اندیشهای در فلسفه تاریخ
از چیستی تاریخ گفتن چنان تکرار وعیان گویی را میماند که کسانی بی تحمل و تامل خواهند گفت "از کرامات شیخ ما این است....شیره را خورد و گفت شیرین است". اما باید به تعداد دقایق بودن آدمها جسارت تردید و اندیشیدن به معلوم و مذموم را به میان انداخت تا آدمی به شیوهی طوطی تکرار نگزیند و باورش را ولو شکرین تنها گریز و گزیر خویش نپندارد.
دکتر احسان اقبال سعید* تاریخ، اما حکایت از روزگار رفته است. زمین و زمانهی خفتگان را روایت میکند. اجتماع آدمیان و بود و نمودشان در ساحات مختلف از دریچه چشم و باور آدم روایت و قضاوت میشود. تاریخ یک امر مستمر و زنده نیست. حکایت از دست شدگان است. برای عبرت و انذار نیست که آدم فراموشکار است و در وقت عمل آنی و بسته به شرایط تصمیم میگیرد..، اما موتور محرک درهم آمیختن آدمها و گرد شدن محتوایی به نام تاریخ کدام است و پیش برندهها و بازندههای باورهای تاریخی کدامین اند؟
ثروت، قدرت، شهوت، حسادت
ثروت:
آدمی از روز دریافتن بودنش در پی برآوردن حاجات خویش است. ساحت این حاجتها البته گوناگون و گاه متغیر است، اما تمام بود و نمودها برای برآوردن چهارگانهی ثروت، قدرت، شهوت و حسادت است. بشر آموخت یا در نهادش بود کسی به درستی نمیداند که گرد کردن هر متاع دیریاب و کیمیا راه بر کامروایی ملموسش دارد. پس برای گرد کردن ثروت براه افتاد. ثروت تنها در زر و سیم و مستقلات و آن دیگر چیزهایی که میشناسیم خلاصه نمیشود. اعتبار اجتماع و کسب نام نیز ثروت است که ارتفاع و ارتقا را به همراه میآورد و در حکم چکی است که وصولش در جایی و شیوهای دیگر ممکن است. تولید و انباشت ثروت جز با در آمیختن با دیگر آدمیان ممکن و میسور نیست.
باید ساخت و فروخت یا انداخت و چیزی از دیگری گرد کرد. پس انسانها به حکم نیاز و گرد کردن مال و منال گرد هم جمع شدند. این گردآمدن و در کنار یکدیگر بودن، مناصبها و مناسبتهایی را باعث شد که تاریخ آدمها و یا روزهای رفتهی آدم نام گرفت.
قدرت:
قدرت توان تحمیل اراده است. انسان، نشستن بر تخت و شانهی دیگری را خوشتر میدارد تا طبق کش و طوق بر گردن بودن را، پس برای بدست آوردن قدرت تلاش بی وقفهای را از همان روز الست آغاز نمود که تاکنون نیز بر همان منوال گردش چرخ نیلوفری تداوم دارد. قدرت ناگزیر راه بر ثروت هم میبرد. در شناختن اقسام و تبار قدرت در مسیر آدمیان البته باید دقت نظر و غور نمود، قدرت میتواند یک پدر در خانواده باشد که چیرگی حرفش بر دیگر اعضای خانواده لذتی تمام نشدنی را در کامش میچشاند. یا واعظ و عارفی که مومنین و مریدان لبریز از حضورش میشوند و او لبریز از این اقتدار.. به کلیسا هم که بنگرید کسی پاپ است و دیگران کاردینال و راهبه..
پس سلسه مراتب قدر و صدر به راه است و لذت به تمامی البته بسته به وسع آدمی کسب و و بهره جویی میشود. اوراق تاریخ را کسب قدرت و برندگان و بازندگانش لبریز میکند و مشحون این آمدن و شدن هاست. کسانی تنها از خواندن سطور تاریخی لذت میبرند و در حکم "وصف العیش نصف العیش" از شعف لبریز میشوند و یا با بیان رخدادهای تاریخی در مجامع لذت دانا و حکیم خوانده شدن خویش را مزه میکنند و امان از حلاوت قدرت.
شهوت:
لذت جستن و انتخاب بهترین و دلبرانهترین یار و کنار برای آدم مجذوب و مسحور کننده بوده و نیز هست. انسان با گزیدن یار نیکو و یگانه میپندارد در قلهی لذت است و قدرت را هم در دست خویش دارد چه بسیار جنگهایی که بر سر کسب یار شیرین دهان خوش رفتار در دل تاریخ بوقع پیوسته است و مگر نبود که قابیل هابیل را به سبب پرویروی از میان برداشت و مگر نیست که جنگ تروا را هلن سبب بود وجنگ روم ومصر را زیبایی رخ کلئوپاترا، و در زمانه کنونی دونالد ترامپ به مدد ملانیای میان باریک احساس قدرتی کمیاب را مزمزه میکند کههای جماعت! این منم که توانستم کیمیا خاتونی را رام کنم! که جواهرات وزینی را اعراب به پای وی ریزند، به همین راحتی و سادگی.
حسادت:
در روایات آیینی آمده است که نخستین جنایت فرزند آدم و رسم برادر کشی را حسادت بانی و باعث شد. شاید محدودیت در کامروایی و یا دویدن و نرسیدن برخی باعث شده تا حسادت بر جان آدم چنگ بکشد. انسان اگر زیست انفرادی و تنهای خود را ادامه میداد احتمالا پدیدهای بنام حسد هم پای به میان نمینهاد، اما دیدیم که یک که به دو رسید حسد گردن برافراشت که من زنده ام. حسد را البته میتوان ذیل همان مفهوم جستن قدرت هم طبقه بندی کرد. کسی میخواهد تمام قدرت در دست داشته باشد، اگر استاد دانشکده است تنها و تنها او قدر ببیند و منابع را از ان خویش سازد پس دیگران را بیسواد خوانده و در کیفیت تحصیل شان تردید میکند.
کلام با نفی است و نهی از اقتدا به دیگری... فرهنگ قبیلهای بر حسادت بیشتر هم دامن میزند. آدمها به سبب لزوم شانه به شانه زیستن از زیر و بم گل قالی هم نیز خبر دارند و میگویند"من از او چه کم دارم؟ قصه "مامون و امین عباسی" را خوانده اید؟ و دیگرانی؟
ویژگیهای تاریخ:
من از زمانهای دور و دراز:
دورههای تاریخی البته تفاوتهای چشمگیری در موجودیت اسناد و حضور ملموسات دارند و به طور مثال در روایت هخامنشی تا قاجار تفاوت از جاکارتا تا جده است، اما باز اهل تاریخ مرده اند و میتوان روایت را با خیال آمیخت و هر معجونی را ساخت. روایاتی که تکرار شوند به حقیقتی استوار و در حکم گفتن این است که "شب سیاه است" رفته رفته رنگ ناموسی-قدسی به خود میگیرند و در پاسخ به بسیار آن قلتها واگرها هم میشود به ماهیت تفسیرپذیر و چهل تکهی حقیقت پناه برد و از ظن خود یار دیگرانی شد و تمام. دقت کنید که درباره بسیاری رویدادها که در زمانه دوربین و ضبط صوت اتفاق افتاده اند اتفاق نظری وجود ندارد و هر کس برداشت و تفسیری از حقیقت دارد حال پناه بر خدا از هزاران و صدها سال قبل پس میتوان خمیر را هرگونه ورز داد و نگاشت و نوشت.
تاثیر بی نظیر مردگان:
تاثیر رفتگان بر زندگان بیش از تاثیر و تاثر زندگان بر زندگان است! این گزاره شگفت زده تان نکند. بیشتر آدمها میپندارند در بدترین زمین و زمانه زندگی میکنند و خوشیها را در دورانی بسر شده در گذشته میجویند یا میپندارند. گذشتگان را انسانهایی صادق و بی پیرایه و برخوردار از نعمات میپندارند. عرف و عادت که بیشتر کردار و رضایت یا تلخکامی ما را میسازد رویههایی است که از کردار گذشتگان بر اثر تواتر و تکرار به امر آئینی و حیثیتی تبدیل شده است! و کسی جسارت پرسشگری ندارد که کردار کسانی که تنها فضیلت شان زیستن در عصری پیشتر از این و آن هم نه به انتخاب خود بوده است دارای کدامین کفایت و شانیت برای خط کشی و ذهنیت سازی برای ما هستند؟ و جرئت اندیشیدنت کو؟ رسم اجدادی، عصبیت و بالیدن هم از دل تاریخ میآید و گذشتهای طلایی.. اینها همه از ویژگیهای یگانهی تاریخ هستند.
کارکردها و ناکارکردهای تاریخ:
ذهنیت سازی:
کلیت کردار و بود باش موجود یا ادعایی گذشتگان رنگی از حلاوت و افتخار بر خود میگیرد و تبدیل به یک ذهنیت ملی میشود. آدمها تک تک و منفرد وارد اجتماع میشوند تا حوائج و مواهب خویش را در مدار (ثروت، قدرت، شهوت و حسادت) بجویند و دیگرانی بعدتر این تلاش را یک مجموعه دیده به آن میبالند یا در آن به دنبال دشمنان و اهریمنان میگردند! تا هم هویت جمعی امروزین را بر شانههای دیروزی واقعی، مخلوط یا مغلوط بنا نمایند و هم اگر محنت و نارضایی هست به فردی پناه برده و از چشم دیو ضحاکان آنروز تا امروز را ببینند. تورانی، انیرانی، و. هلندیها در سرود ملی شان تا هنوز میخوانند این سرزمین وقتی سرزمین شد که اسپانیاییها از آن رفتند و.
تاریخ ستیز و گردن زدن دیگران میتواند معنای دلاوری بیابد و به برق قداره کسانی آدم امروزی بنازد و برای یک کل وحدت قومی-ملی-منطقهای بسیج شود و یا بر ادبار امروز یا گلوی بریدهی دیروز اشک بریزد.
تفنن:
تاریخ میتواند تفنن واسباب انبساط خاطر هم باشد. خواندن اقوال و احوال گذشتگان و تولید کالاهایی متناسب با آن یک صنعت پرسود و مولد شغل هم هست. موج نوستالژی و رونق صنعت گردشگری در سالهای اخیر با رونق روایت تاریخ ارتباط انکارنشدنی یافته است. تولیدات تصویری در قالب فیلم و سریال ذهنیت باشکوه و رنگینی از تاریخ ساخته است که میتواندآدمها را بر انگیزد تا در خاطرهای نچشیده و نبوده با پرداخت پول احساس اشتراک کنند.
فراموش نکنید که این گونه از تاریخ هم موجب خسران و نوحه گریست و هم امروز را در پیوند با دیروز نقدا حساب میکند. البته باید تاریخ رنگین و پررونق و مانکن وار روایت شود، چون کسی برای تباهی و تیزآب و تیرگی پول پرداخت نمیکند. فرهاد شهرزاد تنها در کافه نادری و در سیمای شهاب حسینی زیباست و خرم سلطان با بازی بانو مریم اوزرلی و نماهای با شکوه..
بفرمایید تاریخ با مخلفات!
این جستار پیشتر در کتاب "ژاله بر رخ لاله" به طبع رسیده است.
منبع: فرارو