تصاویر/ آلبوم کمتر دیدهشده از گاندی

"مهانداس کارامچاند گاندی"، رهبر سیاسی و معنوی هندیها که هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد به خاطر روش مبارزاتی مسالمت آمیز خود علیه ترور و خشونت در تاریخ شناخته میشود.
من بعد از ۱۲۵ سال خواهم مرد!
گاندی چندین بار هدف سو قصد قرار گرفت که آخرین مورد آن موفق بود. در ۹ بهمن ۱۳۲۶ "ناتورام قادسی" وی را که در سن هفتاد و نه سالگی و میان جمعیت عازم محل عبادت بود، هدف گلوله قرار داد و از پای درآورد. قاتل از ناسیونالیستهای افراطی هندو بود که معتقد بود روابط گسترده با پاکستان به اقتدار هندوستان لطمه زدهاست. مجموعه زیر آلبوم کمتر دیده شدهای از زندگی و مبارزات وی است.
جمعه، ۳۰ ژانويه ۱۹۴۸ ساعت: سه بامداد؛ مهاتما طبق معمول در تاريك _ روشنايى روز برمى خيزد تا آخرين صبح زندگى خود را به چشم ببيند. ابتدا خود را براى مراسم دعاى بامداد آماده مى كند سپس طبق برنامه روزانه كار خود را شروع مى كند. صبحانه يك ليوان آبليمو، عسل با آب گرم مى خورد.
هوا هنوز تاريك است و او طرح خود را كه شب پيش براى مجمع كنگره ملى نوشته بود تصحيح مى كند. سپس به نامه ها پاسخ مى دهد، ساعاتى نخ ريسى مى كند و ديدار ها آغاز مى شود. به دليل ضعف عمومى ناشى از روزه هاى پى درپى براى بازگرداندن صلح و آرامش به هند ساعت 10.30 به خواب مى رود.
ساعت ۱۷.۱۷ عصر: پاهاى گاندى ديگر چندان توان نداشت تا جسم ۴۹ كيلوگرمى او را به راحتى به مراسم دعاى شامگاهى برساند. هنوز نمى توانست به تنهايى قدم بردارد. «آبا» و «مانو» - نوه هاى دخترى خواهرش _ چون هميشه باپو (به معناى پدر) را همراهى مى كردند. هر چند صبح آن روز بعد از دوره روزه گيرى توانسته بود به تنهايى راه رود.
مانو به او گفته بود «باپوجى! چه خوب به تنهايى قدم برمى دارى.» گاندى با لبخند گفت: «خوب است، نه؟ به تنهايى گام زدن، به تنهايى گام زدن.» اين عبارات، اشعارى از تاگور بود. گاندى از اينكه سر وقت كارى را انجام ندهد، دلخور مى شد.
آن روز به دليل مذاكره با سردار والابهباجى پاتل معاون نخست وزير دولت تازه استقلال يافته مراسم دعا دير شده بود. پاتل و نهرو، نخست وزير، با هم اختلاف داشتند. گاندى از ساعت ۱۶ با پاتل ديدار كرد تا بتواند اختلافات را رفع كند. قرار بود شامگاه نيز با نهرو ديدار داشته باشد؛ شامگاهى كه هيچ گاه براى گاندى سر نرسيد.
ساعت 17.10 از پاتل عذر خواهى كرد: «مجبورم بروم» به آبا و مانو اعتراض كرد كه «شما ساعت من هستيد!» و در ميانه راه به خاطر هويج تازه اى كه آن روز به او داده بودند با آنها شوخى كرد: «پس شما خوراك گاو به من مى دهيد؟» آبا گفت كه «با» (همسر درگذشته گاندى به معناى مادر) مى گفت خوراك اسب.
به دليل دير شدن، آنها از راه سنگ چين به سمت جايگاه نرفتند بلكه از روى چمن ها ميان بر زدند. مردم راهرويى درست كرده بودند جايى كه ناتورام قدس براى سومين بار انتظار او را مى كشيد. او گاندى را متوقف كرد. گويى خم شد تا پا هاى او را ببوسد.
مانو گفت: «برادر مگر نمى بينيد باپو ديرش شده است؟» قدس با دست چپ مانو را به كنار هل داد و تپانچه خود را بيرون آورد و سه گلوله از فاصله كم به سينه گاندى شليك كرد. گلوله سوم كه به سينه او نشست هنوز ايستاده بود، زمزمه كرد: «He Ram, He Ram» (خدايا، خدايا) با لبخندى بر لب و دستانى به شكل احترام به قاتل خود گويى براى او دعا مى كند. سپس چون برگى بر زمين نشست.
ساعت ۱۷.۱۷ عصر بود. برخلاف تصور رايج گاندى چندين بار مورد سوءقصد قرار گرفت. ۳۰ ژوئن ۱۹۴۶ او در مراسم دعايى در پونا بعد از ترور نافرجامى گفت: «به لطف خدا هفت مرتبه از آرواره هاى مرگ نجات پيدا كردم. من تا به حال به كسى صدمه نزده ام، هيچ تنابنده اى را دشمن خود ندانستم اما درك نمى كنم چرا بار ها تلاش مى كنند كه زندگى ام را بگيرند؟ سوءقصد ديروز ناكام ماند. هنوز آمادگى مردن ندارم. من بعد از ۱۲۵ سال خواهم مرد.» البته اين پيش بينى او درست از آب درنيامد.


































