سفر ۱۰ هزار کیلومتری مایک تایسون به روستایی در لهستان برای خرید ۱۰۰ کبوتر!

سفر ۱۰ هزار کیلومتری مایک تایسون به روستایی در لهستان برای خرید ۱۰۰ کبوتر!

چهره مایک تایسون برای مردم لهستان غریبه نیست، عکس او پیش از این بر روی یک نوشیدنی انرژی زای معروف در این کشور، چاپ شده بود. این نوشیدنی در لهستان یکی از پرفروش ترین نوشیدنی های انرژی زا بود و حتی به قفسه های سوپرمارکت های بریتانیا مانند تسکو، سینزبری و آسدا نیز راه یافت.

کد خبر : ۱۶۱۲۵۲
بازدید : ۲۰۸۵

مایک تایسون، بوکسور اسطوره ای از لاس وگاس تا Piatnica Poduchowna، روستایی در فاصله سه ساعتی شهر ورشو در لهستان با جمعیت ۱,۸۰۰ نفره سفر کرد.

قهرمان سابق سنگین وزن جهان، مردم روستا را با دیدار از یک فروشنده کبوتر محلی برای خرید ۱۰۰ کبوتر، شگفت زده کرد.

2

چهره مایک تایسون برای مردم لهستان غریبه نیست، عکس او پیش از این بر روی یک نوشیدنی انرژی زای معروف در این کشور، چاپ شده بود. این نوشیدنی در لهستان یکی از پرفروش ترین نوشیدنی های انرژی زا بود و حتی به قفسه های سوپرمارکت های بریتانیا مانند تسکو، سینزبری و آسدا نیز راه یافت.

3

مایک آهنین در جوانی به واسطه کبوترها به آرامش رسیده و توانسته است سختی های زندگی را پشت سر بگذارد. او درخصوص علاقه اش به کبوتران و نقش آنها در زندگی اش گفته است: «همیشه از کودکی به کبوتران علاقه داشتم. آنها به ما ارزش شفقت را یاد می دهند. آنها راه فرار من بودند. من چاق و زشت بودم. بچه ها همیشه اذیتم می کردند، تنها شادی من کبوتران بودند.»

4

او گفت: «یک بار سعی کردم یکی از آنها را بخورم. من با خانم جوانی در رابطه بودم و او گفت: نمی دانم چرا این پرنده های لعنتی را پرورش می دهی، باید آنها را بخوری. او یکی را گرفت و پخت و شروع به خوردن کرد و من نتوانستم این کار را انجام دهم. کار درستی نبود. به همین دلیل دیگر زن من نیست.»

5

کبوتران نه تنها دلیل پایان رابطه ای عاطفی در زندگی تایسون بودند، بلکه دلیل اولین مبارزه تایسون نیز بودند. خیلی قبل از روزهایی که مایک تایسون به عنوان ترسناک ترین مرد دنیا شناخته شود، یک رفتگری را که قفس کبوتر محبوبش جولیوس را در سطل زباله انداخته بود، ناک اوت کرد.

6

او گفت: «یک روز صبح بیدار شدم و دیدم کبوتر محبوبم، جولیوس، مرده است. من ویران شدم و می خواستم از قفس او به عنوان سبد چوب های بیسبالم استفاده کنم تا همیشه به یاد او باشم. قفس را روی پله گذاشتم و برای گرفتن چیزی رفتم. وقتی برگشتم دیدم رفتگری قفس را درون خردکن انداخته است. من به سمت او حمله ور شدم و یک مشت محکم به او زدم. او روی زمین افتاد و بیهوش شد.»

منبع: روزیاتو

۴
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید