سفر در زمان؛ یادداشتهای علم، دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۵۱: شاه گفت این الاغ دیگر چه میگوید و چرا میترسد؟

یادداشتهای اسدالله علم: عرض کردم: رئیس بانک عمران که امر فرمودهاید پانصد هزار تن گندم فوری بخرد، عرض میکند معامله بزرگی است، میترسم بعد دولت دبه کند. من هم که عامل خرید برای دولت هستم. فرمودند: مگر دفتر مخصوص امر مرا به دولت ابلاغ نکرده؟ عرض کردم: چرا. فرمودند: پس این الاغ دیگر چه میگوید و چرا میترسد؟
اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
در ادامه بخشی از یادداشت های او را بخوانید.
۱۷ مهر ۱۳۵۱. شرفیاب شدم. شاهنشاه را خیلی ناراحت دیدم. نفهمیدم چرا. عرض کردم: رئیس بانک عمران که امر فرمودهاید پانصد هزار تن گندم فوری بخرد، عرض میکند معامله بزرگی است، میترسم بعد دولت دبه کند. من هم که عامل خرید برای دولت هستم. فرمودند: مگر دفتر مخصوص امر مرا به دولت ابلاغ نکرده؟ عرض کردم: چرا. فرمودند: پس این الاغ دیگر چه میگوید و چرا میترسد؟ دیدم امروز بسیار روز بدی است، والا با شوخی عرض میکردم: چنان از زیر ممکن است کارش را خراب کنند که خود اعلیحضرت همایونی او را تنبیه بفرمایید. همان بلایی که بر سر کنی آمد. ولی، چون شاه را ناراحت یافتم، عرض نکردم....
منبع: انتخاب