تبرئه مادرزن از قتل داماد
وارد اتاق شدم دیدم دامادم گلوی دخترم را فشار میدهد و میخواهد او را خفه کند هرچقدر تلاش کردم که مانع این کار شوم موفق…
وارد اتاق شدم دیدم دامادم گلوی دخترم را فشار میدهد و میخواهد او را خفه کند هرچقدر تلاش کردم که مانع این کار شوم موفق…
خیلی عصبانی شدم، اصلا کارهایم دست خودم نبود. نمیفهمیدم دقیقا چه میکنم. من عاشق مینا بودم و اصلا امکان نداشت بتوانم…
دخترم وارد اتاق شد و با دیدن جسد مادرش جیغ کشید. دستم را جلوی دهانش گذاشتم و او را به اتاق خودش بردم. وقتی دخترم را…
هنوز چند روز از آزادی این زن و شوهر سارق نگذشته بود که بار دیگر مردی به دادسرا رفت و شکایتی مشابه مطرح کردند. تاریخ…
کارگر پدرم به نام آرشیا به من گفت: بیا به خانه خالهات برویم بعد هم من را ربود و به یک ویلا برد و سپس به تهران آورد.
او فقط به بدرفتاری با من بسنده نمیکرد و بچههایم را کتک میزد و به آنها فحاشی میکرد، بههمینخاطر من خیلی ناراحت…
بعد از خوردن چای گیج شدم در همان حالت بیتعادلی دیدم که شیدا در خانه را باز کرد و دو مرد وارد شدند. آنها دست و پایم…
مدتها بود که با دو دخترم مشکل داشتم و این اختلافات خانوادگی روز به روز بیشتر میشد. درنهایت تصمیم به قتل آنها گرفتم.…
بله قبول دارم اینها را من نوشتم، اما تخیلات ذهنی من است. در آن روزها آنقدر از مرگ بچههایم ناراحت بودم که میخواستم…
وقتی دخترم برگشت من خیلی عصبانی شدم و گفتم چرا بدون اینکه به من بگوید به سفر رفته است. من و نسترن دوباره با هم دعوا…