سِنِکا؛ فیلسوفی در جستجوی فضیلت که آموزگار یک امپراتور خونخوار بود

نباید تعجب کرد که میراث سنکا با تنش میان آرمانهای فلسفی او و درگیرهای سیاسیاش همراه است. اما همین تناقض، خود به منبعی برای جذابیت و پژوهش دربارۀ این فیلسوف رومی تبدیل شده است.
فرادید| «لوسیوس آنائوس سنکا» در دورهای سرنوشتساز از تاریخ امپراتوری روم میزیست. او که فیلسوفی رواقی و مبلغ فضیلت و خویشتنداری بود، در عین حال مشاور امپراتور بدنام نرون هم بود. آثار او مانند «نامههایی به لوسیلیوس» و «درباره کوتاهی زندگی»، بر صداقت اخلاقی و آزادی درونی تأکید دارند، هرچند زندگی و حرفهی او آلوده به سازشهای سیاسی بود.
به گزارش فرادید، این تضادها، گواه دگرگونشدن رواقیگری در ساختار قدرت رومی و اختلاف آرمانهای فلسفی با واقعیتهای حکومت امپراتوری هستند.
سالهای آغازین و راهیابی به قدرت
معبد رومی در کوردوبا، اسپانیا، حدود قرن نخست میلادی
سنکا حدود سال ۴ پیش از میلاد در خانوادهای ثروتمند از طبقه سوارهنظام در شهر کوردوبا در استان هیسپانیا (اسپانیای امروزی) متولد شد. پدرش، سنکای بزرگ، سخنوری سرشناس بود که علاقهاش به ادبیات و زندگی عمومی چهبسا الهامبخش آرزوهای اولیه فرزندش شد. سنکا در کودکی به رم فرستاده شد و آموزش کاملی در بلاغت، دستور زبان و بهویژه فلسفه رواقی دریافت کرد. رواقیگری که پیشتر در آتن شکل گرفته بود، آن زمان میان نخبگان رومی در حال محبوب شدن بود.
سنکا با راهنمایی استادانی چون آتالوس رواقی، آموزههایی را فرا گرفت که بر دانایی، انضباط شخصی و مهار احساسات تأکید داشتند. همزمان، او مسیر حقوقی و سیاسی را در پیش گرفت که پایه و اساس پیشرفت هر سیاستمدار رومی بهشمار میرفت. توانایی سخنوری او چنان چشمگیر بود که توجه و حسادت امپراتور کالیگولا را برانگیخت. بر پایه گزارش کاسیوس دیو، کالیگولا بر آن شد تا جان او را بگیرد، اما به دلیل بیماری شدید سنکا و احتمال مرگ نه چندان دورش، از این کار چشم پوشید.
مجسمه امپراتور کلودیوس
در دوران حکومت کلودیوس، خطر بزرگتری در کمین سنکا بود. کلودیوس او را به رابطهی نامشروع با خواهرزادهاش، ژولیا لیویلا متهم کرد؛ اتهامی که بسیاری آن را دارای انگیزههای سیاسی میدانستند. این اتهام در نهایت به تبعید سنکا به جزیره کرس در سال ۴۱ میلادی انجامید؛ جایی که هشت سال در گمنامی نسبی زندگی کرد.
اگرچه سنکا از تبعید رنجیدهخاطر بود، اما به نوشتن ادامه داد. او در این دوران مقالههای فلسفی و نمایشنامههای تراژیکی نوشت که اندیشههای او را درباره رنج، فضیلت و سرنوشت ژرفتر کردند. در پایان تبعید، رساله تند و طنزآمیز Apocolocyntosis را نوشت که در آن، کلودیوس تازهدرگذشته و تلاش برای ایجاد الوهیت برای او را به سخره گرفت و این نشانهای روشن از کینه و تلخی بود که نسبت به او در دل داشت.
سال ۴۹ میلادی، روال زندگی سنکا دگرگون شد. همسر کلودیوس، آگریپینا، با برنامهریزیِ بازگرداندن او به رم، سنکا را به عنوان آموزگار پسرش نرون گمارد. این اتفاق سنکا را به اوج قدرت سیاسی رساند و مسیر او از یک فرد حاشیهای به چهرهای مرکزی در دربار، زمینهساز پیچیدگیها و تناقضات اخلاقیای شد که در ادامه، تمام دوران حرفهایاش را تحت تأثیر قرار داد.
آموزگار نرون
نیمتنه مرمرین امپراتور نرون
سنکا با بازگشت به رم در سال ۴۹ میلادی، وارد مرحلهای از زندگی شد که هم از دید سیاسی بسیار اثرگذار بود و هم از دید اخلاقی، بسیار مبهم. او به مقام پرارزش آموزگاری نرون رسید و هنگام به قدرت رسیدن نرون در ۵۴ میلادی، کنار فرمانده گارد سلطنتی، بوروس، کوشید حکومت نرون را بر پایه اعتدال و مسئولیتپذیری مدنی هدایت کند.
سنکا کنار بوروس، فرمانده گارد پریتورین، کوشید حکومت نرون را به راهی میانهرو و مسئولانه در برابر مردم هدایت کند. نفوذ او تا نگارش سخنرانیها و مشاورههای سیاستی نیز گسترش داشت، طوری که بسیاری از اعلامیههای اولیه نرون پژواکی فلسفی داشتند و بر خویشتنداری و مدارا استوار بودند.
با این حال، جایگاه واقعی قدرت و انگیزههای سنکا همچنان مورد بحث است. او نه تنها مشاور، بلکه سناتوری برجسته و بسیار ثروتمند بود که در بازیهای پشت پرده دربار هم نقش داشت.
به شکلی بحثبرانگیز، سنکا تا حدی عامل شورش بودیکا در بریتانیا شناخته شده، زیرا با شدت و سختگیری زیاد از بومیان بریتانیا طلب بازپرداخت قرضها را داشت. به گفته تاسیتوس مورخ، این موضوع موجب نارضایتی مردم محلی شد که با رفتارهای روم نسبت به ملکه آیسنی، بودیکا، بیش از پیش تشدید شد.
اگرچه سالهای اولیه سلطنت نرون کم و بیش باثبات بودند، اما پس از سال ۵۹ میلادی، تنشها میان نرون و مشاورانش افزایش یافت. سنکا که مبلغ خویشتنداری، عدالت و فضیلت رواقی بود، ناگزیر به تأیید یا سکوت در برابر تصمیماتی شد که خلاف این اصول بودند.
از همان سال ۵۵ میلادی، گفته میشود سنکا در جریان حذف بریتانیکوس، برادر ناتنی نرون و فرزند طبیعی کلودیوس توسط نرون، یا سکوت اختیار کرده یا در آن همکاری داشته است. گزارش شده که او حتی در نوشتن متن سخنرانی نرون پس از قتل مادرش آگریپینا به او کمک کرده است؛ قتلی که نرون پس از خسته شدن از نفوذ و کنترل بیش از حد مادرش برنامهریزی کرده بود.
مجسمه نرون و سنکا اثر ادوارد بارون، ۱۹۰۴
منتقدان گذشته و امروز درباره میزان همکاری سنکا در این گونه رفتارهای ظالمانه بحث کردهاند؛ اینکه آیا او خود شریک ظلم بود یا فقط تلاش میکرد از درون، میزان این شرارتها را کاهش دهد. تاسیتوس او را فردی نشان میدهد که میان فلسفه و جاهطلبی گرفتار شده و نقشی داشته که نه میتوانسته کامل تأییدش کند و نه از آن دست بکشد.
سنکا خود نیز به هزینههای اخلاقی این وضعیت آگاه بود. نوشتههای او در این دوره مردی را نشان میدهد که میان سازشهای سیاسی به دنبال وضوح اخلاقی است. اگرچه ممکن بود هدفش تبدیل شدن به فیلسوفی باشد که شاهان را شکل میدهد، اما در خطر تبدیل شدن به فیلسوفی در زنجیر بود. تناقضات همین دوره، بعدها در آثار و میراث او سایه افکند.
آثار کلیدی و فلسفه
پرترهای از سنکا، اثر تئودور گاله، ۱۶۰۵ میلادی
میراث فلسفی سنکا نه در رسالههای پیچیده، بلکه در نوشتههای تأملبرانگیز و کاربردی نهفته است؛ آثاری که تلاش میکنند آرمانهای رواقی را با فشارهای زندگی عمومی در روم هماهنگ کنند. دغدغه اصلی او این بود که چگونه میتوان در دنیایی ناکامل، زندگی خوبی داشت. از دید سنکا، فضیلت که به معنای زندگی همسو با عقل و طبیعت است، والاترین نیکی بهشمار میرفت. او خشم، ترس و طمع را نشانههایی از نابخردی و بردگی در برابر بخت میدانست.
آثاری همچون «درباره خشم»، «درباره کوتاهی زندگی» و «نامهها به لوسیلیوس» بازتاب همین نگاه هستند. در درباره خشم، سنکا قدرت ویرانگر خشم را تحلیل میکند و خویشتنداری را یک ضرورت مدنی و اخلاقی میداند. در درباره کوتاهی زندگی، او از خواننده میخواهد زمان را که گرانبهاترین و در عین حال بیشترین سرمایه تلفشده در زندگی است، قدر بداند. در نامهها به لوسیلیوس که در واپسین سالهای زندگیاش نگاشت، چهرهای دروننگرتر از سنکا را میبینیم؛ فیلسوفی که بر رشد اخلاقی از راه خودکاوی، سادهزیستی و دوستیِ فلسفی تأکید دارد.
با اینحال، ثروت شخصی سنکا و درگیر بودنش در سیاستهای دربار امپراتوری، پیام رواقی او را پیچیده و مسئلهدار میکرد. او در مقام سیاستمداری که کنار امپراتوری بیثبات ثروت کلانی اندوخته بود، با اتهام ریاکاری روبرو شد. اما این انتقادها را نادیده نگرفت؛ او بارها به کاستیهای اخلاقی خود اعتراف کرد و تأکید داشت فلسفه نه نشانه برتری اخلاقی، بلکه ابزاری برای خودسازی است.
تندیس مرمری زنون اهل کیتیون، نسخه رومی از اصل یونانی، حدود قرن سوم پیش از میلاد
رواقیگری از نگاه سنکا، یک شیوهی آرمانگرایانهی زندگی بود؛ مناسب کسانی که در تلاش برای رسیدن به کمال هستند، نه آنان که از پیش کامل شدهاند. نوشتههای او تصویری از مردی نیست که بر خود کاملاً مسلط شده، بلکه انسانی را نشان میدهد که با تضاد میان آرمان و عمل صادقانه دستوپنجه نرم میکند. این کشمکش آگاهانه، بهجای آنکه از اعتبار فلسفه او بکاهد، به فلسفهاش نیرویی ماندگار میبخشد. سنکا تصویر یک فرزانهی بینقص را ترسیم نمیکند، بلکه صدای انسانی ژرفاندیش است که میکوشد در جهانی پر از سازش و تردید، عاقلانه زندگی کند.
از همین رو، یکی دیگر از جنبههای بیهمتای آثار سنکا، فاصله گرفتن آنها از فلسفهپردازیهای متافیزیکی رواقیان پیشین است که بیشترشان یونانی بودند. در قیاس با آنها، فلسفه سنکا رویکردی بسیار عملگرایانهتر و مبتنی بر زندگی واقعی دارد و در جستجوی آنست که ببیند آرمانهای رواقی در عمل چگونه کار میکنند. در واقع، تنش میان این دو جنبه، بازتابی از زندگی خود سنکا است.
افزون بر این، مجموعه آثار ادبی او شامل چندین تراژدی نیز میشود که همگی تا امروز باقی ماندهاند؛ اتفاقی نادر در زمینه حفظ آثار باستانی. این تراژدیها اقتباسهایی از اسطورهها و نمایشنامههای یونانی، بهویژه آثار اوریپید، سوفوکل و آشیل هستند. با اینکه بقای آنها گواه محبوبیتشان بوده، آنچه سنکا را در تاریخ ماندگار کرده، نه نمایشنامههایش، بلکه فلسفه و سرنوشت تاریخی بیهمتای او اوست.
سقوط از قدرت و سالهای پایانی
مرگ سنکا اثر مانوئل دومینگز سانچس، حدود سال ۱۹۰۰ میلادی
با شدت گرفتن خشونت و بیثباتی در سلطنت نرون، سنکا از سیاست کناره گرفت. او چندین بار درخواست بازنشستگی کرد و سرانجام اوایل دهه ۶۰ میلادی موفق شد از دربار کنارهگیری کند.
اما این کنارهگیری، صلحی برایش به ارمغان نیاورد. ثروتش که با آموزههای رواقی او در تضاد بود و گذشتهی آمیخته با قدرتش، برایش دشمنان زیادی تراشید.
سال ۶۵ میلادی، سنکا بهاحتمال زیاد بهاشتباه به شرکت در توطئه پیسونیان (نقشهای برای ترور نرون و بازگرداندن قدرت به سناتورها) متهم شد. با اینکه شواهد محکمی علیه او نبود، نرون دستور داد سنکا خودش را بکشد. سنکا هم با تصمیمی قاطع و تلخ، طبق رسم خودکشی شرافتمندانه رومیها، رگهایش را گشود.
چاپ سنگی از تاسیتوس، برگرفته از کتاب «آثار کورنلیوس تاسیتوس» نوشته آرتور مورفی، ۱۸۲۹
روایتهای مربوط به مرگ او، بهویژه از سوی تاسیتوس، بر وقار فلسفی آن تأکید دارند. گفته میشود سنکا با آرامش و خونسردی به استقبال مرگ رفت، در حالی که هنوز خون میریخت با دوستانش صحبت میکرد و آنها را تسلی میداد. اگرچه مرگش از دید جسمی دردناک و طولانی بود، اما پایان زندگیاش مرگی رواقی توصیف شده.
با این حال، تراژدی خودکشی او نیز موجب بروز بحث و جدل شده است. آیا این اقدام نهایی، نمادی از صداقت فلسفی بود یا نمایشی تراژیک بر پایه آرمانهای اخلاقی رومی؟ به هر روی، پایان زندگی سنکا، میراث پیچیده او را بهعنوان فیلسوف و شخصیت سیاسی که میان باورهای خود و سازش گرفتار بود، تثبیت کرد.
میراث و تأثیرگذاری
پرترهای از سنکا به سبک رنسانس اثر پدرو بروگت، ۱۴۷۳
نباید تعجب کرد که میراث سنکا با تنش میان آرمانهای فلسفی او و درگیرهای سیاسیاش همراه است. اما همین تناقض، خود به منبع جذابیت و پژوهش تبدیل شده است.
در اوایل عصر مسیحیت، نوشتههای اخلاقی سنکا به دلیل تأکید بر صبر و فضیلت درونی محبوب شدند تا جایی که برخی پدران کلیسا او را شبیه یک «پیشمسیحی» میدانستند.
در دوران رنسانس، اندیشمندانی همچون مونتنی، اراسموس و لیپسیوس از آثار سنکا بهره بردند. تراژدیهای او نیز الهامبخش نمایشنامهنویسانی چون شکسپیر و راسین شدند.
نیمتنه مرمری از سنکا
دانشمندان معاصر در این باره اختلافنظر دارند. برخی سنکا را متفکری صادق میبینند که درون سیستمی فاسد تلاش میکرد و برخی دیگر او را شخصیتی سازشکار و فرصتطلب میدانند تا حکیم. زندگی او همچنان پرسشهایی را دربارهی محدودیتهای عمل اخلاقی در زمینههای سیاسی و امکان هدایت قدرت توسط فلسفه مطرح میکند.
با این حال، جذابیت ماندگار سنکا درست در همین تلاش نهفته است. برخلاف ایدهآل دستنیافتنی حکیم رواقی، سنکا الگویی از کوشش اخلاقی ارائه میدهد که با نواقص و تناقضات شکل گرفته است.
همانطور که پیشتر اشاره شد، شخصیت متناقض او زمینهساز مطالعات عمیق و آموزنده برای تاریخنگاران معاصر شده است، بهویژه کسانی که در پی بررسی اخلاق قدرت امپراتوری هستند. برای مخاطبان عمومی، زندگی او هنوز هم به مسائلی درباره چگونگی گذران در دنیایی پر از خواستههای متضاد وعدم قطعیت اخلاقی اشاره دارد.
مترجم: زهرا ذوالقدر