سفر به ایران قدیم؛ چرا با حزب توده به تضاد برخوردم؟ تودهایها در ادارهی حزب با دیکتاتوری عمل میکردند

یک چیزی کــــــه راجع به آن مدتی که در حزب توده فعالیت میکردم جالب است که بگویم این بود که زیاد کنکاش اخلاقی در روزهای عادی در من وجود نداشت، یعنی روزهائی که صبح تا عصر فعالیت حزبی میکردیم هیچوقت من تضاد با امیال اخلاقی و ملی خودم نمیدیدم جــــــز در بعضی از موارد و آن موارد جالب است که ذکر بشود.
اکبر اعتماد، موسس و نخستین رئیس سازمان انرژی اتمی بود. در سال ۱۳۴۷ به سمت اولین رئیس مؤسسه تحقیقات و برنامهریزی علمی و آموزشی، که بدیل ایرانی مرکز ملی پژوهشهای علمی (CNRS) در فرانسه بود، منصوب شد. در سال ۱۳۵۳ ریاست سازمان انرژی اتمی ایران را به دست گرفت و این سازمان را بنیان نهاد. اعتماد تا سال ۱۳۵۷ ریاست سازمان انرژی اتمی ایران را به دست داشت. این گفتگوها توسط فرخ غفاری در پاریس انجام شده است.
بله حزب توده هنوز علنی بود و فعالیت میکرد و من یادم هست کـه وقتی من عضو حزب توده شدم کلوپ حزب توده هنوز درخیابان فردوسی بود و ما هرشب تقریباً آنجا بودیم و روزی که در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ به اعلیحضرت سوء قصد شد. من یادم است که آن روز از صبح تا عصر رفته بودیم به سرقبر دکتر ارانی، حالا بچه علت و چرا یادم نیست و عصر که از آنجا برگشتیم این داستان را شنیدیم و رفتیم در کلوپ حـــــــزب توده و من متوجه شدم که تمام دور کلوب حزب توده را سرباز یا پلیس گرفته بود کـــــــــه خوب خاطرم نیست کدامیک بودند و اتمسفر در کلوب فوقالعاده حاد بود.
یک چیزی کــــــه راجع به آن مدتی که در حزب توده فعالیت میکردم جالب است که بگویم این بود که زیاد کنکاش اخلاقی در روزهای عادی در من وجود نداشت، یعنی روزهائی که صبح تا عصر فعالیت حزبی میکردیم هیچوقت من تضاد با امیال اخلاقی و ملی خودم نمیدیدم جــــــز در بعضی از موارد و آن موارد جالب است که ذکر بشود.
یکی روز ۲۱ آذر بود که به غائله آذربایجان خاتمه داده شد. من آن روز را خیلی خوب یادم هست و آن روز واقعاً هرچه فکر میکنم که آن احساس درونی من که بخواهم بیرون بیاورم که چه بود، خیلی مشکل است برای اینکه احساس مخلوطی بود زیرا بہ هرصورت از یک طرف یک تصویری از ایران داشتم واینکه مجدداً تجزیه ایران از بین رفته است و ارتش ایران شکل گرفته است و اینها یک چیزهایی بود که شاید در گوشههای مغز و احساس من هنوز مانده بود که یک ذره خوشـــــــــــــم میآمد و از آن طرف چون تودهای بودم و شکست فرقه دمکرات آذربایجان را نمیتوانست ببینم ناراحت بودم، بنابراین یکی از لحظاتی که احساس مخلوط در من ایجادشده بود، روزهای دیگرهم بود مثلاً روزسوء قصد به اعلیحضرت بود، که احساس مخلوط داشتم و آن روز نه شاید به علت اینکه نسبت به اعلیحضرت فقید سمپاتی خاصی داشتم، نه یادم نیست که چنین چیزی بود، بلکه اصلاً نسبت به نفس این عمل حس مخلوط داشتم؛ بنابراین حتی من فکر میکنم که در مغز یک نفر مبارز چپی تودهای نیز ریشههای ملی، بعضی اوقات یک تأثیراتی میگذارد که آن وقایع ممکن است در آنجا نقشی بازی کند.
فکر نمیکنم که کسی تا ابد دل باخته افکار و عقائد سیاسی خودش باشد و به همان علت فکر میکنم که وقایع در مغز مردم تأثیر میگذارد و باید برای وقایع این اهمیت را قائل شویم بطوری که مغز مردم و حتی جوانان امروز ما را، یک دفعــــــــــه و برای همیشه در قالب گذاشته ندانیم و بدانیم که اینها تحت تأثیر وقایع قرار میگیرند. من راجع به اینمدت دیگر چیز جالا نمیبینم در این زمینه بگویم مگراینکه سؤال بشود.
سؤال: فعالیتهای حزبی را در خارج هم ادامه دادید یا نه و بعد گفتید که اختلافاتی با حزب پیدا کردید که باعث شد رفتن شما به خارج را تسریع بکند؟
دکتر اعتماد: اختلافات با حزب بیشتر روی نحوه ی اداره ی حزب بود یعنی حزب دیکتاتوری اداره می شد و من آنروز آنرا نمیتوانستم تحمل بکنـم. تا آنجا که من به یاد دارم اختلاف من با حزب در آن روز این نبود که چرا آنها از شوروی حمایت میکنند یعنی آن روزاین برای من مسأله نبود و روشن نشده بود و من بیشتـر اختلاف شخصی داشتم و فکر میکردم که در داخل یک حزب مترقی که مدعی منافع ایران است، در داخل خود حزب یک مکانیزم دمکراسی باشد که افراد بتوانند حرفشان را بزنند و نظریاتشان را بگویند و من مرتب برخورد میکردم با یک سلسله عواملی که بمن نشان میداد که رهبری حزب توده افکار را تحمیل میکند. مثالهای آن خیلی زیاد است که حالا نمیخواهم وقت بگیرم ولی آنجایی که من میتوانستم یقه آنها را به چسبم، روی رفتارشان نمیتوانستم یقهشان را بچسبم، روی مدالیته کار میتوانستم که چطوری هروقت که لازم میدانستند یک روالی داشتند و حوزهها یک ترتیباتی داشت، هر وقت که لازم میدانستند این مدالیتهها را به هم میزدند و از بالا بهم میزدند برای اینکه تأثیرگذاری کـمیخواستند در وقایع ایجاد کنند، درضمن اسم آن مهندس که رئیس سازمان جوانان جذب بود یادم آمد که مهندس شاندرمنی بود و به علت این امریادم آمد که خواهر او با من دریک حوزه بود و یادم هست که یک مقداری با آن کنکاش داشتم، متوجه اسمش شدم و بیشتر «پروسدور» با آنها در جنگ بودم که ناشی از روحیه دیکتاتوری در داخل حزب بود و اینهم گفتنش لازم است برای اینکه نشان میدهد که جوانها از اینکار ناراحت میشدند.
مــــــــــــن اهمیت این موضوع را که حزب توده آنوقت تا چه حد به شوروی وابسته بود در آنموقع نمیدیدم و تشخیص نمیدادم. راجع به ادامه تحصیلات و فعالیتهای حزبی در اروپا، بعد از آنکه من آمدم یکی از خاطرات تلخ من اینست که فوقالعاده ناراحت شدم که وقایع مملکت در آنموقع وقایع خیلی سریع اتفاق میافتادو تاریخ ما در واقع مراحل خیلی خطیری از زندگیش را طی میکرد یعنی بعد مصدق کم کم داشت رومی آمد، هنوز نخست وزیـ نشده بود ولی آثاریک بحران سیاسی بزرگ در ایران مشهود بود.
منبع: انتخاب