سفر در زمان؛ یادداشت‌های علم، شنبه ۶ آبان ۱۳۵۱: قرارداد ما در خصوص مسألۀ هیرمند به مجلس افغانستان رفته؛ شاه گفت «مجلس آن جا خرتوخر عجیبی است»

سفر در زمان؛ یادداشت‌های علم، شنبه ۶ آبان ۱۳۵۱: قرارداد ما در خصوص مسألۀ هیرمند به مجلس افغانستان رفته؛ شاه گفت «مجلس آن جا خرتوخر عجیبی است»

یادداشت‌های اسدالله علم: در خصوص مسألۀ هیرمند و افغانستان، عرض کردم: حالا قرارداد ما به مجلس آنها رفته است. عجیب است مثل این که باید در آن جا پول خرج کنیم، برای قراری که بیشتر به نفع افغان‌هاست. فرمودند: "بلی مجلس آن جا خرتوخر عجیبی است و پادشاه باید فکری بکند که از این وضع آسوده شود. به او هم گفته ام. کی بتوانـد عـمـل کـنـد، مـعلوم نیست. به هر صورت آدم مطمئنی را بفرست که پیش سفیر ما برود [و] اگر واقعاً لازم است، پول خرج کند." اجازه خواستم رهبر دوست خودم که نماینده سیستان است، بفرستم. فرمودند: عیب ندارد برود.

کد خبر : ۲۵۵۵۲۸
بازدید : ۱۰۵
اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهم‌ترین چهره‌های سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخست‌وزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.  
 
در ادامه بخشی از یادداشت های او را بخوانید.
 
شنبه ۶ آبان ۱۳۵۱: صبح شرفیاب شدم.... عرض کردم: مهدی تاجر که یک... [بحرینی] و فعلاً سفیر امارات.... [ متحده عربی] در لندن.... است و دیروز هم به پیشگاه مبارک شرفیاب شد، دوباره به دیدنم آمد و استدعا داشت با [احمد] سویدی وزیری که در کابینه شیخ زائد بر علیه ما می‌باشد، کنار بیاید. بقیه عرایض را که خود عرض کرد، این مطلب را فراموش کرده است کسب اجازه کند. فرمودند: بکند. اینها همه نوکرهای انگلیسی‌ها هستند، هر کدام در لباس خودشان. حالا انگلیسی‌ها این درس را به او داده اند. واقعاً شاهنشاه سوءظن عجیبی به انگلیسی‌ها دارند و من هم دارم باور می‌کنم که این طور است. 
 
فرمودند: راجع به قدرت تانک‌های انگلیسی‌ها بگو که این کمی قدرت آنها ممکن است تمام معامله را به هم بزند. تیم بررسی که از طرف انگلیس می آید، نمی خواهم ببینم. با ارتشبد طوفانیان مذاکره بکنند، گزارش به من بدهند. عرض کردم: استدعای شرفیابی کرده اند. فرمودند: گه خورده اند...
 
در خصوص مسألۀ هیرمند و افغانستان، عرض کردم: حالا قرارداد ما به مجلس آنها رفته است. عجیب است مثل این که باید در آن جا پول خرج کنیم، برای قراری که بیشتر به نفع افغان‌هاست. فرمودند: "بلی مجلس آن جا خرتوخر عجیبی است و پادشاه باید فکری بکند که از این وضع آسوده شود. به او هم گفته ام. کی بتوانـد عـمـل کـنـد، مـعلوم نیست. به هر صورت آدم مطمئنی را بفرست که پیش سفیر ما برود [و] اگر واقعاً لازم است، پول خرج کند." اجازه خواستم رهبر دوست خودم که نماینده سیستان است، بفرستم. فرمودند: عیب ندارد برود.
 
ظهر فلاح دیدنم آمد و در خصوص مذاکراتی که خیال دارد با نفتی‌ها بکند، آگاهم ساخت. گویا به عرب‌ها کمک زیادی کرده اند، به این معنی که غرامت را از روی [ارزش افزوده] added value نخواهند گرفت و از روی [ارزش دفتری] book value خواهند گرفت. از هشتصد ملیون دلار غرامت که بابت مشارکت مثلاً قرار بود از عربستان سعودی بگیرند، حالا سیصد ملیون دلار می‌گیرند. بعد هم مشارکت عربستان سعودی که قرار بود از بیست درصد شروع و تا ده سال به ۵۰٪ برسد، از ۲۵٪ شروع و تا پنج سال به ۵۰٪ می‌رسد. امتیازات بزرگی است و شاهنشاه بسیار عاقل بودند که می‌فرمودند: صبر کنیم مذاکرات عرب‌ها به نتیجه برسد، بعد ما حرف بزنیم...
 
سر شام رفتم. باز هم تلگرافات خارجی بود، توشیح فرمودند. فرمودند: روزنامه الاهرام مصر نوشته است درآمد سرانه ما در آخر ۱۹۷۷، بعد از برنامه پنجم به پانصد دلار می‌رسد، در صورتی که در مارس ۱۹۷۳، بعد از برنامۀ چهارم به پانصد دلار خواهد رسید. تصحیح کند. سر شام صحبت از فردوسی شد. عرض کردم: اگر جسارت نکنم فردوسی یک رضاشاه بوده است. ذرات وجودش را ایران تشکیل می‌داده است. فکر کردم شاهنشاه از این تشبیه خوششان نخواهد آمد، ولی هم شاهنشاه و هم شهبانو خوششان آمد... مجتبی مینوی مقاله نوشته بود که فردوسی اشعارش را برای پول و به خاطر پول گفته است. در این خصوص صحبت بود که من گفتم: محال است و این مثل را زدم.

منبع: انتخاب

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید