سفر به ایران قدیم؛ یادداشتهای علم، جمعه ۲۵ فروردین ۱۳۵۱

یادداشتهای اسدالله علم: امروز هوا مثل بهشت بود و اتفاقاً خبر هم نداده اند که سر نهار بروم. من صبح زود فکر می کردم لااقل سه چهار ساعتی سواری بکنم. کار هم کمتر داشتم. با کمال اشتیاق لباس می پوشیدم، تلفن زنگ زد، مهندس علینقی اسدی... با صدای گرفته به من گفت: دکتر اسدی مرد. خیلی تعجب کردم، چون دیروز دکتر با من بود و از آن بیشتر متأسف شدم، چون فوق العاده مرد خوبی بود. با من آن قدرها آمیزش نداشت، چون سنش بیش از من بود و توافق اخلاقی زیاد نداشتیم...
کد خبر :
۲۳۷۴۸۶
بازدید :
۳۵۶۵
اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
در ادامه بخشی از یادداشت های او را بخوانید.
جمعه ۲۵ فروردین ۱۳۵۱: امروز هوا مثل بهشت بود و اتفاقاً خبر هم نداده اند که سر نهار بروم. من صبح زود فکر می کردم لااقل سه چهار ساعتی سواری بکنم. کار هم کمتر داشتم. با کمال اشتیاق لباس می پوشیدم، تلفن زنگ زد، مهندس علینقی اسدی... با صدای گرفته به من گفت: دکتر اسدی مرد. خیلی تعجب کردم، چون دیروز دکتر با من بود و از آن بیشتر متأسف شدم، چون فوق العاده مرد خوبی بود. با من آن قدرها آمیزش نداشت، چون سنش بیش از من بود و توافق اخلاقی زیاد نداشتیم.... با مهندس [علینقی] اسدی به خصوص و با همه خانواده اسدی به طور کلی دوست هستم. قوم و خویش [هم] شده ایم، چون مرحوم دکتر اسدی، دختر حسام الدوله، خواهر خزیمه علم را به زنی گرفته بود. باری جمعه [ام] خراب شد. با وصف این سواری رفتم، ولی خیلی ناراحت بودم. با آن که سبزه و آب فراوان بود، قلب من تازه نبود. بعد هم برگشتم به خانه مرحوم اسدی، به خانم تسلیت دادم. آمدم منزل، مهندس اسدی را همراه آوردم. روز بسیار بدی گذشت. امشب هم سر شام نرفتم، حال نداشتم. ولی خبرهای خوشی به شاهنشاه دادم که کار امیر هوشنگ و کارهای تبلیغاتی ما مربوط به او و همچنین والا حضرت شاهدخت اشرف، خوب پیشرفت میکند.
منبع: انتخاب
۸