خاطرات یک آمریکایی از "شستشوی مغزی" جنگ!

خاطرات یک آمریکایی از "شستشوی مغزی" جنگ!

چهل سال از جنگ ویتنام می‌گذرد. تا به امروز ده‌ها نفر از سربازان آمریکایی آن روزهای جنگ که حالا دیگر موهایشان سفید شده برای ادامه زندگی به ویتنام برمی‌گردند؛ ویتنام یا همان «سرزمین دشمن.»

کد خبر : ۱۸۰۳۱
بازدید : ۴۹۸۰
سربازانی آمریکایی و خاطرات

فرادید | چهل سال از جنگ ویتنام می‌گذرد. تا به امروز ده‌ها نفر از سربازان آمریکایی آن روزهای جنگ که حالا دیگر موهایشان سفید شده برای ادامه زندگی به ویتنام برمی‌گردند؛ ویتنام یا همان «سرزمین دشمن.»

به گزارش فرادید به نقل از بی بی سی انگلیسی، بسیاری از آن‌ها برای جبران خسارت‌هایی که خودشان به بار آورده بودند راهی ویتنام شدند. برخی نیز توان سازش‌پذیری با زندگی مدرن و عادی آمریکایی نداشتند.

در دامنه کوه‌های دانانگ ماربل، زنان با کلاه‌های قیفی شکل خود راه می‌روند و سوغاتی‌های خود را می‌فروشند. در آنجا آسانسوری وجود دارد که گردشگران را به بالای قله می‌رساند. یک طرف کوه بر مناظر زیبای ویتنام اشراف دارد و سمت دیگر دریایی جنوبی چین را نظاره می‌کند.

دیوید ادوارد کلارک در سال 1968 میلادی پشت همین کوه‌ها اردو زده بود، با این تفاوت که آن روزها نمی‌شد از کوه‌ها بالا رفت. دیوید 66 ساله می‌گوید که هر کس فکر بالا رفتن از کوه به سرش می‌رفت، در نهایت کت بسته تسلیم نیروهای ویت‌کنگ [یا Vietcong، نام سازمان سیاسی و چریکی کمونیست بود که در جریان جنگ ویتنام در ویتنام جنوبی و کامبوج در برابر ارتش آمریکا و دولت ویتنام جنوبی می‌جنگید] می‌شد.

کلارک می‌گوید: «ما قانونی داشتیم که بر اساس آن هیچ کس نباید بدون اسلحه از کمپ خارج می‌شد. خود من تمام روز یک M16 در دستم بود. فرقی نمی‌کرد چه کسی، اما به محض اینکه یک ویتنامی جلوی روی من ظاهر می‌شد، او را نشانه می‌گرفتم. مرد، زن یا کودک. می‌خواستم آن‌ها از ما حساب ببرند. این کار شانس زنده ماندن ما را افزایش می‌داد.»

بازگشت!
حالا 40 سال از آن روزها می‌گذرد و این کلارک به سرزمین دشمن بازگشته است. این بار دیگر قرار نیست او به نبرد با کمونیست‌ها برود؛ او فقط می‌خواهد زندگی‌اش را دوباره بسازد.

کلارک یکی از 100 سرباز کهنه‌کار آمریکایی است که به ویتنام برگشته است. این رقم شاید کمی هم بیشتر باشد. اکثر آن‌ها در همان حوالی شهر دانانگ مستقر شده‌اند. فعالترین پایگاه هوایی آمریکا در جنگ ویتنام در همان اطراف دانانگ راه‌اندازی شده بود. اولین رسته پیاده نظام آمریکایی نیز در سال 1965 از طریق پایگاه دانانگ وارد ویتنام شدند.

سربازانی آمریکایی و خاطرات

کلارک چشمانش را پشت عینک آفتابی مخفی کرده و می‌گوید: «وقتی به آمریکا برگشتیم، روزی نبود که به ویتنام فکر نکنم. صبح‌ها که از خواب پا می‌شدم، خیس عرق بودم. گاهی اوقات نصف شب از خواب بیدار می‌شدم چون فکر می‌کردم که ویت‌کُنگ در حال کمین کردن در اطراف خانه هستند. وقتی آمریکا بودم مدام به آن خاطرات فکر می‌کردم... تنها راهی که می‌توانستم از آن خاطرات رهایی یابم این بود که از شرایط عادی خودم خارج شوم.»

کلارک در سال 2007 تصمیمش را نهایی کرد. او به همان کوهی برگشت که روزی ارتش خودی را از ارتش دشمن مجزا می‌کرد. کلارک می‌گوید: «روزی که دوباره از آن کوه بالا رفتم، چنان احساس آرامشی به من دست داد که 40 سال از آن محروم بودم. اما دیگر خبری از بمب و تیراندازی نبود. دیگر هیچ جنگنده‌ای در آسمان دیده نمی‌شد. تازه فهمیدم که جنگ تمام شده است.»

اصلا چرا جنگ؟
بر اساس گزارش‌ها تخمین زده می‎‌شود که ده‌ها هزار سرباز کهنه کار از دهه 90 میلادی به ویتنام برگشته‌اند که بسیاری از آن‌ها جهت بازدید کوتاه مدت از ویتنام انجام شده است. تمام آن افراد برای زنده کردن خاطراتشان به آنجا برگشتند.

