سفر به ایران قدیم؛ خانواده‌های مشهور اصفهانی و تهرانی چگونه تحت تاثیر هیتلر قرار گرفتند

سفر به ایران قدیم؛ خانواده‌های مشهور اصفهانی و تهرانی چگونه تحت تاثیر هیتلر قرار گرفتند

سفیر ایران در بلژیک با آدلف که منزلش کنار منزل سفیر بود آشنا می‌شود. آدولف با خانواده سفیر نزدیک و صمیمی می‌شود و به اتفاق او و خانواده‌اش به ایران می‌آید. در تهران به وسیله سفیر و خانواده‌اش با افراد سرشناس تهران و یکی دو خانواده سرشناس و ثروتمند اصفهانی آشنا می‌شود.

کد خبر : ۲۲۳۱۱۰
بازدید : ۱۲۴

خاطرات سرتیپ اصغر کورنگی از زندانیان سیاسی زندان قصر و روابطش با آنها پس از انقلاب به پایان رسیده اما در ادامه بخش‌هایی از خاطرات ایشان مربوط به دوران تصدی ریاست زندان آبادان، شهربانی آقاجری و خاطراتی از برخی زندانیان مشهور دیگر مانند آزمایش در ادامه و روزهای آتی منتشر می‌شود.

در زندان همیشه حوادث خاصی واقع می‌شد و هر روز مسائلی پیش می‌آمد. من یکی دو مورد از آنها را که تا اندازه‌ای جالب بود بازگو می‌کنم. در دوره خلع ید و استقرار شرکت سابق ملی نفت مسائل ناشی از توقف کارها موجب می‌شد که جرائم سرقت قاچاق و غیره افزایش یابد. زندان آبادان هم حداکثر ۴۰۰ نفر ظرفیت داشت، به همین لحاظ قضات مرتب در حال رسیدگی به پرونده زندانیان و آزاد کردن آنها بودند، یک روز چند نفر زندانی محکوم به حبس را به

زندان آوردند. جوان بسیار زیبا و برازنده‌ای همراهشان بود که موهای نسبتاً روشن و چهره سفید و چشمانی نافذ داشت، این جوان خارجی بود و در اولین وهله

جلب توجه می‌کرد. نامش الکساندر آدولف میچلی و تبعه آلمان بود. یک روز گفت انگلیسی، آلمانی فرانسه و ایتالیایی می‌دانم اگر شما میل داشتیدمن به شما آموزش بدهم. فارسی را هم صحیح و با لهجه شیرینی صحبت می‌کرد. من هر روز عصر حدود یک ساعت نزد او زبان انگلیسی می‌خواندم.

 یک روز به من گفت این نردبان را که انتهای راهرو است و به پشت بام زندان راه دارد، همیشه اینجا نگذارید چون من هوس فرار می‌کنم. بالاخره شرح حال زندگی و سرگذشت خودش را برای من تعریف کرد. البته این جوان با استعداد، بعدها استاد زبان در دانشگاه تهران شد و بعد از انقلاب همراه همسرش خانم دکتر ضیایی که خاله همسر دکتر آژیر (دوست دوران دبیرستانم) بود از ایران رفتند. داستان او تا آنجا که به خاطرم مانده است، از زمانی شروع می‌شود که آدلف در آلمان دانشکده تخریب را که وظیفه‌اش خرابکاری بوده به اتمام می‌رساند و در جنگ جهانی دوم از طرف دستگاه‌های نظامی آلمان مأموریت داشت نقاط حساس و حیاتی دشمن را تخریب کند. او در این باره زیاد صحبت نمی‌کرد که دقیقاً چه می‌کرده ولی بعد از جنگ، این جوان بدون اینکه شناخته شود در بلژیک زندگی سختی داشته است.

سفیر ایران در بلژیک با آدلف که منزلش کنار منزل سفیر بود آشنا می‌شود. آدولف با خانواده سفیر نزدیک و صمیمی می‌شود و به اتفاق او و خانواده‌اش به ایران می‌آید. در تهران به وسیله سفیر و خانواده‌اش با افراد سرشناس تهران و یکی دو خانواده سرشناس و ثروتمند اصفهانی آشنا می‌شود، از جمله خانواده کاشفی‌ها و کازرونی‌ها. قدرت نفوذ و جاذبه شخصی آدلف طوری بود که خیلی زود افراد را تحت تأثیر قرار می داد. 

جوان جالبی بود و از این نعمت خدادادی در جهت فریب خانواده‌ها استفاده می‌کرد می‌گفت در اصفهان وقتی به بیرون شهر و باغات می‌رفتیم، جیب همراهان را شخصاً می‌زدم و به باغبانان انعام می‌دادم و به این ترتیب خود را میلیونر معرفی می‌کردم. با بسیاری از زنان و دختران این خانواده‌ها رابطه برقرار کرده بود‌ آدلف مدتی را در اصفهان می‌گذراند و با افراد زیادی آشنا می‌شود،اما کم کم متوجه می‌شود که ممکن است در اصفهان دستش رو شود به تهران می رود و با شخصی به نام علی عالم‌پیکر آشنا می‌شود. 

این عالم‌پیکر که استعداد آدلف را در همه چیز می‌بیند، با او نقشه میریزد که یک مطب پزشکی با دیپلم جعلی باز کنند و عالم‌پیکر مریض‌ها را فریب دهد. با این عنوان که این یک دکتر آلمانی است از اعتماد مردم به پزشکان خارجی سوءاستفاده کرده و شروع به طبابت میکنند. در خیابان نادری هم مطبی با تابلو پزشک متخصص و تحصیل کرده آلمان باز می‌کنند. عالم‌پیکر با زرنگی، تاجری را که به مرضی سخت مبتلا بود به شیوه‌های مختلف به مطب آدلف می‌کشاند. 

در یک مورد آمپولی تزریق می‌کنند و بیمار بیهوش می‌شود،بعد دسته کلیدهای تجارتخانه‌اش را از جیبش بر می‌دارند و موجودی صندوقش را می‌دزدند. این بیچاره در مطب به هوش می‌آید و شروع به داد و فریاد می‌کند. از مطب بیرون می‌آید ولی وقتی به تجارتخانه می‌رسد متوجه می‌شود که همه نقدینگی او به سرقت رفته است.  در نهایت شهربانی و آگاهی در تعقیب موضوع، در یکی از شهرهای شمال آدولف و عالم‌پیکر را درحالی‌که اسکناس‌های تاجر در جیبشان بوده دستگیر می‌کنند.

آدلف زندانی می‌شود اما بازپرس تحقیق از او را موکول به دانستن کامل زبان می‌کند. او که کمی فارسی می‌دانسته در زندان نوشتن فارسی را هم یاد می‌گیرد،به نحوی که وقتی بازپرس برای

در صفحه اول آن نوشته است:

 به خاطر داشت باید روزگار ناتوانی را، نباید تاخت بر بیچارگان روز توانایی

 اشعار دفترچه، اغلب از شعرای ایران است و او از حافظه خودش نوشته است

منبع: انتخاب

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید