سفر به ایران قدیم؛ یادداشتهای علم، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۵۱: یمنیهای شمالی از ما کمک می خواهند که به یمن جنوبی بتازند؛ شاه گفت: «به سفیر بگو، چه طور برای چند ملیون لیره که از عراقیها گرفتید در اعلامیه مشترک به ما فحش دادید؟»

یادداشتهای اسدالله علم: ملاقاتهای زیادی با سفرای خارجی، یمن، عربستان سعودی و ژاپن داشتم. یمنیهای شمالی از ما کمک میخواهند که به یمن جنوبی بتازند. شاهنشاه فرمودند: «به سفیر بگو، چه طور برای چند ملیون لیره که از عراقیها گرفتید در اعلامیه مشترک به ما فحش دادید؟ به علاوه این کمک باید به صورت مشترک از طرف ما و سعودیها باشد و گرنه فایده ندارد». ولی مضحک است که سفیر عربستان سعودی مطلقاً از این جریانات بی خبر بود.
کد خبر :
۲۳۶۱۰۲
بازدید :
۳۹۵
اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
در ادامه بخشی از یادداشت های او را بخوانید.
چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۵۱: صبح مطابق معمول، شرفیاب شدم. کارهای جاری عقب افتاده زیادی داشتم، عرض کردم. صحبت مهم موضوع آمدن نیکسون و برنامه او بود، صحبتهای متفرقه هم زیاد شد، یک ساعت و نیم طول کشید.
بعد مرخص شدم، ملاقاتهای زیادی با سفرای خارجی، یمن، عربستان سعودی و ژاپن داشتم. یمنیهای شمالی از ما کمک میخواهند که به یمن جنوبی بتازند. شاهنشاه فرمودند: «به سفیر بگو، چه طور برای چند ملیون لیره که از عراقی ها گرفتید در اعلامیه مشترک به ما فحش دادید؟ به علاوه این کمک باید به صورت مشترک از طرف ما و سعودی ها باشد و گرنه فایده ندارد». ولی مضحک است که سفیر عربستان سعودی مطلقاً از این جریانات بی خبر بود.
جواب نامه نیکسون را... دادم که توشیح فرمودند و امروز فرستادم. اصلاحاتی به دست خودشان فرمودند که مهم بود. جواب اولیه را من تهیه کرده بودم.
بر حسب آن چه در کیش به من فرموده بودند، شب سر شام در کاخ علیا حضرت ملکه پهلوی رفتم. تلگرافی از یک دوست سویسی داشتم که مصلحت نیست والاحضرت شاهدخت اشرف، روزنامه لوموند را به مناسبت آن که تهمتهایی در خصوص قاچاق هروئین به والاحضرت زده است، تعقیب کنند. هر چه خواستم مطلب را عرض کنم، شاهنشاه اعتنا نکردند. من قدری عصبانی شدم. عرض کردم: چرا به عرایض من توجه نمی فرمایید؟ فرمودند: آخر به من چه؟ مربوط به خواهرم است. اگر عکس العملی پیدا بشود به او بر می گردد. عرض کردم: یعنی چه؟ تمام آن چه به [سر] اعضای این خانواده بیاید به اعلیحضرت همایونی بر میگردد. دیگر چیزی نفرمودند، من هم ناراحت باقی ماندم. تمام اوقات خوشی که بعد از ظهر گذرانده بودم، خراب شد.
منبع: انتخاب
۰