بسیاری از سربازها چهار دهه پس از سقوط سایگون (که نام آن شهر امروزه به هوشی‌مین تغییر یافته)، به این فکر می‌کنند که اصلا چرا آن همه با هم می‌جنگیدند!

این اتفاق برای ریچارد پارکر 66 ساله نیز رخ داده است. او می‌گوید که پس از جنگ ویتنام اصلا نمی‌دانسته چرا آن همه مدت جنگیده و 20 سال پس از آن را به بطالت گذراند.

او می‌گوید: «من یک ولگرد تمام عیار شده بودم. در رستوران کار می‌کردم و دائم از این شهر به آن شهر رفتم. برایم مهم نبود زنده‌ام یا مرده.»

خاطرات مرگ و نابودی
خاطرات مرگ و نابودی مدام ذهن این سربازان را به خود اشغال کرده بود. ریچارد پارکر می‌گوید: «پیش از شروع جنگ آنقدر شستشوی ذهنی شده بودیم که فقط می‌خواستم کمونیست‌ها را بکشم. اما وقتی که از ویتنام خارج شدم، عاشق مردم این کشور شده بودم... اصلا چطور فکر می‌کردم آن‌ها خطرناکند؟ آن‌ها فقط دو چیز می‌خواستند: اینکه در شالیزارهایشان برنج بکارند و بچه‌دار شوند.»

پارکر تا مدت‌ها دچار «اختلال استرسی پس از ضایعه روانی» شده بود. تقریبا 11 درصد سربازان شرکت کننده در ویتنام دچار چنین ضایعه‌ای شده‌اند. ده‌ها هزار نفر نیز تاکنون خودکشی کرده‌اند.

سربازانی آمریکایی و خاطرات

لاری وتر، یکی دیگر از همین سربازان است که برای وبسایت «بچه‌های جنگ ویتنام» کار می‌کند. این وبسایت تلاش می‌کند تا میراث جنگ ویتنام را بین مردم رواج دهد. در خانه آقای وِتر، هم پرچم آمریکا و هم پرچم ویتنام نصب شده است. آقای لاری تابستان گذشته با یک خانم ویتنامی ازدواج کرد.

عامل نارنجی و قصور ارتش آمریکا
ارتش آمریکا بر روی درختان و بوته‌ها از سم خطرناک «عامل نارنجی» در جنگ ویتنام استفاده کرد که سرطان‌زا است. آن‌ها اما برای از بین بردن این سم کاری انجام نمی‌دهند. لاری وتر می‌گوید که به خاطر قصور ارتش آمریکا خودش شخصا به ویتنام رفته تا وظیفه‌اش را انجام دهد.

لاری می‌گوید: «یک کمد در خانه‌ام وجود دارد که اصلا دوست ندارم آن را باز کنم، چون می‌ترسم چه چیزهایی از آن بیرون بیاید و کدام خاطره را در ذهنم زنده کند.»

چاس لِمن، 77 ساله، می‌گوید: «من را به ویتنام فرستادند. فکر می‌کردم ماموریت ساده‌ای است. ما باید کاری می‌کردیم تا ویتنام جنوبی برده‌ی کمونیست‌های ویتنام شمالی نشود. اما به محض اینکه پا را بر روی خاک ویتنام گذاشتم، متوجه شدم که یک جای کار می‌لنگد... بعد از جنگ هم همه چیز برایم بی‌معنا بود. زندگی اصلا معنایی نداشت. من مثل جورچینی بودم که یک قطعه آن گم شده بود.»

جنگ تمام شده و من همین‌جا خواهم مرد
پارکر می‌گوید که بازگشت به ویتنام باعث شد تا آن خاطرات منجمد شده گذشته را برای همیشه از بین ببریم. او گاهی اوقات به ویتنامی‌ها زبان انگلیسی تدریس می‌کند و ویتنامی‌ها هم برای او احترام خاصی قائل‌اند.

کلارک امیدوار است که سربازان بیشتری به ویتنام برگردند. او دو سال پیش با یک عشق قدیمی در ویتنام ازدواج کرد. کلارک می‌گوید: «جنگ تمام شده و من همین‌جا خواهم مرد.»

سربازانی آمریکایی و خاطرات

لاری وتر درون لپ‌تاپش تعداد زیادی عکس از آن دوران را به من نشان داد. او می‌گوید: «خواستم خودم دلیل جنگ را بفهمم، اما هر چه بیشتر در مورد آن تحقیق کردم، بیشتر فهمیدم که تا چه اندازه به ما دروغ گفته شده بود... اگر من ویتنامی بودم، حتما با ویت‌کنگ می‌جنگیدم.»

در جستجوی فرزند...
یک مرد آمریکایی قد بلند با کلاه حصیری به سر در خیابان‌های هوشین‌مین پرسه می‌زند. او یک آلبوم عکس در دستش گرفته است. کنار او مترجم و هماهنگ کننده‌ قرار دارد که توانسته کار بسیاری از آمریکایی‌ها را انجام در ویتنام راه بیندازد.

آن مرد تاکنون به سربازان زیادی کمک کرده تا بتوانند فرزندانشان را پیدا کنند. آخرین مشتری او نیز همان مرد آمریکایی قد بلند است که «جری کوئین» نام دارد. او به ویتنام رفته تا پسرش را پیدا کند.

منبع: BBC World
ترجمه: وبسایت فرادید
مترجم: سبحان شکری

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید