشان کرد که ایالات متحده طبق توافقنامه Thulesag 1 که در سال 1941 پس از اشغال دانمارک توسط نازیها با این کشور امضا شد، مجاز به ذخیره سلاحهای هستهای در گرینلند بود.
علیرغم از بین رفتن تهدید در پایان جنگ جهانی دوم، آزمایشهای شوروی که در دهه 1950 انجام شد و پرتاب ماهواره روسی اسپوتنیک در سال 1957 این باور را به وجود آورد که حضور نظامی ایالات متحده در گرینلند باید حفظ شود. اما چگونه آمریکا میتواند موشکهای هستهای زیرزمینی را بدون نقض آشکار سیاست منع سلاح هستهای دانمارک در سال 1957 نصب کند؟
راه حل، ساختن یک مرکز آموزشی قطبی بود که به عنوان پوششی برای حفاری در یخ عمل میکرد. کمپ «سِنچِری» در سال 1958 در حدود 150 مایلی شرق منطقۀ «تول» تاسیس شد و به عنوان یک سایت تحقیقاتی علمی و یک منطقه آزمایشی برای کارهای ساختمانی در شرایط قطب شمال به دانمارکیها معرفی شد.
اما در حقیقت، کمپ سنچری یک تأسیسات نظامی بزرگ بود، با تقریباً دو مایل سنگرهای سرپوشیده و همچنین آزمایشگاهها، یک مسیر راهآهن زیرزمینی و یک راکتور هستهای قابل حمل PM-2A برای تأمین انرژی. اما این فقط یک نسخه کوچک از آن چیزی بود که «کرم یخی» قرار بود باشد.
این شهر زیرزمینی قرار بود در نهایت سه برابر کل دانمارک، یعنی در حدود 52000 مایل مربع وسعت داشته باشد و شامل بیش از 2000 موقعیت شلیک شود که از طریق آن 600 موشک معروف به «موشک های یخی» روی واگنهای ریلی جابجا شوند. یازده هزار نفر از پرسنل خدماتی قرار بود بتوانند زیر یخ زندگی کنند و به وسیلۀ ایرکرافت از پستهای خود خارج شوند.
برای حفظ انگیزه آن پرسنل احتمالی، امکانات زیادی مثل یک بیمارستان، مدرسه و سینما قرار بود در این مرکز ساخته شود.
با این ایدهها بود که برفروبهای طراحی شده در سوئیس شروع به حفر دالان در یخ کردند. طولانیترین آنها، با بیش از300 متر طول، «خیابان اصلی» نام داشت. این تونلها که پوشیده از قوسهای فولادی و لایهای از برف استتار بودند، به اندازه کافی محکم بودند تا کاروان موشکهای یخی را که به زیر زمین منتقل میشد، در خود جای دهند؛ موشکهایی که هر کدام یک کلاهک با قدرت 2.4 مگاتن را حمل میکردند (150 برابر قویتر از بمبی که در هیروشیما انداخته شد).
در صورت پرتاب، 600 فروند از این موشکها برای انهدام 80 درصد از اهداف ایالات متحده در اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی کافی بود. در مقابل، شوروی باید حدود 3500 موشک هشت مگاتنی برای از بین بردن تاسیسات موشکی در گرینلند پرتاب میکرد؛ آن هم در صورتی که اصلا از وجود این تاسیسات در زیر یخ اطلاع میداشت.
اما رفتار یخ بود که ثابت کرد برنامه خنثی شده است (با وجود هزینۀ تخمینی 2.37 میلیارد دلاری آن، معادل 25.24 میلیارد دلار امروز). حرکت آهسته اما تدریجی ورقه یخی گرینلند در زمستان باعث تاب برداشتن سنگرها شد و سقف اتاق رآکتور هستهای در سال 1962 به میزان پنج فوت کاهش یافت.
علیرغم تلاش برای افزایش آن در تابستان، ارتش (که اکنون متوجه شده بود که یک شهر اتمی که توسط یخها جابجا شده چقدر ضعیف به نظر میرسد) رویکرد محتاطانهای را اتخاذ کرد و در سال 1964 سنچری را به یک کمپ تابستانی کاهش داد، قبل از اینکه سرانجام در سال 1967 آن را کاملا ترک کند.
به جای پرتاب موشک، آخرین کار قابل توجهی که در پایگاه انجام شد، حفاری یک کاوشگر در عمق یک مایلی در سنگ بستر زیرین بود، که حداقل به داستان پوششی «منطقه آزمایش علمی» که به دانمارک گفته شده بود، رنگی از حقیقت داد.
از قضا، این حفاری بود که بیشترین موفقیت را برای پروژۀ کرم یخی به ارمغان آورد. در حالی که تودۀ سنگ بستر استخراج شده در سال 1966 ذخیره و در نهایت فراموش شد، کشف مجدد آن در سال 2017 نشان داد که حاوی قطعات فسیل شده برگ و شاخه است و ثابت میکند که گیاهان زمانی در یکی از سردترین مناطق روی زمین رشد کردهاند.
هنگامی که پروژه کرم یخ رها شد، امید میرفت که یخهای متحرکی که ساخت و ساز آن را به خطر انداخته بود، موادی را نیز که مهندسان ارتش ایالات متحده پشت سر گذاشته بودند، مدفون کند. این شامل 9200 تن تجهیزات ساختمانی، 53000 گالن سوخت دیزل، مواد شیمیایی سرطانزای مورد استفاده در رنگ و آب خنککننده رادیواکتیو از راکتور هستهای قابل حمل اردوگاه بود.
اما مطالعهای در سال 2016 نشان داد که این آلایندهها احتمالاً در چند دهه آینده منتشر میشوند، زیرا آب و هوای گرمتر به ذوب شدن ورقه یخ ادامه میدهد. به نظر میرسید این خبر یک ضربالمثل گرینلندی را تأیید میکند: «اگر یک شبح را پنهان کنید، بزرگتر میشود».