سفر به ایران قدیم؛ یادداشتهای علم، یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۵۱: به شوخی به رفیقم گفتم: میدانید رفتن مسجد با وزیر دربار خیلی خوش یمن نیست

یادداشتهای اسدالله علم: به تشییع جنازه مرحوم دکتر اسدی رفتم. یک رفیقی که اسم نمی برم می خواست مرا همراهی کند، به شوخی گفتم: میدانید رفتن مسجد با وزیر دربار خیلی خوش یمن نیست، چون احتمال ترور میرود؟ از این شوخی من - که البته قدری حقیقت هم دارد - ترسید و با من نیامد.
کد خبر :
۲۳۷۶۶۴
بازدید :
۱۷۲
اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
در ادامه بخشی از یادداشت های او را بخوانید.
یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۵۱: صبح شرفیاب شدم..... صحبت از جریان میتینگ قبل از عید - قبل از تشریف فرمایی موکب مبارک همایونی - شد، که در میدان سپه بود و تمام احزاب و دستجات مختلف شرکت داشتند. عرض کردم: دکتر کنی دبیر [کل] حزب مردم میگفت، وقتی یک ترقه در قسمت اجتماع ما در رفت، من پشت سر خودم نگاه کردم، دیدم فقط دو نفر مانده اند. یکی علامه [وحیدی] و یک نفر دیگر - علامه سناتور است، ۹۰ سال دارد، سابقاً مجتهد کرمانشاه بود. هیئت رئیسه حزب ایران نوین هم که حزب حاکمه است و در بالکن شهرداری بودند، پس از انفجار ترقه در داخل میدان، از بالکن فراری شدند. شاهنشاه خیلی خندیدند. فرمودند: تعجب میکنم چرا مردم این قدر از مرگ می ترسند. من به هیچ وجه نمیترسم و شاید علت پیشرفتهای ده پانزده ساله اخیر ما همین مسأله باشد. درست هم هست. شاهنشاه راست میگویند، واقعاً نمی ترسند. چون دیگر جز برای مملکت به چیزی فکر نمیکنند. به علاوه اعتقاد زیادی به خداوند دارند، چنین عنصری از هیچ نمی ترسد.
بعد مرخص شده، به تشییع جنازه مرحوم دکتر اسدی رفتم. یک رفیقی که اسم نمیبرم میخواست مرا همراهی کند، به شوخی گفتم: میدانید رفتن مسجد با وزیر دربار خیلی خوش یمن نیست، چون احتمال ترور میرود؟ از این شوخی من - که البته قدری حقیقت هم دارد - ترسید و با من نیامد.
بعد از ظهر در منزل ماندم، چندین ملاقات داشتم. بعد به فستیوال بین المللی سینما به تالار رودکی رفتم. صبح شاهنشاه به من فرموده بودند، که نخواهند آمد.....من رفتم، وقتم تلف شد.... علیا حضرت تشریف آوردند، علیا حضرت در خود آرایی امشب، تاج نادری را زیب کمر کرده بودند. به من خیلی گران آمد. مدتی سرم درد گرفت، نمی دانم چرا انسان این تعصب های بی جا را دارد؟ هیچ خوشم نیامد، تاج نادرشاه افشار زیب کمر شهبانو باشد. هر چه سعی کردم، این مشکل را بر خود هموار کنم ممکن نشد. شهبانو واقعاً زن فهمیده فرشته خصالی است، نمیدانم چه طور به این امر توجه نفرموده بودند...
منبع: انتخاب
۰