«فلسفه» مثل «هنر» است؛ چیزهای تازه خلق می‌کند

«فلسفه» مثل «هنر» است؛ چیزهای تازه خلق می‌کند

«ژیل دلوز» فلسفه را به معنی خلق مفاهیمی می‌داند که در حال تحول هستند، هنجارها را به چالش می‌کشند، الهام‌بخش تغییرند و هم زندگی فردی و هم جمعی را شکل می‌دهند.

کد خبر : ۲۶۱۱۵۵
بازدید : ۲۰

فرادید| در طول تاریخ، فلسفه تأثیر عمیقی بر ادراک ما از جهان داشته است. از فیلسوفانی مانند سقراط و کانت گرفته تا به امروز، فلسفه ما را به پرسش درباره باورهایمان واداشته، امور بدیهی را به چالش کشیده و ایده‌های نو ایجاد کرده است.

به گزارش فرادید، اما فیلسوفانی مانند ژیل دلوز، فیلسوف فرانسوی، در جامعه امروز چه چیزی به ما می‌آموزند؟ آثار دلوز نشان می‌دهند فلسفه فراتر از مفاهیم انتزاعی است و می‌تواند با تغییر نگرش ما نسبت به امور روزمره، زندگی بهتری برای ما بسازد. 

دیدگاه دلوز درباره فلسفه

7

سه مطالعه برای پیکره‌ها در پای صلیب، فرانسیس بیکن، ۱۹۴۴

ژیل دلوز باور داشت فلسفه تنها برای حل مشکلات نیست، بلکه فعالیتی است که در آن مفاهیم نو خلق می‌شوند، مثل یک هنر. تصور کنید جعبه ابزاری پر از وسایل کاربردی دارید. هر ایده یا «ابزار-مفهوم» می‌تواند برداشته شود تا چیزهای بیشتری بسازیم یا جهان را بهتر درک کنیم. 

نمونه‌اش مفهوم «ریزوم» اوست: ساقه‌های زیرزمینی که ریشه و شاخه‌ها را در همه جهات می‌گسترانند و برخلاف درخت، مسیر رشد «بالا-پایین» ندارند. 

اگر این تصویر گیاهی را به دانش یا فرهنگ تعمیم دهیم، می‌توانیم ارتباطات و تحولات را به شیوه غیر سلسله‌مراتبی تصور کنیم. استفاده از ریزوم در قالب استعاره، نسبت به مدل‌های قدیمی (مانند نظام‌های مرکز و حاشیه یا ساختارهای ارگانیکی با اجزای مشخص) مزایای گوناگونی دارد. 

دلوز باور داشت فلسفه راه‌های نوینی برای بررسی امور ارائه می‌دهد، افراد را تشویق می‌کند فراتر از آنچه می‌دانند بروند و وارد قلمروهای ناشناخته شوند. هر بار که این کار را می‌کنیم، خلاقیت‌مان را به کار می‌گیریم و فلسفه موضوعی پویا و هیجان‌انگیز می‌شود؛ فلسفه پاسخ واحدی ندارد، بلکه امکان‌های بی‌شماری را باز می‌کند. 

او توضیح داد فلسفه با سایر رشته‌ها متفاوت است: «علم» می‌کوشد بفهمد چیزها چگونه عمل می‌کنند؛ «هنر» احساسات یا تجربه‌ها را نشان می‌دهد، اما «فلسفه» مفاهیمی را می‌آفریند که در همه چیزهای دیگر به کار می‌روند و چارچوب‌هایی مانند زبان یا علیت را طرح می‌کند که علم یا تاریخ باید بر آن‌ها تکیه کنند. 

فلسفه به‌مثابه نیروی خلاق

6

کامپوزیشن ایکس، واسیلی کاندینسکی، ۱۹۳۹

به گفته دلوز، فلسفه تنها به پرسش‌ها پاسخ نمی‌دهد، بلکه فعالیتی خلاقانه است. او فلسفه را نیرویی می‌داند که همواره در حال توسعه است و از آنچه موجود است فراتر می‌رود. فلسفه ایستا یا منفعل نیست، بلکه زمینه‌ای برای خلق امکانات جدید تفکر فراهم می‌کند، درست مانند زمانی که هنرمندان اشکال نو ایجاد می‌کنند. 

دلوز به‌ویژه به این باور مشهور است که مفاهیم، ثابت نیستند؛ آن‌ها مدام تغییر و رشد می‌کنند، گویی حیات مداومی دارند. همان‌طور که هر موجود زنده‌ای با گذر زمان تغییر می‌کند، هیچ دلیلی ندارد که یک مفهوم نتواند دگرگونی‌های غیرقابل پیش‌بینی را تجربه کند. 

برای دلوز، نتیجه این دیدگاه روشن است: «چیزهای» تغییر یافته در انزوا باقی نمی‌مانند، بلکه با برخورد با تأثیرات تازه یا تجربه‌های نو، بیشتر توسعه می‌یابند. 

مفهوم «شدن» را درنظر بگیرید که با باورهای معمول ما درباره هویت فردی مخالفت می‌کند. به جای تصور اینکه ما همیشه ثابت هستیم، دلوز می‌خواهد ببینیم زندگی یعنی تغییر مداوم، یعنی همیشه در حال تبدیل شدن به چیزی دیگر. این دیدگاه می‌تواند ما را از گذشته رها کرده و به سوی آینده‌های متفاوت هدایت کند. 

برای دلوز، فلسفه برابر با امکانات خلاقانه و بی‌پایان است. فلسفه تنها به معنا کردن چیزهایی که پیش‌تر آموزش داده شده‌اند محدود نمی‌شود، بلکه خلق راه‌های جدید تفکر یا یافتن موضوعاتی است که هیچ‌کس پیش‌تر به آن‌ها فکر نکرده است. وقتی این کار را انجام دهیم، تغییر در هویت و سبک زندگی ممکن می‌شود. 

رابطه فلسفه و زندگی

5

ماشین جیک‌جیک کننده، پل کلی، ۱۹۲۲

دلوز فلسفه را با زندگی واقعی مرتبط می‌دانست، نه فعالیتی جدا از روزمرگی. او معتقد بود فلسفه بر تجربه واقعی استوار است؛ تجربه‌ای که از نحوه زیست ما در جهان و تعامل با دیگران شکل می‌گیرد. بنابراین نمی‌توان پرسش فلسفی را تنها به شکل انتزاعی بررسی کرد. 

بخش زیادی از کارهای این فیلسوف فرانسوی حول این ایده می‌چرخد: فعالیت نظری به تنهایی برای فلسفه کافی نیست، عمل و تجربه نیز لازم است. 

برای نمونه، برای فهم آزادی، خواندن نظریه‌ها کافی نیست؛ باید تا حد امکان به گونه‌ای زندگی کرد که گویی آزادیم و نتایج چنین رفتاری را مشاهده کنیم. 

دلوز باور داشت فلسفه تنها تجربه‌های فردی را منعکس نمی‌کند، بلکه آن‌ها را خلق هم می‌کند. جنبش‌های اجتماعی مانند حقوق مدنی یا حفاظت از محیط زیست همواره از راه‌های نوین تفکر درباره عدالت یا پایداری شکل می‌گیرند. 

فلسفه نه‌تنها مفاهیمی ارائه می‌دهد تا جهان را درک کنیم، بلکه راه‌های جدیدی برای تصور آنچه ممکن است می‌سازد، از جمله خودمان و روابطمان با اطرافمان. 

برای دلوز، فلسفه عملی است، زیرا می‌تواند زندگی‌ها را تغییر دهد، با ترغیب افراد به پرسشگری، تأمل درباره ارزش‌ها و تفکر درباره جهان. 

دلوز و مفهوم «تفاوت» 

4

بی‌نام، مارک روتکو، ۱۹۶۸

در مرکز فلسفه دلوز، مفهوم تفاوت قرار دارد. این مفهوم تنها یک ایده نیست؛ بلکه برای خود زندگی حیاتی است. او نظریه‌های سنتی مبتنی بر شباهت و هویت را نپذیرفت. او باور داشت حقیقت در تفاوت، در جریان و در آنچه همواره در حال شدن است، یافت می‌شود. 

به ندرت پیش می‌آید که ما چیزها از جمله خودمان را بدون برچسب تعریف کنیم. وقتی کسی را «دوست»، «والد» یا «معلم» می‌نامیم، ذهن‌مان را محدود می‌کنیم. 

دلوز پیشنهاد می‌کند به جای تصور خودمان به عنوان موجودی ثابت، بهتر است خودمان را همیشه در حال «شدن» ببینیم: چیزی که هیچ‌گاه متوقف نمی‌شود. 

نگاه به دنیا از این دیدگاه، به افراد این توانایی را می‌دهد که فراتر از آنچه تصور می‌کردند عمل کنند، زیرا نشان می‌دهد هیچ چیز لازم نیست ثابت بماند (حتی خودشان). 

مفهوم تفاوت برای فلسفه کلی دلوز اساسی است و افراد را تشویق می‌کند فراتر از ایده‌های موجود بیندیشند و در جستجوی دیدگاه‌های تازه باشند. به جای جستجوی حقایقِ همواره ثابت، دلوز می‌خواهد جهان را با تمام تنوعش ببینیم و بپذیریم که هرگز نمی‌توان آن را کامل توضیح داد. 

این دیدگاه تغییر را طبیعی و خوشایند کرده و امکان ظهور اندیشه‌ها و گزینه‌های تازه را فراهم می‌کند. تفاوت تنها یک مفهوم نیست؛ برای دلوز، یک سبک زندگی است. 

نقش فیلسوف

3

نوستالژی بی‌نهایت، جرجیو دو کریکو، ۱۹۱۱، موزه هنر مدرن

دلوز باور داشت فیلسوفان بیش از بحث درباره ایده‌ها، عمل می‌کنند؛ آن‌ها خالق مفاهیم هستند. همچون هنرمندان یا مخترعان، فیلسوفان راه‌های جدیدی برای تفکر ارائه می‌دهند که خرد متعارف را به چالش می‌کشد. آن‌ها به جای پیروی از ایده‌های تثبیت‌شده، وارد قلمرو ناشناخته‌ها می‌شوند. 

نکته دیگری که دلوز مطرح می‌کرد این بود که فیلسوفان با افراد حوزه‌های دیگر، برای نمونه دانشمندان تفاوت دارند. دانشمندان جهان پیرامون ما (یا حتی فضا) را مطالعه می‌کنند و برای توضیح آن نظریه می‌سازند؛ همچنین پیش‌بینی‌هایی ارائه می‌دهند که می‌توان آن‌ها را آزمود. اما وقتی پرسش بر سر اینست که چرا ما به چیزها می‌اندیشیم (و نه اینکه چیزها چگونه عمل می‌کنند)، تفاوت مهمی پدیدار می‌شود. 

برای نمونه، اگر از دانشمند درباره قوانین گرانش بپرسید، پاسخ مشخصی خواهید گرفت؛ اما فیلسوف می‌پرسد: «چگونه برداشت‌های ما درباره نیروهای گرانشی بر درک ما از جهان اثر می‌گذارد؟» 

به چالش کشیدن هنجارها نیز از کارهای مهم فیلسوفان است. آزادی نمونه‌ی آنست: آن‌ها می‌پرسند مردم به‌راستی آزادند یا خیر و چه معنایی برای آزادی وجود دارد. این پرسش‌ها به خلق ایده‌های نو کمک می‌کنند؛ ایده‌هایی که می‌توانند زندگی جمعی و فردی را دگرگون کنند. 

برای دلوز، فیلسوفان تنها پرسش‌های بزرگ نمی‌پرسند؛ آن‌ها ما را وادار می‌کنند جهان (یا جهان‌ها) را دوباره ببینیم. این تغییرات فکری، جامعه و نسل‌های آینده را هم تحت تأثیر قرار می‌دهد. 

پیامدهای سیاسی فلسفه

2

قهوه‌خانه، ادوارد کینهولز، ۱۹۶۵، موزه استدلایک آمستردام

دلوز فلسفه را ابزاری قدرتمند برای سیاست و تغییر اجتماعی می‌دانست. او باور داشت جامعه می‌تواند به کمک ایده‌هایی که قدرت موجود را به چالش می‌کشند تغییر کند. فلسفه برای دلوز تنها تفکر انتزاعی نیست؛ بلکه وسیله‌ای برای تغییر جهان است. 

یکی از راه‌هایی که دلوز فلسفه را با سیاست پیوند می‌دهد، مفهوم «غیرمکان‌یابی» است، رهایی از هنجارها و مرزهای معمول. همانند شکستن قوانین قدیمی برای ایجاد امکان‌های تازه، فلسفه سنت‌های قدرت موجود را برهم می‌زند و برای زندگی‌های متفاوت فضا ایجاد می‌کند. 

دلوز بر توانایی فلسفه در رهایی‌بخشیِ اندیشه و عمل تأکید داشت. برای او، فلسفه تنها فهم جهان نبود؛ بلکه تغییر دادن آن بود. 

برای نمونه، مفهوم «مجمع‌ها» (ترکیب عناصر مختلف) می‌تواند به فعالان عدالت اجتماعی کمک کند. اگر کنشگران اجتماعی بهتر دریابند که چگونه عناصر پراکنده می‌توانند نیروهای خود را در هم بیامیزند و دگرگونی‌هایی در جامعه پدید آورند، نه‌تنها قادر خواهند بود پیوندهای بیشتری ایجاد کنند، بلکه خواهند توانست بنیان آن جنبش‌ها و اهدافی را که آنان را به هم پیوند می‌دهد، استحکام بخشند. 

دلوز بر این باور بود که فلسفه قدرت زیادی در تغییر سبک زندگی ما دارد. تنها طرح ایده‌ها می‌تواند تأثیرات عظیمی داشته باشد و عمل کردن بر پایه آن‌ها نیز همین‌طور. 

فلسفه برای دلوز چیست؟ 

1

انسان، کنترل‌کننده جهان، دیگو ریورا، ۱۹۳۴

در مجموع، دلوز فلسفه را نیرویی فعال می‌دانست که نه‌تنها انتزاعی است، بلکه راه‌های نوین تفکر و زندگی را خلق می‌کند، مانند هنر یا اختراع. فیلسوفان مفاهیم را برای خود خلق نمی‌کنند؛ آن‌ها می‌خواهند افکارشان جهان را تغییر دهد و اثرگذار باشد. 

ایده‌های دلوزی ثابت نمی‌مانند؛ بلکه مدام رشد می‌کنند و توسعه می‌یابند. این مهم است، زیرا وقتی این مفاهیم را می‌پذیریم، دید ما نسبت به خود و جهان شکل می‌گیرد و انعطاف‌پذیری‌مان افزایش می‌یابد. اثرات فلسفه دلوز را می‌توان در حوزه‌های شخصی تا استراتژی‌های سیاسی مشاهده کرد. 

فلسفه برای او تنها یک سرگرمی نظری پشت میزی نیست؛ بلکه چیزیست که بر رفتار، احساسات و باورهای همه تأثیر می‌گذارد و آن‌ها را وادار می‌کند خلاق‌تر و آزادتر باشند.

مترجم: زهرا ذوالقدر

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید