آیا امروز دنیا بهتر از همیشه است؟

آیا امروز دنیا بهتر از همیشه است؟

خواندن این مطلب، حدود نیم‌ساعت از شما وقت خواهد گرفت. طی همین نیم‌ساعت، حدوداً ۳۰۰۰ نفر از فقر مطلق بیرون می‌آیند. در سال ۲۰۱۶، برای اولین بار، درصد انسان‌هایی که در فقر مطلق زندگی می‌کنند، به زیر ده‌درصد رسید و میزان سلامت، بهداشت و امید به زندگی انسان‌ها از همیشۀ تاریخ بیشتر است. آیا این آمار‌ها کافی نیست برای تردید در این باور عمومی که همه‌چیز فقط دارد بدتر و بدتر می‌شود؟ احتمالاً نه.

کد خبر : ۵۴۳۵۲
بازدید : ۱۱۳۰
آیا امروز دنیا بهتر از همیشه است؟
گاردین | الیور برکمن، در پایان سال گذشته، هر کسی که نگاهی گذرا به تیتر‌های خبری انداخته باشد، با احتمال بسیار زیاد نتیجه گرفته است که همه چیز وحشتناک شده است، و تنها نگرش معنادارْ بدبینی ژرف است، که شاید با شوخ‌طبعی خودخواهانه تعدیل شده باشد.
مبنای این شوخ‌طبعی آن است که اگر جهان قرار است نابود شود، پس بهتر است از فرصت باقی‌مانده لذت ببریم. به‌طور طبیعی، برکسیت و انتخاب دونالد ترامپ برای بسیاری بزرگ‌ترین اسباب نگرانی بود. اما نیازی نیست که حامیِ ماندنِ انگلستان در اتحادیۀ اروپا باشید یا منتقد ترامپ، تا احساس افسردگی کنید از کشت و کشتار در سوریه؛ مرگ هزاران تن از مهاجران در آب‌های مدیترانه؛ آزمایش‌های موشکی کرۀ شمالی، گسترش ویروس زیکا، یا حملات تروریستی در نیس، بلژیک، فلوریدا، پاکستان و جا‌های دیگر، یا شبح تغییرات اقلیمی فاجعه‌بار، که در پس همۀ چیز‌های دیگر پنهان است. (و کل این ماجرا‌ها در صورتی است که حتی مرگ‌های سلسله‌وارِ سلبریتی‌های محبوب را به حساب نیاوریم که انگار عملی برنامه‌ریزی‌شده از سوی سال ۲۰۱۶ برای پاشیدن نمک به زخم به نظر می‌رسید: در طول چند ماه، دیوید بویی، لئونارد کوهن، پرینس، محمد علی، کری فیشر و جورج مایکل، و بسیاری دیگر، همگی درگذشتند).
و تا الآن در سال ۲۰۱۷، انگشت‌شماری از تیتر‌های خبری وجود داشته که دلیلی برای نگرشی خوش‌بینانه‌تر به دست می‌دهند: آتش‌سوزی برج گرنفل، حملات تروریستی منچستر و لندن، هرج و مرج برکسیت، و ترامپ، در تمام شبانه‌روز و کل هفته.

باوجوداین، گروهی از مفسران، که شهرتی روزافزون یافته‌اند، به‌طرزی منحصربه‌فرد از این نومیدی مصون به نظر می‌رسند. در ماه دسامبر، فیلیپ کالینز روزنامه‌نگار روزنامۀ تایمز، در روز‌های آخر سال، مقاله‌ای با عنوان «هرگز فراموش نکنید که در بهترین دوران زندگی می‌کنیم» ۱، نوشت و در آن خلاصه‌ای از دلایلش برای خرسندی به دست داد: کالینز یادآور شد که در سال ۲۰۱۶، آن بخش از جمعیت جهان که در فقر مطلق زندگی می‌کند، برای نخستین بار، به زیر ۱۰ درصد کاهش یافته است؛ انتشار گاز‌های گلخانه‌ای ناشی از سوخت‌های فسیلی در سطح جهان برای سومین سال پیاپی افزایش نیافته است؛ مجازات اعدام در بیش از نیمی از کشور‌های جهان غیرقانونی اعلام شده است، و خرس‌های پاندا از فهرست گونه‌های در خطر انقراض بیرون آمده‌اند.

در نیویورک تایمز، نیکولاس کریستف اعلام کرد که بر اساس معیار‌های متعدد، «۲۰۱۶ بهترین سال در تاریخ بشر بوده است»، که در طی آن نابرابری جهانی کاهش یافته است، مرگ‌ومیر کودکان حدوداً به نصف آماری کاهش یافته است که تا همین اواخر در ۱۹۹۰ شاهد بوده‌ایم، و هر روز ۳۰۰ هزار نفر به کسانی افزوده می‌شود که به انرژی برق دسترسی دارند.
در طول سال ۲۰۱۶ و در اوایل ۲۰۱۷، در کنار کالینز در روزنامۀ تایمز، مت ریدلی، نویسنده و رییس سابق بانک نوردرن راک، که در عنوان کتابش خوش‌بین عاقل ۲ گرایش‌هایش را آشکار می‌کند، هر هفته به انتشار مقالات پرشور خود در بزرگداشت وعده‌های هوش مصنوعی، تجارت آزاد و شکست هیدرولیکی ۳ ادامه می‌داد. هنگامی که مخالف‌خوانِ حرفه‌ای برندان اُنیل نسخۀ خود از این استدلال را در نشریۀ اِسپکتیتر عرضه کرد («هیچ چیز انزوای قشر تحصیل‌کرده را بهتر از این نشان نمی‌دهد ... که یاوه‌گویی آن‌ها دربارۀ اینکه ۲۰۱۶ بدترین سال تاریخ بوده است»)، این دیدگاه آن‌قدر تثبیت شده بود که به نظر برسد اُنیل با خطر چشم‌پوشی از مخالف‌خوانی خود روبه‌رو است.

این مجموعۀ نامنسجم، اما رو به رشد از صاحب‌نظران، دانشگاهیان و متفکرانِ اندیشکده‌ها که این تبیین لجوجانۀ شاد و خوش‌بین از موقعیت ما را تأیید می‌کنند، گاهی «خوش‌بینان جدید» ۴ نامگذاری شده‌اند، نامی که می‌خواهد شکاکیت عصیانگر ملحدان جدید را به‌رهبری ریچارد داوکینز، دنیل دنت و سم هریس یادآوری کند. از چشم‌انداز آن‌ها، روحیۀ نومیدی رایج میان ما غیرعقلانی است، و بی‌رودربایستی اندکی لذت‌طلبانه.
آن‌ها استدلال می‌کنند که این روحیه بیشتر از وضعیت ما خبر می‌دهد تا وضعیت واقعی امور، یعنی نشان‌دهندۀ گرایشی خاص به خودآزاری جمعی است، و بی‌میلی به باور به قدرت ابتکار بشر؛ و این پدیده به‌بهترین شیوه به‌مثابۀ نتیجۀ پیش‌داوری‌های روان‌شناختی رنگارنگی تبیین می‌شود که در علفزار‌های پیش از تاریخ سودمند بودند، اما اکنون، در عصر آکنده از رسانه‌ها، همواره ما را گمراه می‌کنند.

«زمانی، نگرانی دربارۀ هر چیزی که ممکن بود با شکست روبه‌رو شود، از ارزش بقای بسیاری برخوردار بود»؛ این گفتۀ یوهان نوربرگ است، مورخی سوئدی و خوش‌بینِ جدیدِ خودخوانده که کتاب او با عنوان پیشرفت: ده دلیل برای اشتیاق به آینده ۵ درست پیش از پیروزی ترامپ در انتخابات سال قبل منتشر شد.
دلیل جذابیت ویژۀ اخبار بد این است: در گذشتۀ تکاملی ما، چیزِ بسیار خوبی بود که توجه شما به‌آسانی به اطلاعات منفی جلب شود، زیرا این اطلاعات می‌توانست نشانۀ خطری قریب‌الوقوع برای بقای خود شما باشد. (غارنشینی که همیشه فرض می‌کرد پشت هر سنگی شیری کمین کرده است، معمولاً فرض او نادرست از کار در می‌آمد، اما در مقایسه با غارنشینی که همیشه خلاف این را فرض می‌گرفت، از احتمال بقا و تولیدمثل بسیار بیشتری برخوردار بود).
اما این‌ها همه به پیش از روزنامه‌ها، تلویزیون و اینترنت بر می‌گردد: در این دوران اَبَرارتباطات، اعتیاد ما به اخبار بد صرفاً موجب می‌شود که اخبار خشمگین‌کننده یا افسرده‌کننده را از سراسر جهان در ذهن خود تلنبار کنیم، چه آن اخبار ما را تهدید کنند یا خیر، و بنابراین نتیجه بگیریم که اوضاع، از آنچه هست، بسیار بدتر است.

از دیگر سو، یافتن اخبار واقعاً خوب بسیار دشوارتر است، تا حدودی بدان دلیل که این اخبار معمولاً به‌تدریج رخ می‌دهد. ماکس روزر، اقتصاددان دانشگاه آکسفورد، که از طریق حساب توییتر خود اخبار خوش مربوط به خوش‌بینی جدید را پخش می‌کند، اخیراً اظهار کرده است که یک روزنامه به‌طور معتبر می‌توانسته است در طول ۲۵ سال گذشته، تیتر زیر را هر روز استفاده کند: «امروز تعداد افرادی که در فقر مطلق به سر می‌برند، نسبت به دیروز ۱۳۷۰۰۰ نفر کاهش یافته است». اما هیچ روزنامه‌ای چنین کاری نکرده است، زیرا رخداد‌های روزانۀ پیش‌بینی‌پذیر، طبق تعریف، ارزش خبری ندارند؛ و شما به‌ندرت شاهد عنوانی خبری دربارۀ رخدادی بد خواهید بود که رخ نداده است. اما بی‌گمان هر ارزیابی سنجیده از موقعیت ما باید تمام جنگ‌ها، بیماری‌های همه‌گیر و فجایع طبیعی را مد نظر قرار دهد. فجایعی که به‌طور فرضی ممکن بوده است رخ دهند، اما رخ نداده‌اند.

نوربرگ می‌گوید: «من خودم قبلاً بدبین بودم». او فردی با نزاکت و چهل‌وسه ساله اهل استکهلم است که اکنون پژوهشگر مؤسسۀ کیتو ۶، اندیشکده‌ای آزادی‌گرا، در واشنگتن است. «من حسرت روز‌های خوب گذشته را می‌خوردم. اما سپس شروع کردم به تاریخ‌خواندن، و از خودم پرسیدم، خب، من در آن روز‌های خوب گذشته، در شمال سوئد در زمان نیاکانم، از چه جایگاهی برخوردار می‌بودم؟ محتملاً از هیچ جایگاهی برخوردار نبودم. امید به زندگی بسیار پایین بود. آن‌ها پوست درخت را با نان مخلوط می‌کردند، تا ماندگاری بیشتری داشته باشد!»

نوربرگ در کتابش ۱۰ نمونه از مهم‌ترین نشانه‌های بنیادینِ شکوفایی بشر را بررسی می‌کند: غذا، بهداشت، امید به زندگی، فقر، خشونت، وضعیت محیط‌زیست، باسوادی، آزادی، برابری و شرایط زندگی کودکان. او لذت خاصی می‌برد از اینکه رؤیاپردازی‌های هر کسی را در هم بشکند که آرزو می‌کند چند قرن قبل زاده شده بود. نوربرگ می‌گوید، خیلی از آن زمان نمی‌گذرد که جسد‌های رهاشدۀ قربانیان طاعون در خیابان‌های شهر‌های اروپا خوراک آرواره‌های سگ‌ها می‌شد. تا همین اواخر، در ۱۸۸۲، تنها ۲ درصد منازل در نیویورک لوله‌کشی آب داشتند؛ در ۱۹۰۰، امید به زندگی در سراسر جهان فقط ۳۱ سال بود، به‌دلیل مرگ زودرس بزرگسالان و مرگ‌ومیر فراگیر کودکان.
امروز، در طرف مقابل، امید به زندگی ۷۱ سال است، و این سالیان اضافی با رنج بسیار کمتری نیز همراه هستند. نوربرگ در جایی از کتاب، طبق نسخۀ خاص خودش از ترجیع‌بند محبوب خوش‌بینان جدید، چنین می‌نویسد: «اگر خواندن این فصل برای شما ۲۰ دقیقه طول بکشد، در این مدت، تقریباً ۲۰۰۰ نفر دیگر از فقر [مطلق]نجات یافته‌اند»، که طبق تعریف، شامل کسانی با درآمد کمتر از ۱.۹۰ دلار در روز می‌شود.

اگر این سیل آمار خوش‌بینانه به نظر می‌رسد برای آن است که اختلافات سیاسی غیرقابل‌حل معمول دربارۀ وضعیت جهان را از بین ببرد. خوش‌بینان جدید ما را فرا می‌خوانند به اینکه تعصبات حزبی و وفاداری‌های قبیله‌ای خود را فراموش کنیم؛ از نظریه‌های محبوب خود دربارۀ مشکلات جهان و اقدامات لازم برای رفع آن‌ها چشم‌پوشی کنیم، و در عوض، هوای نشاط‌بخش واقعیت عینی را تنفس کنیم. داده‌ها دروغ نمی‌گوید. فقط کافی است به اعداد نگاه کنید!

اما، حقیقت آن است که، اعداد هم به‌اندازۀ هر چیز دیگری می‌توانند سیاسی باشند.

بی‌گمان، در زمینۀ نوستالژی، حق با خوش‌بینان جدید است: هیچ کس با عقل سالم نباید آرزو داشته باشد که در قرنی پیش از این می‌زیست. در نظرسنجی مؤسسۀ یوگاو ۷ در سال ۲۰۱۵، ۶۵ درصد مردم انگلستان (و ۸۱ درصد مردم فرانسه) گفتند که از نظر آن‌ها وضع جهان دارد بدتر می‌شود، اما بررسی دیدگاه آن‌ها بر اساس معیار‌های معقول متعدد نشان می‌دهد که کاملاً اشتباه می‌کنند.
در واقع مردم با نرخی فوق‌العاده دارند از فقر مطلق خارج می‌شوند؛ مرگ‌ومیر کودکان واقعاً کاهش یافته است؛ استاندارد‌های باسوادی، بهداشت و امید به زندگی هرگز بالاتر از امروز نبوده است. مردم عادی اروپا یا آمریکا از تجملاتی لذت می‌برند که حاکمان قرون‌وسطی در واقع حتی نمی‌توانستند تصورش را بکنند. به نظر می‌رسد یافتۀ بنیادی استیون پینکر نیز در کتابِ فرشتگان محافظ وجود ما ۸ که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد -متن مرجعی کلیدی برای خوش‌بینان جدید- غالباً پذیرفته شده است: اینکه ما در صلح‌آمیزترین عصر تاریخ زندگی می‌کنیم، که در آن تمام انواع خشونت، از مرگ در جنگ تا زورگویی در حیاط مدرسه، شدیداً در حال کاهش است.

اما خوش‌بینان جدید اساساً در پی آن نیستند که ما را متقاعد کنند که زندگی آدمی در مقایسه با چند صد سال پیش با رنج بسیار کمتری همراه است. (حتی اگر شما یک بدبین سرسخت باشید، محتملاً نیازی نخواهد بود که شما را دربارۀ این حقیقت قانع کنند).
در چارچوب این ادعای اساساً بی‌چون‌وچرا، چندین پیامد بحث‌انگیزتر نهفته است. برای مثال: از آنجا که به‌روشنی اوضاع همواره رو به بهبود بوده است، دلیل خوبی داریم که فرض کنیم اوضاع در آینده نیز رو به بهبود خواهد رفت؛ و علاوه‌براین، اگرچه این ادعا تنها گاهی آشکارا در آثار خوش‌بینان جدید مطرح می‌شود، هر آنچه ما در طول دهه‌های گذشته انجام داده‌ایم، به‌روشنی کارآمد است، و بنابراین سازماندهی سیاسی و اقتصادی‌ای که ما را به اینجا رسانده است، همانی است که باید به آن پایبند باشیم. هر چه باشد، معنای خوش‌بینی بیش از صرف باور به این است که اوضاع به آن بدی نیست که شما تصور می‌کردید: خوش‌بینی یعنی اطمینان موجه به اینکه اوضاع به‌زودی حتی از این هم بهتر خواهد شد.
ریدلی پس از بحران مالی ۸-۲۰۰۷ چنین می‌نویسد: «خوش‌بینیِ عقلانی بر آن است که جهان از بحران کنونی بیرون خواهد آمد، به‌دلیل شیوه‌ای که بازار‌های کالا، خدمات و ایده‌ها به آدمیان امکان می‌دهند تا، به‌نفع همه، به مبادله بپردازند و صادقانه تخصص کسب کنند ... من یک خوش‌بینِ عاقل هستم: عاقل، زیرا، نه از طریق سرشت یا غریزه، بلکه با نگاه به شواهد، به خوش‌بینی رسیده‌ام».

اگر همۀ این گفته‌ها واقعاً درست باشد، بدان معنا است که بخشی عظیم از انرژی ما که صرف بحث دربارۀ اوضاع بشر می‌شود دارد به هدر می‌رود. همۀ توهین‌های سیاسی، هشدار‌ها دربارۀ فجایعِ قریب‌الوقوع، یادداشت‌های خشمگینانه در روزنامه‌ها، همۀ اضطراب و احساس گناه ما دربارۀ فلاکتی که مردم در سراسر جهان به آن دچار هستند.
یا، بدتر، این نگرانی‌ها می‌تواند زیان‌بار باشد، زیرا باور به اینکه اوضاع به‌طرزی علاج‌ناپذیر وحشتناک است، راه بدی به نظر می‌رسد برای آنکه مردم را برانگیزانید تا اوضاع را بهتر کنند، و بنابراین با خطر تبدیل‌شدن به پیشگوییِ خودمحقق‌کننده ۹ رو به رو هستیم.

اقتصاددان آمریکایی جولیان سیمون، که مخالفت صریح او با پیش‌بینی‌های نومیدانۀ حامیان محیط‌زیست و جمعیت‌شناسان در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ زمینه را برای ظهور خوش‌بینان جدید کنونی آماده ساخت، چنین می‌نویسد: «واقعیت‌ها از این قرار است: به‌طور میانگین، مردم در سراسر جهان از زندگی طولانی‌تر و خوراک بهتری از هر زمان دیگری در تاریخ برخوردار هستند. امروز نسبت به قرن‌های گذشته، مردم کمتری بر اثر قحطی می‌میرند ... تک‌تک معیار‌های رفاه مادی و محیطی در آمریکا بهتر شده است نه بدتر. این امر دربارۀ کل جهان نیز صادق است. تمام روند‌های طولانی‌مدت دقیقاً در جهت خلاف پیش‌بینی‌های بدبینان است».

واقعیت این‌هاست. پس چرا همۀ ما اکنون جزء خوش‌بینان جدید نیستیم؟
خوش‌بینان حداقل از ۱۷۱۰ دارند به بدبینان می‌گویند که خرسند باشند، از همان وقتی که گوتفرید لایبنیتسِ فیلسوف نتیجه گرفت که جهان ما باید بهترین جهان ممکن باشد، بر این مبنا که خداوند، به‌دلیل کمال و مهربانی خود، به‌هیچ وجه جهانی متوسط را به‌جای بهترین جهان خلق نخواهد کرد. اما تازه‌ترین شیوع مثبت‌نگری را می‌توان به‌بهترین نحو، در قالبِ واکنشی به بدبینی ناشی از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ فهم کرد.
یکی از دلایل آن این است که، این حملات نمونۀ بارز آن نوع از اخبارِ بدِ بسیار توجه‌برانگیز بودند که پیش‌داوری‌های شناختی ما را فعال می‌کنند، و ما را قانع می‌کنند که جهان دارد به‌طوری مرگبار خطرناک می‌شود در حالی که واقعاً چنین نیست: در واقعیت، شمار آمریکایی‌هایی که هنگام رانندگی با موتورسیکلت در ۲۰۰۱ کشته شدند، اندکی بیشتر از کسانی است که در مرکز تجارت جهانی و هواپیما‌های ربوده‌شده جان باختند.

اما خوش‌بینی جدید همچنین پاسخی دندان‌شکن به آن نوع درون‌کاوی است که، پس از حادثۀ ۱۱ سپتامبر و متعاقب آن در جنگ عراق، در غرب قوت گرفت، این احساس که، چه ناامنی جهانی جدید سراسر خطای ما باشد و چه نباشد، این امر بی‌گمان مستلزم نقد خود و ژرف‌اندیشی است، نه اینکه صرفاً بر شایستگی‌های جهان‌بینی خود سرسختانه‌تر تأکید کنیم. (فیلسوف فرانسوی پاسکال بروکنر این نگرش را با تمسخر چنین توصیف می‌کند: «تمام جهان از ما نفرت دارد، و ما سزاوار این نفرتیم»). در سوی مقابل، خوش‌بینان تأکید دارند که، داده‌ها نشان می‌دهد سلطۀ جهانی قدرت و ایده‌های غرب در طول دو قرن گذشته کیفیت زندگی تقریباً تمام مردم را به‌نحوی بنیادین بهبود بخشیده است. مت ریدلی تمایل دارد از پیشگام خوش‌بینان جدید، توماس ببینگتون مکولی، مورخ ویگ، نقل‌قول کند: «وقتی در گذشته چیزی جز پیشرفت نمی‌بینیم، بنا بر چه اصلی، باید برای آینده چیزی جز پسرفت توقع نداشته باشیم؟»

انتقاد نومیدانه از خود که خوش‌بینان جدید را می‌رنجاند، حداقل از نگاه آن‌ها، تا حدودی ناشی از نوعی توهم بصری در شیوۀ تفکر ما دربارۀ پیشرفت است. همان‌طور که استیون پینکر می‌گوید، هرگاه شما دربارۀ دولت‌ها یا نظام‌های اقتصادی به‌دلیل رعایت‌نکردن استاندارد‌های عملکرد درست به داوری می‌پردازید، به‌راحتی ممکن است این امر را نادیده بگیرید که خود این استاندارد‌ها در طول زمان تغییر کرده‌اند.
گزارش‌های شکنجۀ زندانیان به‌دست سازمان سیا برای ما تکان‌دهنده است، اما این تنها به‌دلیل پدیدۀ تاریخی جدیدِ ظهور اِجماعی کلی مبنی بر پذیرفتنی نبودنِ شکنجه است. (در انگلستان قرون‌وسطی، شکنجه از عناصر نسبتاً معمولی نظام حقوق کیفری بود). مرگ مهاجران در آب‌های مدیترانه تنها بدان دلیل می‌تواند برای ما تکان‌دهنده باشد که، از دیدگاه ما، غریبه‌های ناشناس از سرزمین‌های دور ارزش ملاحظات اخلاقی را دارند، نگرشی که اگر در ۱۷۰۰ زاده شده بودیم، محتملاً برای بیشتر ما پوچ و بی‌معنی بود.
اما هر چه این نوع اجماع قوی‌تر می‌شود، نقض آن هر بار غیراخلاقی‌تر به نظر خواهد رسید؛ و بنابراین، به‌نحوی طنزآمیز، خشم شما هنگام خواندن تیتر اخبار در واقع نشان می‌دهد که عصر ما عصری شکوهمند برای زیستن است. (کتاب جدیدی که به قفسۀ کتاب‌های خوش‌بینی جدید اضافه شده است، قوس اخلاق ۱۰ به‌قلم مایکل شرمر، این استدلال را مستقیماً به ایمان خوش‌بینان به علم پیوند می‌دهد. شرمر استدلال می‌کند که پیشرفت علمی ضرورتاً ما را بیشتر از گذشته اخلاق‌مدار خواهد ساخت).

بدگمانی آزارنده‌ای که می‌گوید این استدلال به‌نوعی سفسطه‌آمیز است -چنین به نظر می‌رسد که طبق آن می‌شود هرگونه ناراحتی را به‌عنوان نشانه‌ای از پیشرفت تفسیر کرد- می‌تواند ما را به ایراداتِ دیگری رهنمون شود: حتی اگر این درست باشد که همه چیز واقعاً بسیار بهتر از همیشه است، چرا باید فرض کنیم که این پیشرفت در آینده نیز ادامه خواهد یافت؟ پیشرفت‌ها در زمینۀ بهداشت و امید به زندگی نمی‌تواند جلوی بالا آمدن سطح آب دریا را بگیرد که کشور شما نابود نشود؛ و به‌طور کلی، پیش‌بینی نتایج آینده بر مبنای عملکرد گذشته خطرناک است: اوضاع را در یک مقیاس زمانیِ به‌اندازۀ کافی طولانی در نظر بگیرید، آنگاه ناممکن است که بتوانید بگویید که آیا پیشرفت مورد ستایش خوش‌بینان جدید شاهدی بر مسیر صعودی یکنواخت تاریخ است، یا صرفاً یک نقطۀ درخشان به شمار می‌رود؟

برای مثال، تقریباً هر پیشرفتی که نوربرگ در کتابش پیشرفت از آن حمایت می‌کند، در ۲۰۰ سال گذشته رخ داده است، واقعیتی که خوش‌بینان آن را شاهدی بر قدرت توقف‌ناپذیر تمدن مدرن در نظر می‌گیرند، اما آن را درست به‌همان راحتی می‌توان شاهدی بر این امر در نظر گرفت که چنین دوره‌هایی از پیشرفت چقدر نایاب هستتند.
از زندگی آدمیان بر روی زمین حدود ۲۰۰ هزار سال می‌گذرد؛ به همین دلیل، پیش‌بینی بر اساس بازه‌ای ۲۰۰ ساله نابخردانه به نظر می‌رسد.
ما با خطر ارتکاب اشتباه هانری باکل، مورخ انگلیسی قرن نوزدهم، رو به رو هستیم: باکل در کتابش تاریخ تمدن در انگلستان ۱۱ با اطمینان اعلام می‌کند که به‌زودی جنگ به تاریخ خواهد پیوست. او می‌نویسد: «اینکه این کار وحشیانه، با پیشرفت جامعه، به‌طور پیوسته دارد افول می‌کند، حتی برای عجول‌ترین خوانندۀ تاریخ اروپا باید روشن باشد». این سخن مربوط به سال ۱۸۵۷ است؛ و به نظر می‌رسد باکل اطمینان داشته است که جنگ کریمه ۱۲ که آن موقع به‌تازگی پایان یافته بود، جزء آخرین جنگ‌های تاریخ خواهد بود.

اما نگرانی واقعی در اینجا آن نیست که پیشرفت یکنواخت دو قرن گذشته به‌تدریج روند معکوس پیدا خواهد کرد، و ما را به شرایط گذشته باز خواهد گرداند؛ بلکه آن است که جهانی که ما خلق کرده‌ایم -یعنی دقیقاً نیروی محرکۀ کلِ این پیشرفت- آنقدر پیچیده، ناپایدار و پیش‌بینی‌ناپذیر است که فاجعه هر لحظه ممکن است رخ دهد.
شاید کاملاً حق با استیون پینکر باشد که به‌طور روزافزون مردم کمتری برای رفع اختلافات خود به خشونت توسل می‌جویند، اما (همان‌طور که او اذعان خواهد کرد) تنها یک خودشیفتۀ خشمگین کافی است تا با در اختیارداشتن کد‌های فعال‌سازی بمب‌های هسته‌ای به فاجعه‌ای جهانی دامن بزند. قطعاً تکنولوژی دیجیتال به تشدید رشد اقتصادی در سراسر جهان کمک کرده است، اما اگر سایبرتروریست‌ها از آن برای نابودی زیرساخت مالی جهان در ماه آتی استفاده کنند، شاید آن رشد، به‌سرعت، اهمیت خود را از دست بدهد.

«موضوع اصلی این است که اگر مشکلی جدی در جوامع ما رخ دهد، واقعاً دشوار است که دریابیم این مشکل کجا پایان می‌یابد»، این گفتۀ دیوید رانسیمن استاد علوم سیاسی در دانشگاه کمبریج است که با خوش‌بینی کمتری به آینده می‌نگرد و با خوش‌بینان جدیدی نظیر ریدلی و نوربرگ مباحثه داشته است. «این تصور که، برای مثال، بحران مالی بعدی، در جهان درهم‌تنیدۀ ما که به‌طور الگوریتمی هدایت می‌شود، به‌راحتی می‌تواند از کنترل ما خارج شود، تصوری نابخردانه نیست؛ و بنابراین بسیار دشوار است که بخواهیم با آسودگی خاطر خوش‌بین باشیم». وقتی شما در جهانی زندگی می‌کنید که به نظر می‌رسد همه چیز دارد بهتر می‌شود، اما ممکن است همه چیز فردا نابود شود، «احساس نگرانی کاملاً عقلانی است».

رانسیمن در کتابش دام اعتماد ۱۳ دیدگاهی مشابه و به‌همان اندازه نگران‌کننده را دربارۀ سیاست مدرن مطرح می‌کند. عملکرد دموکراسی موفقیت‌آمیز به نظر می‌رسد: خوش‌بینان جدید یادآوری می‌کنند که اکنون حدود ۱۲۰ دموکراسی در بین ۱۹۳ کشور جهان وجود دارد، که نشانۀ پیشرفت از فقط ۴۰ دموکراسی در ۱۹۷۲ است.
اما، چه باید گفت: اگر، خود قدرت دموکراسی، و آسودگی خیال ما دربارۀ توانایی آن در ایستادن در برابر تقریباً هر مشکلی، نشانۀ فروپاشی نهایی آن باشد؟ آیا ممکن است که مشکل واقعی ما بدبینی بیش از حد نباشد، آن‌چنان که خوش‌بینان جدید اظهار می‌کنند، بلکه میزان خطرناک و بیش‌ازحدی از اعتماد باشد؟

بنابراین استدلال، مردمی که به ترامپ و برکسیت رأی دادند، این کار را واقعاً به آن دلیل انجام ندادند که به این نتیجه رسیده بودند نظام حکومتی آن‌ها ناکارآمد است، و باید عوض شود. بر خلاف این: آن‌ها دقیقاً بدان دلیل چنان رأی دادند که اعتماد بیش‌ازحدی پیدا کرده بودند که بی‌توجه به هر رأی آتش‌افروزی که در صندوق رأی بیاندازند، باز هم امنیت ضروری فراهم‌شده از سوی دولت، همواره برای آن‌ها وجود خواهد داشت.
رانسیمن می‌نویسد مردم به ترامپ رأی دادند «زیرا به سخنان او باور نداشتند». آن‌ها «می‌خواستند ترامپ نظام را دگرگون کند، اما درعین‌حال توقع داشتند که آن نظام از آن‌ها در برابر بی‌فکری‌های آدمی مثل ترامپ محافظت کند». این الگو -دادن شوک‌های انتخاباتی بدان دلیل که شما اطمینان دارید نظام حکومتی می‌تواند در برابر آن‌ها ایستادگی کند- با این مشکل روبه‌روست که هیچ دلیلی وجود ندارد تا فرض کنیم نظام می‌تواند به‌طور نامحدود به ایستادگی ادامه دهد: در نقطه‌ای، شاید آسیبْ دیگر جبران‌پذیر نباشد. رانسیمن می‌گوید، خوش‌بینان جدید «جهانی را توصیف می‌کنند که در آن به نظر نمی‌رسد عاملیت انسان اهمیتی داشته باشد، زیرا نیرو‌های نوظهوری وجود دارند که ما را در مسیر درست پیش می‌برند. اما، عاملیت انسان هنوز مهم است ... آدم‌ها هنوز توانایی آن را دارند که همه چیز را به هم بریزند؛ و‌ای بسا توانایی ما برای به‌هم‌ریختن همه چیز دارد افزایش می‌یابد».

خوش‌بینان از چنین خطراتی ناآگاه نیستند، اما ویژگی قدرتمندِ چارچوب ذهنی خوش‌بینانه آن است که معمولاً می‌توان برای هر واقعیتِ ظاهراً ترسناک، تفسیری خوش‌بینانه یافت. مت ریدلی می‌گوید: «شما می‌پرسید، 'آیا من آن کسی هستم که از آسمان‌خراش پایین می‌افتم، و همان‌طور که از طبقۀ دوم عبور می‌کنید، می‌گویید، 'تا حالا که همه چیز خوب پیش رفته است؟ ' و پاسخ این است که، خب، در واقع، در گذشته، مردم فاجعه را درست در یک قدمی خود می‌دیدند و پیش‌بینی آن‌ها اغلب اوقات آنقدر اشتباه بوده است که این حقیقت را باید مد نظر قرار داد». به‌نظر می‌رسد تاریخ سخن ریدلی را تأیید می‌کند.
اما، البته یک نکته وجود دارد: اگر فاجعه‌ای که می‌تواند پایان‌بخشِ تمدن باشد در واقع رخ داده بود، احتمالاً شما اکنون در حال خواندن این متن نبودید. کسانی که فجایع قریب‌الوقوع را پیش‌بینی می‌کنند، معمولاً اشتباه می‌کنند. اما از طرف دیگر، تنها کافی است که یک بار درست بگویند.

اگر لحظه‌ای واحد وجود داشته باشد که بشود آن را نشانۀ زایش خوش‌بینی جدید محسوب کرد، آن لحظه را به‌طرزی شایسته می‌توان یک سخنرانی تد دانست که هانس روزلینگ آن را در سال ۲۰۰۶ ارائه داد، آماردان سوئدی و «دانشمند-هنرمند» ۱۴ خودخوانده که اوایل امسال درگذشت.
سخنرانی روزلینگ با عنوان «بهترین آمار‌هایی که تاکنون دیده‌اید» ۱۵، خلاصۀ نتایج مطالعه‌ای مبتکرانه است که او در بین دانشجویان سوئدی انجام داده است. او به دانشجویان زوج‌هایی از کشور‌های مختلف را معرفی می‌کند، روسیه و مالزی، ترکیه و سریلانکا، و ...، و از آن‌ها می‌خواهد تا حدس بزنند کدام کشور از نظر معیار‌های مختلف سلامت، نظیر نرخ مرگ‌ومیر کودک، امتیاز بیشتری دارد. دانشجویان به‌شکلِ قابل‌توجهی اشتباه حدس می‌زنند، زیرا پاسخ آن‌ها مبتنی بر این فرض است که کشور‌های نزدیک به آن‌ها، هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر قومی، باید امتیاز بهتری داشته باشند.

اما در واقع روزلینگ این زوج‌ها را طوری انتخاب کرده بود که نکته‌ای را اثبات کند: مرگ‌ومیر کودکان در روسیه دو برابر مالزی است، و در ترکیه نیز این آمار دو برابر سریلانکا است. از دیدگاه روزلینگ، بخشی از چارچوب ذهنی بدبینانۀ غرب مدرن این فرض عمیقاً ریشه‌دار است که ما در دورانی زندگی می‌کنیم که بهتر از آن هرگز نخواهد بود، و آینده‌ای که ما برای نسل‌های آینده و به‌ویژه برای جهان فراسوی اروپا و آمریکای شمالی به ارث می‌گذاریم، تنها می‌تواند آینده‌ای نومیدکننده باشد.
روزلینگ با لذت می‌گوید که اگر شما این آزمایش را روی شامپانزه‌ها انجام دهید، بدین شیوه که نام هر کشور را بر روی یک موز برچسب بزنید و از آن‌ها بخواهید تا یکی را انتخاب کنند، عملکرد آن‌ها بهتر از دانشجویان خواهد بود، زیرا آن‌ها، بنا بر احتمالات، نیمی از دفعات درست انتخاب خواهند کرد. در سوی مقابل، نتیجه‌گیری‌های اروپایی‌هایی با تحصیلات بالا، از نتایج شانسی بسیار نادرست‌تر است. ما صرفاً از واقعیت‌ها ناآگاه نیستیم؛ بلکه فعالانه به «واقعیت‌هایی» افسردکننده باور داریم که درست نیستند.

امروز تماشای ویدیوی «بهترین آمار‌هایی که تاکنون دیده‌اید» نشاط‌بخش است، تا حدودی به‌دلیل نمایش پر انرژی و جذاب روزلینگ بر روی صحنه، اما همچنین بدان دلیل که به نظر می‌رسد این ویدیو نورِ نیروبخشِ واقعیت عینی را بر پرسش‌هایی می‌تاباند که معمولاً با تعصب‌ورزی خشمگینانه در هم آمیخته‌اند. بسیار بیشتر از زمانی که او سخنرانی‌اش را ارائه داد، اکنون ما در عصر برداشت ۱۶ زندگی می‌کنیم، که در آن ذخیره‌ای ظاهراً بی‌نهایت از پست‌های وبلاگی، ستون‌های یادداشت روزنامه‌ها، کتاب‌ها و تحلیلگران تلوزیونی با هم رقابت می‌کنند تا به ما بگویند که دربارۀ اخبار چه احساسی باید داشته باشیم.
بیشتر این نظرپردازی‌ها چندان بر گردآوری واقعیت‌های موثق در دفاع از یک استدلال متمرکز نیست، بلکه بیشتر بر این تمرکز دارد که اعلام کند شما چه نگرشی را باید اتخاذ کنید: برداشت معمول از شما می‌خواهد تا نتیجه بگیرید که، برای مثال، دونالد ترامپ فاشیست است، یا چنین نیست، یا مجریان بی‌بی‌سی بیش از دیگر کارکنان این سازمان حقوق دریافت می‌کنند، یا تمرین یوگای شما نمونه‌ای از اقتباس فرهنگی است. (این واقعاً نباید تعجب‌برانگیز باشد: توجهْ نیروی محرکۀ اقتصاد اینترنتی است، و جلب توجه افراد با استدلالاتِ آمیخته به احساسات بسیار آسان‌تر است تا با اطلاعات صرف، علاوه بر اینکه نیازی نیست تا برای تهیۀ گزارش‌های پرخرج مورد نیاز برای کشف واقعیت‌ها هزینه کنید).
خوش‌بینان جدید چیز متفاوتی را وعده می‌دهند: راهی برای احساس‌کردن وضعیت جهان بر مبنای وضعیت واقعی آن.

اما پس از مطالعۀ عمیق آثار آنان، شما کم‌کم در شگفت می‌مانید که آیا تمام شبه‌واقعیت‌های خوش‌بینانۀ آن‌ها واقعاً درست و بدیهی هستند یا خیر. اول از همه، چرا باید فرض کرد که مقایسۀ درست آن است که بین وضعیت جهان، مثلاً در ۲۰۰ سال پیش، و وضعیت کنونی جهان انجام بگیرد؟ شاید شما استدلال کنید که مقایسۀ امروز با گذشته مصادره به مطلوب است. البته که اوضاع امروز از گذشته بهتر است.
اما بی‌گمان اوضاع در هیچ زمینه‌ای آن‌چنان که باید نیست. چند مثال واضح را در نظر بگیرید: جامعۀ بشری قطعاً توانایی آن را دارد که فقر مطلق را ریشه‌کن کند، قحطی‌ها را پایان دهد، یا به‌طرز بنیادین آسیب بشر به شرایط اقلیمی را کاهش دهد. اما ما هیچ یک از این کار‌ها را انجام نداده‌ایم، و این واقعیت که اوضاع به وحشتناکی ۱۸۰۰ نیست، مسلّماً ربطی به این موضوع ندارد.

به‌طرزی طنزآمیز، با توجه به تکیۀ خوش‌بینان جدید بر پیش‌داوری‌های شناختی برای تبیین گرایش ما به منفی‌نگری، شاید آن‌ها خودشان نیز دچار یک پیش‌داوری شناختی باشند: «پیش‌داوری لنگراندازی» ۱۷، که گرایش ما را به تکیۀ بسیار شدید بر برخی اطلاعات خاص هنگام قضاوت توصیف می‌کند.
اگر مقدمۀ استدلال شما این واقعیت باشد که زمانی قربانیان طاعون در خیابان‌های شهر‌های اروپا جان می‌دادند، به‌طور طبیعی نتیجه خواهید گرفت که امروز زندگی شگفت‌انگیز است. اما اگر مقدمۀ شما این باشد که ما می‌توانسته‌ایم قحطی‌ها را ریشه‌کن کنیم، یا گرمایش جهانی را معکوس کنیم، آنگاه این واقعیت که چنین مشکلاتی هنوز پا بر جا هستند، شاید نوع متفاوتی از قضاوت را برانگیزد.
این استدلال نیز که ما باید بیشتر از این احساس خوشبختی کنیم زیرا، به‌طور میانگین، زندگی در کل بر روی زمین دارد بهتر می‌شود، مبتنی بر درک نادرست حقیقتی بنیادی دربارۀ سازوکارِ تحققِ خوشبختی است: قضاوت‌های ما دربارۀ جهان نتیجۀ انجام مقایسه‌های خاصی است که ما احساس می‌کنیم به ما ربط دارند، نه نتیجۀ نگرشی که دیوید رانسیمن آن را «نگاه از جایی بیرونی» ۱۸ می‌نامد.
اگر مردم شهری کوچک در آمریکا از هر زمان دیگری در گذشته از امنیت اقتصادی کمتری برخوردار باشند، یا اگر شما جوانی انگلیسی هستید و با این چشم‌انداز رو به رو هستید که شاید هرگز صاحب خانه نشوید، خیلی تسلّی‌بخش نخواهد بود که به شما بگویند به‌طور روزافزون چینی‌های بیشتری دارند وارد طبقۀ متوسط می‌شوند. ریدلی به یاد می‌آورد که، در جلسات کتابخوانی در غرب میانۀ آمریکا، غالباً حضار خوش‌بینی او را بر این مبنا زیر سؤال می‌بردند که به نظر نمی‌رسد زندگی خود آن‌ها مسیری صعودی داشته باشد.
«آن‌ها می‌گفتند، 'شما اصرار می‌ورزید که اوضاع جهان دارد بهتر می‌شود، اما در اینجا اصلاً چنین به نظر نمی‌رسد'؛ و من می‌گفتم، 'بله، اما اینجا که کل جهان نیست! آیا شما حتی یک ذره هم از این واقعیت خوشحال نمی‌شوید که از فقر آفریقایی‌های واقعاً فقیر دارد اندکی کاسته می‌شود؟ '» از یک لحاظ، این نکتۀ درستی است. اما از لحاظی دیگر، نکته‌ای کاملاً بی‌ربط است.

خوش‌بینی جدید، در اساس، استدلالی ایدئولوژیک است: به‌طور کلی، طرفداران آن از قدرت بازار‌های آزاد حمایت می‌کنند، و هدف آن‌ها آن است که تصویر خوش‌بینانۀ آن‌ها از گذشتۀ نزدیک و آیندۀ قریب‌الوقوع بشر سیاست آن‌ها را تأیید نماید. این استدلال سیاسیِ کاملاً موجهی است، اما باوجوداین، استدلالی سیاسی است، نه تکیۀ بی‌طرفانه و صریح بر واقعیت‌های عینی.
این ادعا که ما در عصری طلایی زندگی می‌کنیم، و اینکه روحیۀ بدبینیِ بارزِ ما ناموجه است، نوشدارویی برای عصر برداشت نیست، بلکه برداشتی همانند هر برداشت دیگری است، و اتخاذ دیدگاهی مخالف، درست به‌همین اندازه موجه است. رانسیمن می‌گوید: «من از این فرض بیزارم که اگر شما با استدلال آن‌ها مخالفت کنید، آنگاه منظور شما این است که تمام این چیز‌ها بی‌ارزش هستند ... اینکه مردم دربارۀ وضعیت جهان امروز عمیقاً احساس نگرانی می‌کنند، به‌رغم اینکه تمام نشانگر‌ها روندی صعودی را نشان می‌دهند، از دیدگاه من معقولانه به نظر می‌رسد، مخصوصاً با توجه به ناپایداری نسبی شواهد این پیشرفت، و [پیش‌بینی‌ناپذیری]حاکم بر آن. همه چیز واقعاً شکننده است».

یوهان نوربرگ، که کتاب پیشرفت را دو ماه قبل از انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا منتشر کرد، در یک میهمانی که از سوی سفارت آمریکا ترتیب داده شده بود، در صبحی مه‌آلود در استکهلم شاهد اعلام نتایج بود. هنگامی که پیروزی ترامپ قطعی می‌شود، جو میهمانی از همهمۀ پر سروصدا به ناباوریِ وحشت‌زده تغییر می‌کند. نوربرگ به یاد می‌آورد که: «همۀ ما سوئدی‌هایی بودیم شاغل در رسانه‌ها، سیاست، تجارت و دیگر بخش‌ها، فکر می‌کنم به‌سختی می‌توانستید کسی را در بین ما پیدا کنید که آرزوی پیروزی ترامپ را داشته باشد، بنابراین خیلی زود روحیۀ همه به‌نحو چشمگیری داشت خراب می‌شد، و بدتر از این، از مشروبات الکلی هم خبری نبود، که کمکی هم نمی‌کرد، زیرا همه داشتند می‌گفتند: 'حالا به یک چیز قوی نیاز داریم! '، اما مهمانی بیشتر شبیه به مراسم صبحانه ترتیب داده شده بود». او با لبخند می‌گوید: «فکر می‌کنم آمریکایی‌ها واقعاً سوئدی‌ها را درک نمی‌کنند».

