(تصاویر) مشاهیر معاصر ایران در قاب تاریخ

(تصاویر) مشاهیر معاصر ایران در قاب تاریخ

عکس‌هایی از مشاهیر تاریخ معاصر ایران، شهر‌های ایران، خودرو‌های نوستالژیک، عکس‌های فوتبالی و... را مشاهده می‌کنید.

کد خبر : ۱۷۹۳۹۲
بازدید : ۴۴۴

با قاب تاریخ به ایران قدیم سفر و یادی از گذشته می‌کنیم. در تهیه این مجموعه، از تصاویر کمتر دیده شده‌ای استفاده شده که تماشای آن‌ها خالی از لطف نیست. عکس‌هایی از مشاهیر تاریخ معاصر ایران، شهر‌های ایران، خودرو‌های نوستالژیک، عکس‌های فوتبالی و... برای دیدن تصاویر و شرح آن ادامه مطلب را بخوانید.

‌قاب مشاهیر ۱

قسمت‌هایی از کتاب کاخ تنهایی، خاطرات ثریا اسفندیاری (قسمت ۶۲)؛ بالماسکه‌ای را در کاخ پرنسس اشرف، هنوز به خاطر دارم. برای آن شب، محمدرضا تصمیم دارد سلطنت چنین اقتضا می‌کند که خود را در پوست شیر بنمایاند و من هم در پوشش مادام دوپمپادور ظاهر شوم. روز پیش از این جشن، دوستی از اطرافیان را می‌خواهم و در گوش او می‌گویم: «من در لباس مادام دوپمپادور به جشن خواهم آمد... اما این را به کسی نگویید!». «قسم می‌خورم! قول می‌دهم!»

دو کلمه‌ای که از دهان یک زن درباری وقتی بیرون می‌آید، از همان آغاز ریا و دروغ است. همان شب این «راز» در هر سو پراکنده می‌شود. خانم درباری دیگری را که تقریبا قد و قامت مرا دارد، می‌خواهم و به او می‌گویم: «اگر موافق باشید، لباس مادام دو پمپادور را که از سوئیس آورده‌ام، برای این جشن به شما عاریه دهم.» شب جشن فرا می‌رسد. شاه، تنها - نباید باهم بیاییم - در پوست شیر روانه محل می‌شود...

و من، این بار، پوشش فلزی و رزمی ژن درک را می‌پوشم و ناشناس عازم جشن می‌شوم ... مادام دوپمپادور را دائم به رقص دعوت می‌کنند و آنچنان دور و بر او گرد آمده و مشغول چرخیدن نزدیک اویند که گویی در‌بار لویی پانزدهم است و سر‌کار خانم هم، خود مادام دو پمپادور. با تملق، در ستایش از پوشش او، مردان به یکدیگر سبقت می‌گیرند.

تعریف در پی تعریف، احترامات فائقه را نثارش می‌سازند، در حالی که من کمی دور‌تر، گرم رقصیدن با مردانی هستم که چشم از «مادام دو پمپادور» بر‌نمی‌دارند. آن‌ها نمی‌دانند که مشغول رقصیدن با ملکه‌اند. من از این وضع لذت می‌برم اما قراگزلوی جوان مرا می‌شناسد و فریاد می‌کشد... «خدایا! ببینید ژن درک چطور سیگارش را در دست گرفته! در دربار، تنها علیاحضرت اینطور سیگار می‌کشند.»

حالا که شناخته شده‌ام به سراغ «مادام دو پمپادور» می‌روم و از او می‌پرسم: «در نقش ملکه چه احساسی داشتید؟». بسیار عجیب! هرگز ندیده بودم مردانی که با من می‌رقصند اینقدر خودشان را مؤدب نشان دهند!... همان شب شاه به من گفت: «ثریا، گمان نمی‌کنی که ما باید یک وارث تاج و تخت داشته باشیم؟»

پرسشی بود صریح و بی‌رودربایست که مرا زیر شکنجه قرار داد. می‌دانم که او انتظار دارد فرزندی پسر برای جانشین شدنش بیاورم، فرزندی که سال اول نمی‌خواستم، زیرا بیمار و ضعیف و خیلی جوان بودم. سال دوم هم ماجرای مصدق آنقدر پریشانی و افسردگی در من به وجود آورد که در اندیشه باردار شدن نبودم. محمد‌رضا به من گفت: «دو سال در این مورد باهم توافق کردیم، تا آخر سال آینده هم منتظر می‌مانیم.» ادامه دارد...

‌قاب مشاهیر ۲

جولان آموزگار‌ها در عرصه سیاسی دوره پهلوی؛ خاندان «آموزگار» تا پیش از فروپاشی رژیم شاهنشاهی، از مردان نامدار ایران بودند که در مناصب و مشاغل مهم فعالیت می‌کردند. کورس آموزگار فرزند حبیب الله آموزگار متولد ۱۳۰۷، پس از انجام تحصیلات ابتدایى و متوسطه به آمریکا عزیمت و در رشته راه‌سازى و ساختمان درجه مهندسى گرفت.

1941442_670

در ایران مدتی در سازمان برنامه اشتغال داشت. بعد مقاطعه‌کار شد و چند ساختمان دولتى را او ساخت. در سال ۱۳۴۲ در کابینه حسنعلى منصور وزارتخانه جدیدى به نام وزارت آبادانى و مسکن تشکیل شد، او به معاونت فنى آن وزارتخانه برگزیده شد. در سال ۱۳۴۸ به وزارت آبادانى و مسکن برگزیده شد و قریب به چهار سال در آن سمت بود. بعد از وزارت مجدداً به مقاطعه‌کارى پرداخت. پس از چندى ایران را ترک کرد و مقیم آمریکا شد. مردى متکبر، بداخلاق و پرمدعا. (کافه تاریخ)

‌شرح عکس: نجیبه روستا همسر کورس آموزگار و همراهان هنگام زیارت حرم امام‌رضا (ع)

‌قاب مشاهیر ۳

پهلوان ایرانی که فیل را از جای خود بلند کرد؛ خلیل طریقت‌پیما معروف به پهلوان «خلیل عقاب»، باستانی‌کار، هنرپیشه و سیرک‌باز ایرانی بود که به عنوان «پدر سیرک ایران» نیز شناخته می‌شد.

خلیل عقاب از دهه ۳۰ تا ۵۰، سیرک‌های مختلفی در سراسر جهان برگزار کرد و با بلند کردن فیل ۲ تنی، نام او در رکورد‌های گینس ثبت شد. به گفته خود او، در ۵۰ سالگی که در سیرکی واقع در انگلستان فعالیت می‌کرد؛ هر شب دو بار فیل بلند می‌کرد. او در سال ۷۰ به شیراز، محل تولد خود بازگشت. خلیل عقاب در سال ۱۴۰۲ و در سن ۹۹ سالگی درگذشت.

1941445_143

‌قاب مشاهیر ۴

اینجا آب پیدا نمی‌شود، شما دنبال چای هستی؟ جواد بشری از نیرو‌های تخریب لشکر ۱۷ علی‌ابن ابیطالب (ع) می‌گوید: آتش پاتک‌های حجیم دشمن در عملیات خیبر نقطه به نقطه جزایر مجنون را شخم می‌زد. جهت ایجاد موانع و تخریب دژ‌ها نیاز به مهمات بود. با سعید حرمی تماس گرفتم و گفتم: «مهمات لازم را بریز پشت وانت واحد؛ بعد سیدمجتبی پیموده را هم همراهش کن و با یک هلیکوپتر شنوک بفرستش بیاد»

1941446_536

حدود ۷ ـ ۶ ساعتی طول کشید که دیدم سیدمجتبی با ماشین پُر از مهماتش پیچید داخل مقر تاکتیکی. مهمات را خالی کردیم. سیدمجتبی که در آن سرمای هوا راه زیادی را آمده بود، از ماشین پیاده شد و با لحن نمکین محلاتی‌اش به من گفت: «آقاجواد! چای کجا داری؟» گفتم: «سید! آب اینجا درست پیدا نمیشه، تو دنبال چای هستی؟!»

گفت: «درستش می‌کنم!» ۲ ساعت بعد سیدمجتبی یک چای داد دست من که طعمش یادم نمی‌رود. به دلیل کمبود ماشین و آمبولانس کار سیدمجتبی بیشتر شد و هر روز صبح می‌رفت کمک حمل مجروح و شهدا و شب برمی‌گشت. این ایام مصادف با ایام فاطمیه بود. یک روز سیدمجتبی لباس سبز سپاهی‌اش را از داخل ساک درآورد و گفت: «روز شهادت مادرمان حضرت زهرا (س) است. امروز می‌خواهم این لباس را بپوشم و اگر سعادتی باشد، مثل مادرم شهید بشوم»

سیدمجتبی این حرف را زد و رفت. آن شب دیدیم سیدمجتبی برنگشت. صبح هم منتظر سیدمجتبی بودیم و دیدم که نیامد. بعد با روح‌الله شاطری سوار بر موتور همه جای جزیره را گشتیم. به ناگاه وانتی را در وسط نیزار‌ها که هنوز دود خفیفی از آن بلند می‌شد پیدا کردیم.

‌یکدفعه نگاهم به پلاکی افتاد که روی صندلی ماشین بود و پیکری که سوخته بود. پاسدار شهید سیدمجتبی پیموده متولد اردیبهشت ۱۳۴۳ در شهرستان محلات بود که ۱۹ اسفند ۱۳۶۲ در جریان عملیات خیبر به شهادت رسید. 

منبع:هفت صبح

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید