ماجراینگهبانیکه سرکرده دزدان بود!
«احمد» به بهانه سرکشی از باغ ها، شرایط، موقعیت و مکانهای سرقت را میسنجید، سپس ما به آن خانه باغ دستبرد میزدیم و…
«احمد» به بهانه سرکشی از باغ ها، شرایط، موقعیت و مکانهای سرقت را میسنجید، سپس ما به آن خانه باغ دستبرد میزدیم و…
به سراغ سه نفر از دوستانم رفتم. به آنها پیشنهاد دادم تا در انتقام گرفتن از میترا با من همراه شوند و در عوض پول خوبی…
یک موتور تهیه کردم و در خیابانهای بالای شهر پرسه زدم تصمیم داشتم فقط از خانمها سرقت کنم، چون راحتتر میشد گوشی را…
وقتی فرنوش به من پیام داد و دیدم وضع مالی خوبی دارد تصمیم گرفتم از طریق او برای خودم استودیویی بزنم و کار و کاسبی راه ب…
فریدون که حالا میانسال است، بدون اینکه مقاومت کند، به قتل اعتراف کرد و گفت: من زمانی که ۱۸ساله بودم، زنی را با چاقو…
سردسته ما شاهرخ است، اما گاهی اوقات بدون اینکه به شاهرخ حرفی بزنیم من و دو نفر از اعضای باند که پدر و پسر هستند باهم…
از همان سن کم کنار کارتنخوابها و معتادان دیگر بودم و مجبور شدم شیره تریاک مصرف کنم. آنقدر که من هم در سن کم معتاد…
زمانی که همسایگان برای بررسی علت سروصدا به مقابل خانه مقتول آمده بودند، ما دهان پیرمرد را محکم گرفته بودیم تا او…
مکان مطمئنی برای نگهداری طلاجات نداشتم تا اینکه تصمیم گرفتم جعبه طلاجات را داخل باغچه خانه خود مالباخته مخفی کنم تا…
آن موقع از روز من تنها بودم و او با تهدید اسلحه مرا مورد آزار و اذیت قرار داد و پول و طلاها و وسایل با ارزش داخل خانه…