خیزش‌های پوپولیستی دو سال گذشته در آمریکا و انگلستان، نیروی محرکۀ ظهور ترامپ، رأی به برکسیت، و سطوح بی‌سابقۀ حمایت از برنی سندرز و جرمی کوربین، مسئله‌ای پیچیده برای خوش‌بینان جدید پیش آورده است. از یک سو، به‌راحتی می‌توان این خشم معطوف به تشکیلات سیاسی را نوعی اشتباه توصیف کرد، مبتنی بر ناتوانی در درک اینکه اوضاع چقدر خوب در جریان است؛ یا به‌عنوان واکنشی موجه به موانع واقعی -اما موضعی و موقت- در مسیر، که لزوماً نباید استدلالی مهم در دفاع از بدبینی محسوب شود. از دیگر سو، این دیدگاهی عجیب دربارۀ جهان است که چنین امواج سیاسی‌ای را صرفاً واکنش‌هایی -اشتباه یا غیر آن- به وضعیت واقعی در نظر می‌گیرد. برای مثال، حتی اگر شما تصور کنید حامیان ترامپ کاملاً بر خطا بودند که وضعیت خود را منفی ارزیابی کردند، خود این ارزیابی به‌اندازۀ کافی واقعی بوده است، و آن‌ها واقعاً ترامپ را انتخاب کرده‌اند، با تمام توانایی او برای ایجاد بی‌ثباتی. (دیوید رانسیمن می‌گوید، از دیدگاه خوش‌بینان جدید، سیاست چیزی بیش از اسباب مزاحمت نیست، زیرا از نگاه آن‌ها «عوامل پیشرفتْ سیاسی نیستند، بلکه عوامل شکستْ سیاسی هستند»).
در نقطه‌ای، دیگر خیلی مهم نیست که آیا اضطراب و بدبینی رایج را می‌توان توجیه کرد یا خیر، بلکه موضوع مهم صرفاً آن است که آن اضطراب یا بدبینیْ رایج است.

نوربرگ حامی ترامپ نیست، و برای نویسنده‌ای که کتابی را تبلیغ می‌کند که آیندۀ نزدیک بشر را سراسر درخشان ترسیم می‌کند، شاید نتیجۀ انتخابات عاملی بازدارنده به نظر برسد. در کتاب، او هشدار می‌دهد که پیشرفت اجتناب‌ناپذیر نیست؛ او می‌نویسد: «خطر جدی واکنش بومی‌گرایانه ۱۹ وجود دارد. هنگامی که پیشرفت‌های خود را نادیده می‌گیریم، در پی سپر بلا برای مشکلات باقیمانده می‌گردیم». اما در ذات خوش‌بینی جدید قدرتی جادویی نهفته است که می‌تواند تحولات منفی را به دلایلی برای خرسندی تبدیل کند، و هنگامی که من با نوربرگ صحبت می‌کردم، او نسبت به انتخابات نیز دیدگاهی خوش‌بینانه پیدا کرده بود.

او می‌گوید: «من تصور می‌کنم که شاید با گذشت چند سال، ما به این نتیجه برسیم که پیروزی ترامپ رویدادی بزرگ بوده است. زیرا اگر او بازنده شده بود، و هیلاری پیروز شده بود، هیلاری منفورترین رئیس‌جمهور دوران مدرن می‌شد، و سپس ترامپ و بنن از این موضوع بهره می‌بردند تا یک امپراطوری رسانه‌ای راست آلترناتیو ۲۰ بسازند، سیلی از نفرت بیافرینند، و سپس شاید در دورۀ بعدی انتخابات با نامزدی کارکشته‌تر روبه‌رو می‌شدیم، فاشیستی واقعی، نه کسی که وانمود می‌کند ... چه بسا ترامپ آدمِ خودشیفته و بی‌کفایتی باشد که گرایشِ پوپولیستی را در آمریکا نابود کند».
مشکل این نوع استدلالِ خلاف‌واقع ۲۱ آن است که ابطال‌پذیر نیست، و در هر صورت، این استدلال بسیار متفاوت است با موضع مثبت‌نگریِ صریح دربارۀ اینکه جهان به کدام سو دارد حرکت می‌کند. اما شاید یک حقیقت واقعاً بی‌چون‌وچرا که هم خوش‌بینان جدید و هم افراد بدبین‌تر آن را قبول داشته باشند، این است که بی‌توجه به هر چه دارد رخ می‌دهد، علی‌الاصول، اوضاع همیشه می‌توانست بدتر از این باشد.
منبع: ترجمان
مترجم: علی برزگر

پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را الیور برکمن نوشته و در تاریخ ۲۸ جولای ۲۰۱۷ با عنوان «Is the world really better than ever» در وب‌سایت گاردین منتشر شده است و وب‌سایت ترجمان در تاریخ ۲۲ فروردین ۱۳۹۷ آن را با عنوان «آیا واقعاً امروز دنیا بهتر از همیشه است؟» و ترجمۀ علی برزگر منتشر کرده است.

•• الیور برکمن (Oliver Burkeman) نویسنده‌ای ساکن نیویورک است که در گاردین می‌نویسد. پادزهر: خوشبختی برای کسانی که تحمل مثبت‌اندیشی را ندارند (The Antidote: Happiness for People Who Can't Stand Positive Thinking) از آثار اوست. ترجمان پیش از این مطلبی را با عنوان «خوشبختی را در نیمۀ خالی لیوان بجویید» از او منتشر کرده است.

[۱]Never forget the we live in the best of times
[۲]The Rational Optimist
[۳]fracking: روشی برای استخراج نفت و گاز با استفاده از شکافت لایه‌های زمین با فشار سیالات [مترجم].
[۴]the New Optimists
[۵]Progress: Ten Reasons to Look Forward to the Future
[۶]Cato Institute
[۷]YouGov
[۸]The Better Angels of Our Nature
[۹]self-fulfilling prophecy
[۱۰]The Moral Arc
[۱۱]History of Civilization in England
[۱۲]Crimean war: جنگ بین امپراطوری روسیه و نیرو‌های متحد امپراطوری عثمانی، فرانسه، بریتانیا و پادشاهی ساردنی [مترجم].
[۱۳]The Confidence Trap
[۱۴]edutainer: ترکیبی از واژه‌های education و entertainer و به‌معنای کسی که کار آموزش را با سرگرمی همراه می‌سازد [مترجم].
[۱۵]The best stats you've ever seen
[۱۶]the Age of the Take
[۱۷]anchoring bias
[۱۸]the view from outer space
[۱۹]nativist: سیاست حمایت از منافع مردم بومی در برابر مهاجران [مترجم].
[۲۰]alt-right: ارتجاع‌گرایان و محافظه‌کاران راست افراطی و طرفدار برتری نژاد سفید و ملی‌گرایی سفیدپوستی [مترجم].
[۲۱]counterfactual argument: استدلالی مبتنی بر آنچه رخ نداده است، اما می‌توانسته رخ دهد [مترجم].
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید