زندگینامه لقمان حکیم؛ از زندگی شخصی تا پندها

زندگینامه لقمان حکیم؛ از زندگی شخصی تا پندها

لقمان حکیم از جمله افرادی بوده که نقل‌قول‌های فراوانی از حکمت او گفته شده است و در قرآن سوره‌ای به نام این حکیم فرزانه وجود دارد. لقمان حکیم در زمان حضرت داوود می زیسته و عمر طولانی هم داشته است.

کد خبر : ۲۱۶۰۵۸
بازدید : ۲۲

آیا می‌دانید که لقمان حکیم کیست؟ آیا لقمان پیامبر بوده است؟ چرا لقمان به مقام حکمت رسیده است؟ عمر لقمان حکیم چقدر بوده است؟ اگر دوست دارید به جواب این سؤال‌ها برسید این مقاله ستاره را از دست ندهید.

32

اصل و نسب لقمان حکیم

درباره پدر و مادر لقمان حکیم نقل‌قول‌های فراوانی وجود دارد و نام پدر او در کتاب‌های مختلف تاریخی متفاوت آمده است. بعضی او را فرزند ناحور بن تارح دانسته‌اند و بعضی هم نام پدر او را لیان بن ناحور بن تارح، باعورا، عنقا بن سرون، عنقا بن مربد، عنقا بن ثیرون و کوش بن سام بن نوح ذکر کرده‌اند. اما مهم‌ترین مسئله در این بین آن است که لقمان نسب نامه معروفی ندارد. چنان که امام صادق (ع) فرمود:
«به خدا سوگند، حکمت از رهگذر نژاد و ثروت و بزرگى جسم و زیبایى اندام، به لقمان داده نشد.»

خصوصیات ظاهری لقمان حکیم

لقمان سیاه پوست بوده است و به نظر می‌رسد که زیبایی ظاهری هم نداشته است؛ چون روایت کرده‌اند که به لقمان گفتند: چه صورت زشتی داری! گفت: بر نقاشی ایراد می‌گیری یا بر نقاش؟!
لقمان بر اساس متون تاریخی فردی «قد کوتاه، پهن بینی، کفیده پاشنه، ستبر لب، پهن پا، کج قدم و زانو به هم چسبیده» بوده است که البته زیاد نمی‌توان به این متن‌ها اطمینان داشت.

بردگی لقمان

لقمان حکیم برده‌ای حبشی بوده است که قیمت آن سی مثقال یا سی مثقال و نیم طلا بوده است و بر اساس روایتی از امام علی (ع) اولین برده‌ای بوده است که با قرارداد آزادی که با صاحب خود (که فردی از بنی‌اسرائیل بود) بست آزاد شد.

لقمان در زمان کدام پیامبر می‌زیسته است؟

منابع تاریخی می‌گویند که لقمان در زمان کودکی حضرت داوود (ع) از خانواده‌ای که نسب آن به حضرت ابراهیم (ع) می‌رسیده به دنیا آمده است و تا زمان  حضرت یونس (ع)  زنده بوده است.

آیا لقمان حکیم پیامبر بوده است؟

روایات بیانگر این نکته هستند که لقمان با تمام کمالاتی که داشته به مقام پیامبری نرسیده است. حضرت محمد (ص) در این باره فرمودند: «لقمان پیامبر نبود؛ بنده‌ای بود فکور و خوش‌عقیده. او خدا را دوست داشت و خدا نیز او را دوست می‌داشت و بر او منت نهاد و حکمت به او آموخت.»

چرا لقمان به مقام حکمت رسید؟

خداوند در آیه ۱۲ سوره لقمان فرموده است: «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ»؛ «ما به لقمان حکمت دادیم؛ (و به او گفتیم:) شکر خدا را بجای آور هر کس شکرگزاری کند، تنها به سود خویش شکر کرده؛ و آن کس که کفران کند، (زیانی به خدا نمی‌رساند)؛ چرا که خداوند بی‌نیاز و ستوده است.»

امام صادق (ع) درباره حکمت لقمان فرموده است: «لقمان در سایه حسب و نسب، ثروت و مال، نیرومندی و زیبایی به آن مقام نرسید؛ بلکه او مردی بود که در اطاعت خداوند استقامت داشت، گرد حرام نمی‌گشت، آرام و باوقار و تیزبین بود، در هر موضوعی عمیقانه فکر می‌کرد، از هر حادثه‌ای درس عبرت می‌گرفت، کمتر مزاح و خنده می‌کرد، از اقبال دنیا خوشحال نمی‌شد و از پشت کردن آن اندوهناک نمی‌گشت، فرزندان زیادی داشت و در مرگ آن‌ها زمام بردباری را از دست نداد.

او مردى توانمند در کار خداوند و پارسا به خاطر خدا بود. آرام و خاموش، ژرف‌اندیش، متفکر، باریک‌بین و عبرت‌‌آموز. هرگز روزى را به خواب نرفت و به جهت پوشش شدیدش هیچ‌گاه کسى او را در حالت قضاى حاجت و شستشو ندید. وى، داراى ژرفایى نگاه و احتیاط در کار بود. از ترس گناه، هیچ‌گاه براى چیزى نخندید و هرگز خشم نگرفت و با کسى شوخى نکرد و اگر چیزى از امور دنیا به او رسید، خوشحالى نکرد و براى از دست دادنش غمگین نشد.

با زنانى ازدواج کرد و فرزندان زیادى نصیبش شد و پیش از وى داغ آنان بر دلش نشست و بر مرگ هیچ‌کدام نگریست. هرگاه با دو نفر متخاصم و یا جنگنده برخورد کرد، میان آن‌ها سازش و دوستى ایجاد کرد و هر وقت سخن کسى را ـکه از آن، خوشش می‌آمدـ شنید، از تفسیر آن پرسید و این که آن را از چه کسى یاد گرفته است.

با فقیهان و حکیمان هم‌نشینی میکرد و به قاضیان و فرمانروایان و پادشاهان سر می‌کشید و به قاضی‌ها دلسوزى و با فرمانروایان و پادشاهان، به جهت بی‌توجهی‌شان به خدا و بی‌خیالی‌شان در این باره، از سر مهر برخورد می‌کرد. عبرت آموخت و آنچه را که با آن می‌‌توان بر نفس فائق آمد، آموخت و به وسیله آن با هوسش مبارزه کرد و به کمک آن، از شیطان دورى نمود. با اندیشه، قلبش را و با عبرت‌ها، جانش را درمان کرد و به سوى جایى کوچ نمی‌کرد، مگر آن که سودى داشته باشد. به این جهت بود که حکمت داده شد و عصمت بخشیده شد.

پند‌های لقمان حکیم

مردى در برابر لقمان حکیم ایستاد و به او گفت: تو لقمانى؟ تو برده بنى نحاسى؟ لقمان جواب داد: آرى! او گفت: پس تو همان چوپان سیاهى؟ لقمان گفت: سیاهی‌ام که واضح است! چه چیزى باعث شگفتى تو درباره من شده است؟ آن مرد گفت: ازدحام مردم در خانه تو و جمع شدنشان بر درِ خانه تو و قبول کردن گفته‌های تو. لقمان گفت: برادرزاده! اگر کارهایى که به تو می‌‌گویم انجام بدهى تو هم همین‌گونه می‌شوی. گفت: چه کارى؟ لقمان گفت:

فرو بستن چشمم، نگهدارى زبانم، پاکى خوراکم، پاکدامنى ام، راستگویی ام، امانت داری ام، وفا کردنم به وعده و پایبندى ام به پیمان و مهمان نوازى ام، پاسداشت همسایه‌ام و رها کردن کارهاى نامربوط؛ این، آن چیزى است که مرا چنین کرد که تو می‌‌بینى. پس هر که کمتر از این‌ها داشت، کمتر از من است و هر که بیشتر داشت، برتر از من است و هر که همین‌ها را انجام داد، همانند من است.

شاگردان لقمان حکیم

حمدالله مستوفی از  فیثاغورث  (حکیم یونانی) و  جاماسپ  (حکیم ایران باستان) به عنوان شاگردان لقمان یاد کرده است. بعضی دیگر  انباذقلس  (حکیم یونانی) را هم از شاگردان لقمان دانسته‌اند. محدث قمی گفته است: «بطلیموس، شاگرد جالینوس و وى شاگرد بلیناس و او شاگرد ارسطو و این یکى شاگرد افلاطون و افلاطون شاگرد سقراط و او شاگرد بقراط و بقراط شاگرد جاماسب و او شاگرد اخوگشتاسب و وى از شاگردان لقمان حکیم بوده است؛ همانند فیثاغورث، حکیم پر آوازه.»

عمر لقمان حکیم

درباره عمر لقمان حکیم هم مثل همه زوایای زندگی او ابهاماتی وجود دارد. بعضی عمر او را ۲۰۰ سال دانسته‌اند و بعضی دیگر عمر ۱۰۰۰ ساله را به او منسوب کرده‌اند. در گلستان سعدی آمده است:

«هیچ‌کس را از آدمیان، عمر، چون لقمان نبوده است. سه هزار سال عمر داشت. چون عمرش به آخر رسید، ملک‌الموت بیامد. او را دید در میان نیستان نشسته، زنبیل می‌بافت. ملک‌الموت گفت: اى لقمان! سه هزار سال عمر یافتى. چرا خانه‌ای نساختى؟ گفت: ابله، کسى که او را، چون تویى در پى بُوَد و او را پرواى خانه ساختن باشد!»

در نقل قولی از لقمان آمده است که لقمان به فرزندش گفته است: چهار هزار سال، چهار هزار پیغمبر را چاکرى کردم.»

به هر حال چیزی که از منابع مختلف دستگیرمان می‌شود این است که لقمان  عمر طولانی  داشته است و حتی شیخ مفید و شیخ صدوق هم لقمان را جزو معمرین دانسته‌اند.

آرامگاه لقمان حکیم

از چند نقطه به عنوان مرقد لقمان حکیم نام برده شده است. بعضی منطقه‌ای به نام  اَیله  را محل دفن او می‌دانند و بعضی مزار او را در شهر  رَمله  دانسته‌اند. بعضی از جهانگردان هم نقل کرده‌اند که مزار او در شهر  اسکندریه  مصر است. در معجم البلدان آمده است: «در شرق دریاچه طبریه (در فلسطین) قبر لقمان حکیم و پسرش است و برای او در یمنه مقبری هست و خداوند به درستی هر کدام داناتر است.»

البته مقبره‌ای هم در شهرستان  سرخس  وجود دارد که منسوب به لقمان حکیم است.

منبع: ستاره

۱
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید