دانشمندی که آیندۀ آشفتۀ ما را پیشبینی میکند
در سال ۱۹۷۶، جِی دوین فارمر وارد کازینویی شد و دست به سرقت زد. هیچکس متوجه کار او نشد: در نظر دیگران او جوان لاغراندام ۲۴سالهای بود که صرفاً مشغول بازی رولت است. کازینوها بهدقت تقلب را زیر نظر دارند، اما فارمر راهی پیدا کرده بود تا شانس را شکست دهد. هدف فارمر پول درآوردن نبود. او در پی اثبات چیزی بود که امروزه بیش از همیشه اهمیت پیدا کرده است: اینکه دنیا قابلپیشبینیتر از چیزی است که تصور میکنیم و فرضیات بنیادی اقتصاد مدرن اشتباهاند. فارمر حالا استاد دانشگاه آکسفورد است و در زمینۀ سیستمهای پیچیده فعالیت میکند. او در این گفتوگو دربارۀ بازار سهام، ارادۀ آزاد و تفکرات سیاسیِ اشتباه صحبت میکند.
گفتوگویی با جِی دوین فارمر، نیو استیتسمن— در سال ۱۹۷۶، جِی دوین فارمر وارد کازینویی در لاس وگاس شد و دست به سرقت زد. هیچکس متوجه کار او نشد: در نظر دیگران او جوان لاغراندام ۲۴سالهای بود که صرفاً مشغول بازی رولت است. کازینوها بهدقت تقلب در بازیهای کارتی را زیر نظر دارند، اما چرخ رولت که میچرخد، عملاً مانند یک تولیدکنندۀ اعداد تصادفی عمل میکند و در برابر آن فقط استراتژی تا حدی شانسآور است. فارمر راهی پیدا کرده بود تا شانس را شکست دهد.
هنگامی که چرخ میچرخید و توپ در آن سروصدا میکرد، او شروع به فشردن کلیدهایی کرد که در کفشهایش پنهان ساخته بود و از الگویی که ساعتها در خانه تمرین کرده بود پیروی میکرد؛ یک کلیک وقتی توپ از نقطهای مرجع عبور میکرد، یک کلیک وقتی چرخ به مقدار مشخصی چرخیده بود.
داخل پیراهن او اولین رایانۀ پوشیدنی جهان، که فارمر و دوستانش از صفر ساخته و برنامهریزی کرده بودند، این ورودیها را پردازش میکرد و با استفاده از برنامهای محتملترین موقعیتهایی که توپ در آنجا ممکن بود متوقف شود را پیشنهاد میداد و در این صورت در زیربغل او ارتعاشی ایجاد میکرد. این رایانه که فارمر آن را «هری» -نام صمیمیترین دوستش- نامیده بود توانست کازینو را شکست دهد و در بازیای که قماربازان همیشه در آن بازندهاند امتیاز کامل به دست آورد.
فارمر استاد دانشگاه آکسفورد است و در زمینۀ سیستمهای پیچیده فعالیت میکند. اینها را در دفتر کارش در دانشگاه برایم تعریف کرد. یادآوری این ماجرا لبخند به لبش آورد بود. او قدبلند و دارای اندامی ورزشکاری است؛ پیشانی بلند و ریش بلندش به او ظاهری شبیه به داروین داده است. میگفت هنگام تمرکز روی سیستم رولت، «هیجانزده، ترسیده و حسابی عرق کرده» بود.
این نخستین ماجراجویی او در بهچالشکشیدن مرزهای قانون نبود؛ او در دوران دانشجویی با حفر تونلی به طول بیش از ۱۰۰ متر برای قاچاق موتورسیکلت از مرز مکزیک کمبود درآمد خود را جبران کرده بود -اما هدف او پول درآوردن نبود. فارمر و دوستانش ریاضیدانان تجربی بودند. آنها درحال اثبات چیزی بودند که به گفتۀ فارمر امروزه بیش از همیشه اهمیت پیدا کرده است: اینکه دنیا قابلپیشبینیتر از چیزی است که تصور میکنیم و فرضیات بنیادی اقتصاد مدرن (و درنتیجه سیاست) اشتباهاند.
کنار فارمر در کازینو شبحی نامرئی حضور داشت که در سال ۱۸۱۴ پیر سیمون لاپلاس دربارهاش حرف زده بود. لاپلاس در کتابش، رسالۀ فلسفی دربارۀ احتمالات1، نوشته برای فرد بهقدر کافی خردمندی که قادر به دانستن هر واقعیتی دربارۀ جهان و پیامدهای آن باشد «هیچ چیز نامعلوم نیست و آینده، مانند گذشته، برایش بهمثابۀ زمان حال است». از آن زمان، دانشجویان فلسفه با این ایده دستوپنجه نرم میکنند که در جهانی جبری آینده از پیش تعیین شده است.
آیا فارمر به ارادۀ آزاد اعتقاد دارد؟ او اخیراً خیلی به این موضوع فکر میکند؛ طلاق او را وادار کرده تا دراینباره که افراد تا چه اندازه مقصر اعمالشان هستند تأمل کند. او میگوید کیستی ما را «شانس» در ژنتیک و اتفاقات زندگی شکل میدهد، و بهعنوان فیزیکدان اذعان میکند که جهان براساس قوانین جبری عمل میکند. اما این به معنای تعیینشدهبودن آینده نیست، زیرا جهان آشفته نیز است. او میگوید «آشفتگی به این معناست که حدومرزی برای پیشبینی وجود دارد. بنابراین، به یک معنا، جبریبودن جهان محلی از اعراب ندارد، زیرا عدم قطعیت در آینده وجود دارد و این عدم قطعیت ذاتی است».
بااینحال، تفاوتی بین آشفتگی و پیچیدگی وجود دارد. احتمالاً هرگز نتوانیم آینده را بهوضوح پیشبینی کنیم، اما سیستمهای پیچیده میتوانند رفتارهای قابلپیشبینی از خود نشان دهند. مغز انسان یا گروهی از مورچهها «رفتار نوظهور» از خود نشان میدهند؛ «پدیدههای نوظهور» در سیستمهای آبوهوایی شکل میگیرند. اینها سیستمهایی هستند که در آنها میلیاردها چیز با هم تعامل دارند، و آنچه از این تعاملات پدید میآید -مانند یک زبان یا یک طوفان- خواصی کاملاً متفاوت از اجزای تشکیلدهندۀ خود دارد. علم پیچیدگی میتواند این الگوها را شناسایی و شبیهسازی کند. فارمر میگوید مهمترین کاربرد این دیدگاه در حوزهای است که برای توجیه هر تصمیم سیاسی استفاده میشود: اقتصاد.
تجربیات او در قمار و قاچاق، به گفتۀ خودش، به این معنا نبود که علاقهای به پول داشته باشد. او به اقتصاد و بازارهای آن بهعنوان سیستمهایی پیچیده علاقهمند بود. از نظر او، «هدف از پول درآوردن این است که بتوان پول را نادیده گرفت». این چیزی بود که از سنین جوانی به دنبالش بود. او در خانوادهای فقیر در سیلور سیتیِ نیومکزیکو، در خانهای که آن را «پرتنش» توصیف میکند، بزرگ شد.
او میگوید «زندگی در آن خانه غیرقابلتحمل بود». ۱۴ساله بود که والدینش به پرو نقل مکان کردند و او تصمیم گرفت با مربی خود، فیزیکدانی به نام تام اینگرسون، زندگی کند، کسی که او را «نابغه و کاملاً ناهماهنگ با عرف» توصیف میکند. فارمر در دهۀ گذشته مشغول نوشتن کتابی بود با عنوان درک آشفتگی2 که آن را به اینگرسون تقدیم کرده است. اینگرسون در سال ۲۰۱۹ درگذشت.
پس از فارغالتحصیلی، فارمر مشغول خواندن زندگینامۀ جِی رابرت اوپنهایمر بود که پوستر تبلیغاتیای با نام این فیزیکدان بزرگ توجهش را جلب کرد. این پوستر بورسهایی را در آزمایشگاه ملی لوس آلاموس تبلیغ میکرد، همان جایی که اوپنهایمر پروژۀ ساخت اولین بمب اتمی را رهبری کرده بود.
فارمر برای این بورسیه درخواست داد و پذیرفته شد، هرچند که داشتن زرادخانهای بزرگ از سلاحهای هستهای را «دیوانگی» میدانست و خودش هرگز روی تسلیحات کار نکرد. دانشمندانی که در زمینۀ جنگافزارها فعالیت میکردند به دفتر او میآمدند یا در کافهتریا از او سؤال میپرسیدند و سپس به سر کار خود بازمیگشتند، جایی که فارمر و همکاران غیرنظامیاش آن را «پشت حصار» مینامیدند.
دیدگاه او دربارۀ بمب با گذشت زمان تغییر کرد. پدرش در ساحل اوماها پیاده شده و در سراسر اروپا جنگیده بود. او سوار کشتیای به مقصد ژاپن بود که هیروشیما و ناکازاکی بمباران شدند و همین ناگهان به جنگ خاتمه داد و او توانست به خانه برگردد. فارمر هنوز مخالف بمب است، اما بدون آن شاید هرگز به دنیا نمیآمد. مانند هر چیز دیگری، این مسئله پیچیدهتر از آن است که در نگاه اول به نظر میرسد.
او در لوس آلاموس چندین سال آزادانه به تحقیق دربارۀ آشفتگی و پیچیدگی پرداخت. هر وقت در کنفرانسی سخنرانی میکرد، مخاطبان از او میپرسیدند چرا درک خود از پیچیدگی و پدیدههای نوظهور را در بازار سهام به کار نمیبرد، و او پاسخ میداد علاقهای به این کار ندارد. او میگفت «هیچ چیز دربارۀ اقتصاد نمیدانستم». آنچه دربارۀ اقتصاد میدانست بهنظر عجیبوغریب بود: ایدههایی مانند اینکه بازارها کارآمدند یا افراد در بازارها بر اساس قوانین دقیق منافع شخصی عمل میکنند از نظر او «چنان آشکارا اشتباه بودند که اثبات اشتباهبودنشان هیجانانگیز بود».
او به والاستریت رفت و برای اولین بار در زندگیاش کت و شلوار خرید. خودش را انسانشناسی میدید که فرهنگی کاملاً متفاوت را مطالعه میکند. او میگفت «از مردمی که آنجا بودند بیشتر از آنچه فکر میکردم خوشم آمد». در سال ۱۹۹۱، فارمر و دوست قدیمیاش، نورمن هری پکارد (که رایانۀ رولت به نام او بود)، شرکت «پیشبینی» را تأسیس کردند.
این شرکت از درک آنها از پیچیدگی برای پیشبینی در بازارهای مالی استفاده میکرد و معاملات اختصاصی انجام میداد، یعنی با استفاده از پول بانک به نمایندگی از بانک معامله میکرد، و اگرچه نسبتاً کوچک بود، عملکردی فوقالعاده داشت. «نسبت بازده به ریسک» وارن بافت، برجستهترین سرمایهگذار جهان، حدود ۲۰ درصد بهتر از بازار سهام ایالاتمتحده است؛ اما فارمر و همکارانش به نسبتی ۵۰۰ درصد بهتر دست یافتند. آنها درنهایت شرکت را در سال ۲۰۰۵ به بانک سوئیسی یوبیاس به قیمت ۱۰۰ میلیون دلار فروختند.
بازارها او را مجذوب خود کرده بودند، به همین دلیل در اواخر دهۀ ۱۹۸۰ به تالار معاملات بورس کالای شیکاگو رفت. او میگفت «همهجا صفحهنمایشهایی بود که آنچه را در جهان اتفاق میافتاد نشان میدادند، هزار نفر که فریاد میزدند … و افراد با خبرهایی این طرف و آن طرف میدویدند». او میگفت احساس میکردم «همۀ نورونهای جهان به آنجا سرازیر میشوند» و تصمیمهای تاجرانی که فریاد میزدند در سراسر جهان پخش میشود.
از نظر فارمر، اقتصاد پدیدۀ نوظهور و فوقالعادۀ بشریت است، ابزاری که بهواسطۀ آن ما بهعنوان یک گروه به منابعی دسترسی داریم که هزاران برابر بیشتر از حالتی است که اگر هر کدام بهتنهایی فعالیت میکردیم. اما همین بزرگترین تهدید ما نیز شده است، زیرا قدرتی که به ما میدهد دنیایی ناپایدارتر ایجاد میکند. به گفتۀ او، همین مسئله ضرورت اقتصاد پیچیدگی را نشان میدهد -این نوع اقتصاد میتواند به ما کمک کند پیشبینیهای بهتری انجام دهیم و تصمیمات بهتری بگیریم، این کار هیچگاه تا این اندازه حیاتی نبوده است.
در سال ۲۰۲۰، فارمر و همکارانش در آکسفورد مدلهایی بر اساس اصول اقتصاد پیچیدگی ایجاد کردند -بدون استفاده از فرضیات استاندارد اقتصاد متعارف و با درنظرگرفتن جزئیات واقعبینانهتری از نحوۀ کار شرکتها- تا واکنش اقتصاد بریتانیا را با آغاز کرونا تحلیل کنند. پیشبینی آنها بهطور قابلتوجهی دقیقتر از پیشبینی بانک انگلستان بود. اکنون آنها با استفاده از مدلهای دقیقِ مبتنی بر کنشگر پیشبینی میکنند دشوارترین مسئلۀ اقتصادی بشر -گذار به انرژیهای تجدیدپذیر- چگونه انجام میشود.
او میگوید هرگز قدرت پیشبینیهای خوب را دستکم نگیرید. قانون مور، که پیشبینی کرد توان محاسباتی هر دو سال دو برابر میشود، در دهۀ ۱۹۷۰ به فرضیهای برای صنعت رایانه تبدیل شد و به شرکتها اعتمادبهنفس سرمایهگذاری داد -زیرا برای هر ایدهای، توان لازم بهزودی فراهم میشود. همین مسئله میتواند دربارۀ انرژیهای تجدیدپذیر نیز صادق باشد، اگر بهدرستی مدلسازی شود و اگر اقتصادی را بپذیریم که پیشبینی میکند این نوع انرژی قطعاً بسیار ارزانتر از سوختهای فسیلی خواهد شد و این اتفاق زودتر از آنچه اکثر مردم فکر میکنند رخ خواهد داد.
فارمر میگوید بحران اقلیمی و افزایش خطرِ دیگر فجایع مانند همهگیریها و بحرانهای مالی بیش از هر زمان دیگری اهمیت استفاده از اقتصادی واقعبینانهتر را در تصمیماتی که بر همۀ ما تأثیر میگذارند نشان میدهد. او میگوید «ما در سطح سیاسی، بهویژه در سطوح بالاتر، در گرفتن تصمیمهای جمعی ضعیف عمل میکنیم … هرچه دنیا پیچیدهتر میشود، علم بیش از پیش ضروری میشود -نهفقط بهخاطر خود علم، بلکه برای کمک به سازماندهی ما».
این مطلب گفتوگویی است با جِی دوین فارمر در تاریخ ۱ ژوئن ۲۰۲۴ با عنوان «The scientist who sees our chaotic future» در وبسایت نیو استیتسمن منتشر شده است.
ویل دان (Will Dunn) دبیر بخش کسبوکار نیو استیتسمن است. نوشتههای او موضوعات مختلفی را در بر میگیرد، ازجمله تورم، مسکن، بانک انگلستان، اشتغال و بحران معیشت.
استاد علوم سیستمهای پیچیده در مدرسه سرمایهگذاری و محیطزیست اسمیت و مدیر اقتصاد پیچیدگی در موسسه تفکر اقتصادی نوین
منبع: ترجمان