سفر در زمان؛ خاطرات محمود فروغی: بعد از مصدق دیگر سیاست مدار نداشتیم؛همه بروکرات بودند

اینها هیچکدام، قبول دارید که سیاستمدار نبودند، اینها بوروکرات بودند، همشان. ما دیگر بعد از آن جماعتی که رفتند، از قبیل مرحوم مصدق، دیگر سیاستمدار نداشتیم، همه بوروکرات بودند که میآمدند بر سر کار.
محمود فروغی فرزند محمدعلی فروغی نخستوزیر دوران پهلوی بود. وی فارغالتحصیل دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه تهران و از کارمندان وزارت خارجه بود. او در دوران خدمت خود سرکنسول ایران در نیویورک، سفیر ایران در برزیل و سوئیس و آمریکا و افغانستان، معاون وزارت امور خارجه و کفیل وزارت امور خارجه بود.
س: از آقای آرام چه خاطرهای…؟
ج: هیچی اصلاً، اینها که اصلاً بحثش را نکنید.
س: یا آقای زاهدی؟
ج: اینها اصلاً، اصلاً خیلی درش حرف است.
س: چون میگفتند ایشان هم آنجا تکانی داده بوده…
ج: نه تکان چی؟ نه، آخر ببینید تکان دو جور است. یک وقت هستش که شما فرض کنید میآیید خانه مرا تکان میدهید، یک اثاثیه بهتر، عرض کنم که یک سلیقه بهتری به کار میبرید، یک کتابخانه قشنگی تویش میگذارید. یک وقت هستش که این را به روز مبتذل، زار، بدبختی میاندازید که اصلاً…
پس از آن امتحان ورودی بود، نمیدانم امتحان ارتقاء و… خیلی، عرض کنم که خاصهخرجیها زیاد شدش، خیلی خیلی کارها شد که من واقعاً اصلاً محبتش را بکنم، اسباب تأسف است. البته ایشان به سبب این که مورد التفات و توجه خاص اعلیحضرت بودند… شما ببینید وقتی مرکز قدرت یک جا شد، هرچه شما به این قدرت نزدیکتر باشید، خودتان هم بیشتر صاحب قدرتید، و هرچه از این قدرت دورتر شده باشید، اگر علامه باشید، اگر بهترین مدیر باشید، هیچ کاری از دستتان ساخته نیست.
ایشان به سبب قرابت و به سبب التفات خاصی که اعلیحضرت بهش داشتند، خب هرچی میگفتند مثل این بود که امر اعلیحضرت است، همه هم اطاعت میکردند و میترسیدند. آن روزی هم که از سر وزارت خارجه اعلیحضرت ایشان را برداشتند، اصلاً کسی نگاهشان هم نمیکرد، اعتنا هم نمیکرد.
س: چه بود جریان آن که گفته بودند مثل اینکه خلعتبری بیاید به جای زاهدی؟
ج: ببینید، تمام این مدت بین آقای اردشیر زاهدی و آقای علم و آقای هویدا اختلاف بودش.
س: پس بین هر سهتاشان؟
ج: بین هر سهتاشان اختلاف؛ یعنی بین ایشان و آن دو نفر دائم اختلاف بودش. گویا، این شنیدهام، شایعه است، گویا که به آقای… دیگر، به آقای هویدا کار به توهین اینها رسیده بود. آقای هویدا هم به عرض اعلیحضرت نرساند. آقای علم گفته بودند که آقا، شما وزیر دربار هستید، بدانید که بین من نخستوزیر و وزیر خارجه یک همچین چیزی… دیگر مثل اینکه اعلیحضرت خسته شده بودند، ایشان را برداشتند و آقای خلعتبری را گذاشتند جایشان.
س: ارتباطی با موضوع بحرین نداشته این؟
ج: نه نه، مسائل سیاسی نبودش، مسئله همین نقارهای شخصی بودش.
س: میگفتند که این آقای زاهدی سر مسئله بحرین…
ج: نخیر. اصلاً اعلیحضرت یک مهارتی داشت که فرض کنید اگر آقای زاهدی میخواست بگوید که من نسبت به بحرین مخالف هستم، میگفت به دست خودت باید بشود که بفهمی تو کسی نیستی. مسئله… خیلی ببخشید، حالا داریم… هیچکدام اینها اهمیت نداشت. اصلاً دیگر حالا رسیدیم به نقطه حساس.
س: یک نفر هم که اینقدر به ایشان نزدیک باشد، سر یک مسئله… اصلاً؟
ج: اواخر کار به جایی رسیده بود که باید کسانی در مصدر امور باشند که جرأت نکنند بگویند که من با این مخالفم، و اگر گفتند مجبورشان میکنند که به دست خودشان آن مسئلهای که گفته برخلاف عقیدهام است اجرا کنند که ثابت بشود که آقا جان، تو آدمی نیستی که از خودت عقیدهای داشته باشی. شما هیچ شنیدید در این اواخر کسی استعفایی داده، تقاضای بازنشستگی یا کاری بکند برای اینکه با عقیدهاش این اوضاع و احوال موافق نبوده؟ نخیر.
من فقط در آخر شنیدم که، نمیدانم چقدر حقیقت دارد، که در کابینه آقای جمشید آموزگار شنیدم آقای آگاه، رئیس سازمان برنامه بود، خواستند که جزیره کیش را شرکت نفت بخرد، سازمان برنامه بخرد، چکش را امضاء نکرد، گفت من مخالفم. او تنها کسی بود که این اواخر من شنیدم که…
س: منوچهر آگاه؟
ج: بله، منوچهر آگاه را برداشتند، خب روی سوابقی با آموزگار اینها داشت، وزیر مشاور نگه داشتند، و اگر اوضاع هم میماند بالاخره روانهاش میکردند، میرفت. که کابینه عوض شد و رفت. من تنها این یکی را این اواخر شنیدم که واقعاً روی عقیده یک کاری را انجام داد. نخیر، اینها همه تعارف بود. این اشخاص همه کوچکتر بودند که بتوانند… اصلاً بستگیشان به ملت نبود، که آن رجال قدیم ما ریشه توی ملت داشتند. اینها تمام یک بوروکراتهایی بودند که بنا بر اوضاع و احوال و روابط شخصی آمده بودند به این مقامها رسیده بودند، حالا میخواهد تحصیلات داشته باشند یا نداشته باشند.
اینها هیچکدام، قبول دارید که سیاستمدار نبودند، اینها بوروکرات بودند، همشان. ما دیگر بعد از آن جماعتی که رفتند، از قبیل مرحوم مصدق، دیگر سیاستمدار نداشتیم، همه بوروکرات بودند که میآمدند بر سر کار.
منبع: انتخاب