بوستان سعدی؛ درسی از شیخ اجل: «نیکی با انسانهای پست!»

گاهی برای آنکه از شر انسان فرومایهای خلاصی پیدا کنیم، باید به جای جدال با او، مهربانی پیشه کرد تا به این شکل از دستش خلاص شد.
فرادید| بوستان، که در سال ۶۵۵ هجری توسط مصلحالدین سعدی شیرازی سروده شده، منظومهای است که در قالب مثنوی به رشته تحریر درآمده است. این اثر در ده باب تنظیم شده و هر باب آن به موضوعی اخلاقی و اجتماعی اختصاص دارد.
به گزارش فرادید، سعدی در این اثر با مهارت، مفاهیم پیچیده اخلاقی را در قالب داستانهای کوتاه و اشعار دلانگیز بیان میکند که برای خوانندگان در هر دورهای جذاب و قابلفهم است. از نظر فرهنگی، بوستان بهعنوان یک متن آموزشی در مکتبخانههای ایران برای قرنها تدریس شده و نقش مهمی در شکلگیری ارزشهای اخلاقی و اجتماعی جامعه ایرانی ایفا کرده است. تأثیر این اثر در ادبیات پارسی و حتی در فرهنگهای همسایه، غیرقابلانکار است. بوستان، همراه با گلستان، بهعنوان دو بال ادبیات تعلیمی پارسی، منبعی غنی برای آموزش حکمت و اخلاق به نسلهای مختلف بوده است.
باب دوم: در احسان
گاهی برای آنکه از شر انسان فرومایهای خلاصی پیدا کنیم، باید به جای جدال با او، مهربانی پیشه کرد تا به این شکل از دستش خلاص شد.
زباندانی آمد به صاحبدلی
که محکم فروماندهام در گلی
یکی سِفله را ده درم بر من است
که دانگی از او بر دلم ده من است
همه شب پریشان از او حال من
همه روز چون سایه دنبال من
بکرد از سخنهای خاطر پریش
درون دلم چون درِ خانه ریش
خدایش مگر تا ز مادر بزاد
جز این ده درم چیز دیگر نداد
ندانسته از دفتر دین الف
نخوانده به جز باب لاینصرف
خور از کوه یک روز سر بر نزد
که آن قلتبان حلقه بر در نزد
در اندیشهام تا کدامم کریم
از آن سنگدل دست گیرد به سیم
شنید این سخن پیر فرخ نهاد
درستی دو، در آستینش نهاد
زر افتاد در دست افسانه گوی
برون رفت از آنجا چو زر تازهروی
یکی گفت: شیخ! این ندانی که کیست؟
بر او گر بمیرد نباید گریست
گدایی که بر شیر نر زین نهد
ابو زید را اسب و فرزین نهد
بر آشفت عابد که خاموش باش
تو مرد زبان نیستی، گوش باش
اگر راست بود آنچه پنداشتم
ز خلق آبرویش نگه داشتم
وگر شوخچشمی و سالوس کرد
الا تا نپنداری افسوس کرد
که خود را نگه داشتم آبروی
ز دست چنان گربزی یاوهگوی
بد و نیک را بذل کن سیم و زر
که این کسب خیر است و آن دفع شر
خنک آن که در صحبت عاقلان
بیاموزد اخلاق صاحبدلان
گرت عقل و رای است و تدبیر و هوش
به عزت کنی پند سعدی به گوش
که اغلب در این شیوه دارد مقال
نه در چشم و زلف و بناگوش و خال