افشای راز قاتل در جرو بحث خانوادگی
یک روز وقتی با هم جروبحث کردیم برای اینکه او را تهدید و وادارش کنم به حرفم گوش کند، به او گفتم من قبلا زن صیغهای…
یک روز وقتی با هم جروبحث کردیم برای اینکه او را تهدید و وادارش کنم به حرفم گوش کند، به او گفتم من قبلا زن صیغهای…
در بررسی شمارهها به شماره یک مرد ناشناس رسیدم. همین موضوع سبب شد تا با او درگیر شوم و مهسا را بکشم. پس از آن در خانه…
ما یک نوزاد داریم که گرسنهاش شده بود و مدام گریه میکرد، اما همسرم از شیر دادن به کودک خودداری میکرد با دیدن این…
روز حادثه با کامبیز و دختر ۶ سالهام به باغی در محمدشهر کرج رفتیم دقایقی بعد کیوان و دوستش ساسان هم به آنجا آمدند و…
من قصد کشتن او را نداشتم و حتی وقتی که دیدم حالش بد است، او را به بیمارستان بردم. قبل از آن هم پماد خریده بودم و روی…
یک روز من و میترا با هم مشاجره کردیم و من با ضربات چاقو میترا را کشتم و متواری شدم. مدتی در مرز مخفی شدم و بعد به…
من هم عصبانی شدم و سرعتم را کم کردم تا وقتی که داشت از ماشین پیاده میشد طوری حرکت کنم که دست و پایش بشکند و تنبیه…
همین وحشیهایی که در قرن ۲۱ همسر خود برای به دنیا آوردن دختر سلاخی میکنند آیا لحظهای فکر کردند که مادر خود آنها هم…
آن روز وقتی من وارد خانه شدم شوهر فریبا مرده بود و این من بودم که برای دفن جسد کمک کردم. وقتی ما شناسایی شدیم به خاطر…
به دنبالش رفتم عصبانی شده بودم، آنجا، چون منطقه صعبالعبور و کوهستانی است، نور کافی ندارد و من فانوس همراهم داشتم. با…