سفر در زمان؛ روزی که تهران اشغال شد و رضا شاه تبعید!

وقتی نیروهای بریتانیا و شوروی در ۲۶ شهریور ۱۳۲۰ وارد تهران شدند، نه تنها پایتخت ایران، بلکه سلطنت رضا شاه نیز فروپاشید. این مقاله، داستان اشغال، استعفای اجباری و خروج دراماتیک رضا شاه را با جزئیات تاریخی بازگو میکند.
سه شنبه 25 شهریور 1320 روزنامه اطلاعات خبر پذیرش استعفای رضا شاه در مجلس را منتشر کرد اما این موضوع هم مانع نشد تا تهران در فردای آن روز به اشغال نیروهای متفق درنیاید.
به گزارش فرارو، تهران، پایتخت پرتلاطم و نماد قدرت رضاشاه، در آن روزهای بحرانی به صحنهای از هرجومرج، وحشت و تغییر ناگهانی تبدیل گردید. این رویداد، که ریشه در پیچیدگیهای جنگ جهانی دوم داشت، تهران را برای چند سال به آوردگاه بحرانهای اقتصادی و اجتماعی بدل کرد.
زمینههای اشغال ایران: بیطرفی ایران و جاهطلبیهای متفقین
ایران در آغاز جنگ جهانی دوم، در شهریور ۱۳۱۸ (سپتامبر ۱۹۳۹)، بیطرفی خود را اعلام کرده بود. رضاشاه، که از کودتای ۱۲۹۹ به قدرت رسیده و در ۱۳۰۴ تاج شاهی بر سر گذاشته بود، تلاش میکرد تا با سیاست "تعادل" بین قدرتهای بزرگ، استقلال کشور را حفظ کند. اما روابط نزدیک ایران با آلمان نازی، که بیش از ۴۰ درصد واردات ایران را تأمین میکرد، متفقین را به وحشت انداخت. آلمانها مستشاران فنی، مهندسان و جاسوسانی در ایران داشتند که به استخراج نفت، ساخت راهآهن و صنایع کمک میکردند. بریتانیا، که کنترل میادین نفت خوزستان را در دست داشت، و شوروی، که در جبهه شرقی علیه هیتلر در حال عقبنشینی بود، ایران را به عنوان "پل پیروزی" میدیدند: مسیری امن برای انتقال تسلیحات، نفت و آذوقه از خلیج فارس به قفقاز و جبهههای شوروی.
در تیر ۱۳۲۰، پس از حمله آلمان به شوروی (عملیات بارباروسا)، لندن و مسکو به تهران اولتیماتوم دادند که سریعا مستشاران آلمانی را اخراج کند. رضاشاه، که به پیروزی آلمان باور داشت و از نفوذ بریتانیا و شوروی بر ایران هراس داشت، تنها ۱۴۸ آلمانی را اخراج کرد در حالی که صدها تن دیگر پنهان مانده بودند. متفقین، که از قرارداد ۱۹۲۱ ایران-شوروی (اجازه عبور نیروهای روسی در صورت تهدید از جنوب) آگاه بودند، اشغال ایران را به این وسیله توجیه کردند. هدف اصلی تأمین "کریدور پارسی" برای ارسال بیش از ۵ میلیون تن کمک به شوروی، حفاظت از نفت جنوب و خنثیسازی نفوذ نازیها بود.
حمله متفقین و فروپاشی ارتش: روزهای اول اشغال
ساعت ۴ بامداد سوم شهریور، بمبافکنهای شوروی تبریز، رشت و بندر انزلی را بمباران کردند، در حالی که نیروهای بریتانیایی از عراق و خلیج فارس به شوشتر و اهواز یورش بردند. ارتش ۳۰۰ هزار نفری رضاشاه، که بیشتر برای سرکوب داخلی ساخته شده بود، در برابر تانکها و هواپیماهای مدرن متفقین، مانند برف زیر آفتاب ذوب شد. فرماندهان، از ترس مجازات، پستهای خود را رها کردند و به تهران گریختند. سپهبد رزمآرا، در ستاد کل، عدم آمادگی را گزارش داد، اما رضاشاه خشمگین شد و گزارش را نادیده گرفت.
تا ۹ شهریور، شوروی آذربایجان و گیلان را اشغال کرده بود و بریتانیا خوزستان را. رضاشاه، که ابتدا به قم فرار کرده بود، به تهران بازگشت و دستور مقاومت داد اما این دستور نمادین بود. او میدانست که ادامه جنگ، تهران را به ویرانهای مانند استالینگراد تبدیل میکند. در ۱۶ شهریور (۷ سپتامبر)، نیروهای شوروی به قزوین رسیدند و بریتانیا به همدان. وحشت در کاخهای تهران موج میزد: خانواده سلطنتی، درباریان و ثروتمندان، چمدانهایشان را بستند و به فکر فرار افتادند. با وجود این روزنامه اطلاعات در ۱۹ شهریور مقالهای نوشت که بوی طرفداری از محور را میداد و این متفقین را به خشم آورد. آنها این موضوع را به خواست و اراده رضاشاه نسبت دادند و از همینجا زمزمه اشغال تهران بلند شد.
وضعیت دولت و رضاشاه: فشار، اولتیماتوم و استعفای اجباری
دولت رجبعلی منصور در ۳ شهریور سقوط کرد و محمدعلی فروغی (ذکاءالملک) نخستوزیر شد. فروغی به سرعت با متفقین وارد مذاکره شد تا بیطرفی ایران را خاطرنشان کند. در ۲۳ شهریور، سفیر شوروی (اسمیرنوف) و وزیر مختار بریتانیا (بولارد) اولتیماتوم دادند که رضا شاه باید تا ظهر ۲۶ شهریور استعفا کند، وگرنه تهران اشغال و سلطنت پهلوی نابود خواهد شد.
رضاشاه، که نتوانسته بود آمریکاییها را به میانجگری بکشاند، چارهای جز استعفا ندید. در ۲۵ شهریور، در کاخ سعدآباد، استعفانامهای دستنویس نوشت: "به موجب این، از سلطنت کنارهگیری میکنم و سلطنت را به ولیعهد میسپارم." مجلس در همان روز، با حضور فروغی، استعفای رضا و تاجگذاری محمدرضا (۲۲ ساله) را اعلام کرد. متفقین این انتقال قدرت را پذیرفتند، اما رضا را به عنوان "دوست آلمان" تبعید کردند.
خروج رضاشاه: سفری تلخ به تبعید
۳۰ شهریور، رضاشاه تهران را ترک کرد. صبح زود، با قطار سلطنتی به سمت اصفهان رفت – همراه با اشرف پهلوی و چند درباری. این خروج، نه باشکوه، بلکه در سکوت و ترس بود. از اصفهان به یزد، کرمان و سپس بندرعباس رفت، جایی که بریتانیاییها او را سوار کشتی "پروب" کردند و به موریس (جزیرهای در اقیانوس هند) تبعید نمودند. بعدها به ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی منتقل شد، جایی که در تیر ۱۳۲۳ (ژوئیه ۱۹۴۴) در تنهایی و بیماری درگذشت.
وضعیت تهران در روزهای بحرانی: هرجومرج، اشغال و تحولات اجتماعی
تهران در آن شهریور، شهری در آستانه فروپاشی بود. با نزدیک شدن متفقین، حکومت نظامی اعلام شد. مردم حق خروج از خانه نداشتند، خیابانها خالی و پر از شایعه. ثروتمندان به جنوب فرار میکردند، در حالی که بمبارانهای احتمالی، وحشت ایجاد کرده بود. ۲۶ شهریور، با وجود استعفای رضا، نیروهای شوروی و بریتانیا وارد تهران شدند. شهر بدون مقاومت اشغال شد، سربازان روسی و انگلیسی در خیابانهای لالهزار و میدان بهارستان مستقر شدند، و کاپیتولاسیون (مصونیت قضایی) به آنها اعطا گردید.
اوضاع بحرانی بود، کمبود آذوقه، تورم وحشتناک (نان از ۱ قران به ۱۰ ریال رسید)، و ورود هزاران سرباز خارجی که قحطی و ناامنی را تشدید کرد. مهاجران لهستانی (بیش از ۱۰۰ هزار نفر) به تهران سرازیر شدند، و غارت اموال توسط اشغالگران رایج شد. گزارشهای متفرقه و جسته و گریخته از رواج شدید دزدی و حتی جرایم خشن در اثر قحطی خبر میدهند. مرگ و میر در تهران به ویژه در حواشی افزایش چشمگیری داشت و حتی شیوع برخی بیماریهای همهگیر نیز گزارش شده است.
اشغالگران سعی میکردند مناطق مرکزی شهر را برای پنهان کردن پیامدهای اشغالگری خود در کنترل داشته باشند اما عملا نه برای حاشیه و اطراف تهران اهمیتی قائل بودند و نه برای دیگر نقاط ایران. نتیجه نیز چیزی جز یک فاجعه بزرگ و کشتار تعداد قابل توجهی از ایرانیان در نتیجه قحطی نبود.
کنفرانس تهران در آذر ۱۳۲۲ (۱۹۴۳)، با حضور روزولت، چرچیل و استالین، تضمین خروج متفقین پس از جنگ را داد اما این وعده تا ۱۳۲۵ عملی نشد.