سفر در زمان؛ یادداشت‌های علم، پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۵۱: اگر من در ایران نباشم و کار محرمانه داشته باشم، تنها فرد طرف اعتماد قطعی من، علم است

سفر در زمان؛ یادداشت‌های علم، پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۵۱: اگر من در ایران نباشم و کار محرمانه داشته باشم، تنها فرد طرف اعتماد قطعی من، علم است

یادداشت‌های اسدالله علم: تمام روز را در منزل ماندم. کم کم حالم بهتر شد. عصری شخصی که دوست من است و گاهی شرفیاب می‌شود، به دیدنم آمد. گفت: در شرفیابی اخیر شاهنشاه فرمودند: علم نه تنها دوست من، بلکه! [مشاور] advisor من است و خیلی اظهار التفات‌های دیگر که اگر من در ایران نباشم و کار محرمانه به من داشته باشند، تنها فرد طرف اعتماد قطعی من علم است.

کد خبر : ۲۵۱۶۷۵
بازدید : ۲۲۵۲
اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهم‌ترین چهره‌های سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخست‌وزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.  
 
در ادامه بخشی از یادداشت های او را بخوانید.
 
پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۵۱: صبح با سردرد شدید از خواب برخاستم. امکان شرفیابی نبود، حالت تهوع و بدبختی عجیبی داشتم. عریضه عرض کردم: تلگرافی از سفیر سیّار همراه والاحضرت اشرف - [پرویز] راجی - که حالا با ایشان در نیویورک است رسیده بـود کـه کـتابـی بـر عـلیـه والاحضرت در فرانسه چاپ شده که به شاهنشاه هم اهانت کرده است. وکیل والاحضرت می‌گوید ممکن است آن را جمع آوری کرد، چون در خصوص قاچاق والاحضرت صحبت کرده و چون ما در همین خصوص به علت دروغ بودن مطلب، لوموند را محکوم کردیم، این کتاب را هم می‌توانیم جمع کنیم و ضمناً گفته بود ناشر خود لوموند است. من در عریضه ام اظهار نظر کردم که بهتر است اعتنا نکنیم، چون بر فرض موفق شویم کتاب را حالا جمع کنیم، خیلی بیشتر باعث شهرت آن می‌شویم. شاهنشاه جواب دادند که دستور جمع آوری را به وزارت خارجه صادر فرموده اند. اگر لوموند خیال می‌کرد که جمع آوری آن ممکن است هرگز به چنین کاری دست نمی‌زد. به هر صورت به نظرم تصمیم صحیحی نبوده است.
 
تمام روز را در منزل ماندم. کم کم حالم بهتر شد. عصری شخصی که دوست من است و گاهی شرفیاب می‌شود، به دیدنم آمد. گفت: در شرفیابی اخیر شاهنشاه فرمودند: علم نه تنها دوست من، بلکه! [مشاور] advisor من است و خیلی اظهار التفات‌های دیگر که اگر من در ایران نباشم و کار محرمانه به من داشته باشند، تنها فرد طرف اعتماد قطعی من علم است.
 
شب دخترهایم به دیدنم آمده بودند. فصلی از کتاب یادداشت‌های خانلرخان که زمان جدم امیر علم خان حشمت الملک بیرجند رفته است، دادم خواندند. خیلی احساس افتخار کردند....
 
منبع: انتخاب
۵
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید