زندگی و آثار «آلبر کامو»؛ فیلسوفی که «پوچیِ زندگی» را با شادی پذیرفته بود
«آلبر کامو» فیلسوف، نمایشنامهنویس، رماننویس و نظریهپرداز سیاسی برجستهی فرانسوی بود که آثارش تأثیر عمیقی بر اندیشهی قرن بیستم به جای گذاشت.
فرادید| کامو که بهخاطر فلسفهی پوچگراییاش (Absurdism) شهرت دارد، به بررسی موضوعاتی پرداخت که در مرکز پرسشهای همیشگی وجود انسان قرار دارند. مضامین آثار مهم او که از از بیمعنایی ذاتی زندگی گرفته تا شورش و اخلاق را در بر میگیرند، بینشهایی بدیع و الهامبخش برای خوانندگانش فراهم آوردهاند.
به گزارش فرادید، هرچند او خود را فیلسوف اگزیستانسیالیست نمیدانست، اما همواره بهعنوان سخنگوی «ملال اگزیستانسیال» شناخته میشود؛ اندیشههایی که او ارائه کرد، به یک معنا پادزهری در برابر نیهیلیسم به شمار میروند.
بچۀ الجزایر

عکس دوران کودکی آلبر کامو کنار برادر بزرگترش، لوسیَن، حدود سال ۱۹۲۰
آلبر کامو سال ۱۹۱۳ در مستعمرات فرانسوی در الجزایر به دنیا آمد. او از نسل دوم مهاجران فرانسوی ساکن الجزایر در دوران استعمار فرانسه بود. مانند بسیاری از مهاجران آن زمان، والدینش برای دستیابی به زندگی بهتر به الجزایر مهاجرت کردند، اما امیدشان زود بر باد رفت. پدرش، لوسیَن کامو، تنها یک سال پس از تولد آلبرت در نبرد مارن اول در جنگ جهانی اول کشته شد. مادرش برای تأمین معاش او و برادرش در چندین خانه بهعنوان نظافتچی کار میکرد. کامو دوران کودکیاش را در فقر شدید گذراند. او در آپارتمان کوچک دوخوابهای همراه برادر، مادر، مادربزرگ و عموی معلولش زندگی میکرد. با این حال، چون شهروند فرانسوی محسوب میشد، از امتیازاتی نسبت به مردم بومی الجزایر برخوردار بود.
تأثیر سرنوشتساز یک معلم

عکس لویی ژرمن، معلم آلبر کامو
سال ۱۹۱۳، کامو وارد مدرسهی ابتدایی «اِکول کومیونال» در منطقهی بلکورت شد. آنجا با معلمی آشنا شد که مسیر زندگیاش را دگرگون کرد: لویی ژرمن. ژرمن بهسرعت استعداد استثنایی او را تشخیص داد و با آموزشهای خصوصی رایگان، او را برای گرفتن بورسیهی دبیرستان آماده کرد. خانوادهاش از او خواستند ترک تحصیل کند و برای کمک به درآمد خانواده کارگری کند، اما ژرمن برای ادامه تحصیلات او پافشاری کرد. سرانجام کامو در سال ۱۹۲۴ موفق به دریافت بورسیه و ورود به دبیرستان معتبر الجزایر شد. ۳۴ سال بعد، وقتی کامو جایزهی نوبل ادبیات را دریافت کرد، آن را به ژرمن تقدیم کرد، معلمی که با محبت او را «کاموی کوچکم» صدا میزد.
زندگی با بیماری سل
عکس تیم فوتبال کامو (او وسط تصویر با شال دیده میشود)، عکس از راجر-ویوله
استعداد فکری کامو در دبیرستان الجزیر شکوفا شد و علاقهاش به ورزشهایی چون فوتبال و بوکس هم افزایش یافت. اما سال ۱۹۳۰ نشانههای شدید بیماری سل در او ظاهر شد. بهدلیل ماهیت واگیردار بیماری، مجبور شد خانه را ترک کرده و مستقل زندگی کند. برای امرار معاش، شغلهای گوناگونی را امتحان کرد؛ از کارمند قطعات خودرو گرفته تا دستیار در بنیاد هواشناسی الجزایر. سال ۱۹۳۳ بهشکل پارهوقت در رشتهی فلسفه در دانشگاه الجزایر ثبتنام کرد. آنجا با ژان گرنیه، استادی آشنا شد که تأثیری عمیق بر او گذاشت.

عکس ژان گرنیه، استاد و مربی فکری کامو
گرنیه او را در پرورش اندیشههای فلسفی و ادبی راهنمایی کرد. او کامو را با آثار فیلسوفان یونان باستان و نیز اندیشههای فریدریش نیچه و آرتور شوپنهاور آشنا کرد. کامو سال ۱۹۳۶ با پایاننامهای دربارهی رابطهی فیلسوف نوافلاطونی «فلوطین» و متفکر مسیحی «آگوستین» فارغالتحصیل شد. هدف او این بود که با گذراندن آزمون «اگرگاسیون» برای تدریس در دانشگاه آماده شود، اما حملهی دوباره بیماری سل مانع از ادامهی آن مسیر شد.
درگیر شدن در سیاست

تابلوی نقاشی آلبر کامو اثر ژان-لوپ اوتَنَن-ژیرار
کامو گرایشهای سیاسی قدرتمندی داشت و در محافل روشنفکری چپگرای الجزایر چهرهای شناختهشده بود. سال ۱۹۳۵ به حزب کمونیست فرانسه و سپس به حزب کمونیست الجزایر پیوست و آنجا به نگارش و اجرای نمایشنامههایی برای «تئاتر کارگران» پرداخت؛ گروهی که مخاطبش طبقهی کارگر بود. هرچند او از مارکسیسم انتقاد میکرد، اما حزب را ابزاری مؤثر برای مقابله با نابرابریهای نژادی و استعماری میان مهاجران اروپایی و مردم بومی میدانست. کامو آشکارا به بیعدالتیهای خشونتآمیز علیه الجزایریها اعتراض میکرد، بیآنکه وفاداری خود به فرانسه را زیر سؤال ببرد؛ مسئلهای که سبب شد بسیاری از منتقدان صداقت ضداستعماری او را مورد تردید قرار دهند.
پس از قطع رابطه با حزب، کامو به روزنامهی چپگرای Alger républicain پیوست و آنجا دیدگاههای انسانگرایانه و اخلاقیاش را در قالب مقالاتی دربارهی استعمار و فاشیسم بسط داد. سال ۱۹۴۰ این روزنامه توقیف شد و او به پاریس رفت تا بهعنوان ویراستار در Paris-Soir کار کند. در همان دوران نگارش آثاری را آغاز کرد که بعدها مشهورترین نوشتههایش شدند.
مرور آثار
نقاشی «سیزیفوس» اثر تیتییِن، ۱۵۴۸
آثار کامو را میتوان در سه «دورۀ موضوعی» دستهبندی کرد که هریک شامل یک رمان، یک مقاله و یک نمایشنامه میشوند. دورۀ نخست بر فلسفهی پوچی، دورۀ دوم بر شور، و دورۀ سوم بر عشق متمرکز است. شهرت کامو در اصل به دو دورۀ نخست مربوط میشود.
دورۀ نخست شامل آثار کلاسیکی چون رمان بیگانه و مقالهی «افسانهی سیزیف» میشود. بیگانه (۱۹۴۲) داستان مردیست که نه به دلیل قتلی که مرتکب شده، بلکه بهدلیل بیتفاوتی نسبت به هنجارهای جامعه و پذیرش پوچی زندگی محکوم به مرگ میشود.
افسانهی سیزیفوس نیز مقالهای فلسفی است که با پرسشی بنیادین آغاز میشود: «آیا زندگیِ بیمعنا ارزش زیستن دارد؟»
کامو در این اثر، فیلسوفان اگزیستانسیالیست پیش از خود را نقد میکند و آنان را به این متهم میکند که با پناه بردن به «تسلیهای دروغین»، از پذیرش کامل پوچی گریختهاند. او مفهوم «انسان پوچ» را بهکار میبرد تا بر ضرورت آگاهی مداوم نسبت به بیمعنایی ذاتی زندگی تأکید کند. هدف کامو در تمامی آثارش، نجات انسان پوچ از ورطهی نیهیلیسم و خودکشی است.
در اسطوره سیزیف کامو به نحوی موشکافانه به زندگی یک شخصیت افسانهای میپردازد که محکوم شده است به اینکه سنگی بزرگ را به بالای کوه بغلتاند و بعد از اینکه سنگ افتاد، دوباره و دوباره تا ابد همین کار را تکرار کند. کامو در پایان کتاب خود تلاش میکند نشان بدهد که حتی سیزیف میتواند در زمان انجام این عمل دشوار و ظاهرا بیهوده، از زنده بودن خودش و از ارتباطش با سنگ و کوهستان و خاک لذت ببرد و غرق در شادی و شعف باشد. به این ترتیب او میکوشد تا با این اسطوره نشان بدهد که حتی در پوچترین و تکراریترین وضع زندگی (که در روزگار مدرن فراوان دیده میشود) نیز میتوان از درک هر لحظۀ زنده بودن شادمان بود.

صفحهی عنوان فرانسوی کتاب «شورشگر» اثر کامو
دورۀ دوم آثار او پس از آن نوشته شد که کامو بنا بر توصیهی پزشکان برای بهبود بیماری خود به آلپ نقل مکان کرد. در این دوران رمان «طاعون»، مقالهی «شورشگر» و نمایشنامهی «آدمکشان عادل» را منتشر کرد. در این مرحله، محور اندیشهی او از پوچی بهسوی شورش و اخلاق در جهانی بیمعنا تغییر کرد. او میان دو نوع شورش فرق قائل است: شورش تاریخی (اجتماعی و سیاسی) و شورش متافیزیکی (اعتراض وجودی به بیتفاوتی و بیمعنایی جهان). در این زمینه جملهی معروفش را مینویسد: «شورش میکنم، پس هستم.»
مرگ تراژیک

سنگ قبر آلبر کامو در گورستان لورمان
کامو در سن ۴۶ سالگی در سانحه رانندگی درگذشت. در بازگشت از تعطیلات، همسر و فرزندانش چند روز زودتر با قطار به پاریس برگشته بودند، اما او تصمیم گرفت با ناشرش، میشل گالیمار و خانوادهی او با ماشین سفر کند. گالیمار هنگام رانندگی کنترل خودرو را از دست داد و اتومبیل با درختی نزدیک شهر سِنس برخورد کرد. کامو در دم جان باخت. پس از حادثه، در بقایای ماشین نسخهی ناتمامی از رمان «نخستین مرد» یافت شد؛ اثری که بعدها منتشر شد و بهعنوان زندگینامهی خودنوشت کامو شناخته میشود.
مترجم: زهرا ذوالقدر