گفتگو با ٣ جوینده گنج؛ طلسم شدگان گنجهای ایرانی
از بچگی. از وقتی خودم را شناختم دنبال گنج بودم. وقتی پسر کوچکی بودم با عموهایم به کوه و بیابان میرفتم. آنها عمرشان را در این راه گذاشتند. بعد از مدتی هم خودم به این کار مشغول شدم.
سالها جستوجو، از کوه و بیابان گرفته تا جنگل و دریا، همه به دنبالش هستند، پول و ثروت بیحساب، مثل یک رویا. یعنی اولش رویاست، اما کمکم خوره میشود به جانشان میافتد. خوره گنج. خورهای که خیلیها را از پا درآورده. اما جذابیتش چشمها را کور میکند.
وقتی به خودشان میآیند که کار از کارگذشته است. همه امیدشان یافتن گنج است. سالها تلاش و پیگیری برای یافتن چیزی که همه زندگیشان را زیر و رو کند. اما جالب است که همه افرادی که در این راه قدم میگذارند شنیده و دیدهاند که گنج خیلیها را پولدار کرده، اما هیچ وقت برای خودشان آن اتفاق خوب پیش نیامده است.
از کودکی به دنبال گنج
رضا از وقتی که یادش میآید همیشه دنبال گنج بوده. آن سالها که خیلی کوچک بود و همراه عمو و پسرعموهایش در کوه و بیابان دل زمین را میکندند تا الان که ٣٨ ساله شده. رضا حالا یکی از خبرههای این کار است، خیلیها به او مراجعه میکنند و از او کمک میخواهند تا راه پولدار شدن را به آنها هم نشان دهد. اما در همه این سالها هیچ وقت نتوانسته آن چیزی را که میخواسته، به دست آورد. نه اینکه هیچی نبوده، چیزهای زیادی پیدا کرده، از کوزه و سفال تا سکه، اشرفی، اقلام و وسایل قدیمی. حتی برخی از آنها را هم به قیمت خوبی فروخته و سرمایهای برای خودش از این راه دست و پا کرده. اما رویای اصلیاش هنوز محقق نشده، خودش میگوید ١٥سال است که رد یک گنج رویای شب و روزش شده، به هر دری زده تا نقشه اصلی آن را پیدا کند، اما هنوز موفق نشده.
چندسال است که دنبال گنج هستی؟
از بچگی. از وقتی خودم را شناختم دنبال گنج بودم. وقتی پسر کوچکی بودم با عموهایم به کوه و بیابان میرفتم. آنها عمرشان را در این راه گذاشتند. بعد از مدتی هم خودم به این کار مشغول شدم.
یافتن گنج در خانواده شما موروثی است؟
بله. به جز پدرم و یکی از داییهایم بقیه اهل این کارند. البته نه اینکه فقط این کار را انجام دهند. ولی خوب مردهای فامیل حداقل یکی دوباری دنبال گنج رفتهاند. پدربزرگ و عموهایم از همه حرفهایتر بودند. من هم تحتتأثیر آنها به این کار علاقهمند شدم.
یعنی به جز گنج یابی کار دیگری نداری؟
چرا. من مهندس مکانیکم. درسم هم خوب بود. خیلی هم به رشته مکانیک علاقه دارم. اگر این گنج نبود تحصیلاتم را ادامه میدادم. الان هم حدود ١٠سال است که بازرسی جوش انجام میدهم. ولی داستان گنج فرق میکند.
پس به گنج و گنج یابی علاقه داری؟
خیلی زیاد. خیلی لذتبخش است. هیجان بالایی دارد. استرس پیدا نشدن، نقشه اشتباه و مکانیابی همه اینها برای خودش جذاب است. تازه اینها موضوعات معمولی است. موضوع طلسم و باطل کردن آن هم برای خودش داستانهای مفصلی دارد. شاید باورتان نشود، اما در همه این سالها به قدری با موضوعات عجیب برخورد کردهام که ذهنم آمادگی پذیرش هر اتفاقی را دارد. گنجیابی اطلاعات زیادی به آدم میدهد. تاریخ و جغرافیا را قوی میکند. جهتیابی، آشنایی با خط و زبانهای باستانی، دنیای ماورایی همه اینها در گنجیابی است.
یعنی شما فقط به دلیل این مسائل به دنبال گنج هستی؟
نه اینکه از پول بدم بیاید. اصلا این طور نیست. من هم دوست دارم اشیای قیمتی پیدا کنم و با فروش آنها زندگی بهتری داشته باشم. اما خوب همیشه که شما موفق نمیشوی. واقعیت این است که شانس موفقیت شما کمتر از ١٠درصد است. اما همین ١٠درصد هم زندگی خیلیها را تغییر داده. من به چشم خودم دیدم. البته الان دست هم زیاد شده، تقلب و حیله هم در این کار بیش از قبل وجود دارد.
تا حالا شده خودت گنج پیدا کنی؟
تا منظور شما از گنج چه باشد. من زیرخاکیهای زیادی پیدا کردم. برخی از آنها هم ارزش مالی داشتند. چندسال پیش حدودسال ٨٧ بود که در اطراف ایلام چند سکه قدیمی پیدا کردم. حدود ٨٠میلیون تومان هم آنها را فروختم. چندسال قبل هم شمایل و ادوات قدیمی جنگ در همان منطقه البته نزدیک مرز عراق پیدا کردم که مربوط به دوران ساسانی بود و پول خوبی هم به دست آوردم.
کوزه، سفال، اشیای فلزی و تزیینی و هنوز خیلی از آنها را در خانه دارم. گنج در ایران زیاد است، خیلی هم زیاد است. هزاران سال است که در این سرزمین زندگی جریان داشته، تمدنها و امپراتوریهای بزرگی روی کار آمدند. سلسلههای پادشاهی بزرگ با عظمت، خب معلوم است که در این منطقه گنج وجود دارد. هر چقدر هم تا الان پیدا شده باشد، چند برابر آن هنوز زیر زمین است. شاید باورتان نشود، اما خیلیها از این طریق زندگیشان را میگذرانند. ،
ولی شما در صحبتهایتان گفتید که شانس موفقیت فقط ١٠درصد است.
قرار نیست که همه گنج پیدا کنند. فروش نقشه، کاربلد، کسی که نقشهها را تفسیر میکند، تشخیص اینکه چه نقشهای اصلی و کدام قلابی است، فروش دستگاههای مختلف، رمال و دعانویس و باطلکننده طلسم همه اینها از این طریق پول درمیآورند.
وقتی به حرف دعانویس توجه نمیکنی
بابک ٢٩ ساله یکی دیگر از افرادی است که سودای پولدارشدن آن هم از نوع یکشبهاش را در سر دارد؛ اما او هم مثل خیلیها دیگر هنوز به خواستهاش نرسیده است. بابک با اینکه دوبار هم به جرم حفاری غیر مجاز از سوی پلیس دستگیر شده و آنطور که خودش میگوید، جریمههای سنگینی هم پرداخت کرده، اما همچنان رویای گنج را دنبال میکند.
چه شد که دنبال گنج رفتی؟
از نوجوانی به این کار علاقه داشتم؛ همیشه دوست داشتم از دل زمین طلا و جواهر پیدا کنم. هر چقدر که سنم بیشتر شد، علاقه من هم به ماجراهای گنج افزایش پیدا کرد؛ تا اینکه بالاخره با چند نفر مثل خودم آشنا شدم و این کار را گروهی ادامه دادیم.
چند نفر عضو این گروه هستند؟
٥ نفر؛ حدود ٧ سال است که با هم هستیم.
در این مدت چیزی ارزشمندی هم پیدا کردهاید؟
چیزهایی پیدا کردیم، اما پول زیادی به ما ندادند؛ یک مجموعهای از اشیای فلزی بود که اطراف فیروزکوه پیدا کردیم. حدود ٦ ماه وقتمان را گرفت. درست که پول زیادی برایمان نداشت، اما خب تجربه خوبی شد. البته اشتباه کارمان را فهمیدیم و من هنوز هم قبول ندارم، ولی خوب خبرههای این کار به ما گفتند که ما اشتباه کردیم.
چه اشتباهی؟
به صحبتهای باطلکننده طلسم زیاد توجه نکردیم. راستش هیچکدام از ما به جز مهدی این صحبتها را باور نداشت؛ اصلا نمیدانستیم که گنج هم طلسم دارد و این طلسمها باید باطل شود، به همین دلیل قسمت زیادی از گنج پیدا نشد. به هر کسی آنها را نشان دادیم به ما گفت: بقیه آنها کجاست؛ در اصطلاح میگویند آنها «بغل» دارند. خب ما هم آنها را پیدا نکردیم، ولی برای دفعه بعد حتما رعایت میکنیم.
دعانویس و رمال چه ربطی به گنج دارد؟
قبول دارم باورکردنش برای عموم سخت است، اما واقعیت دارد؛ برخی از گنجها طلسم دارند و این طلسم باید باطل شود. این باطلکردن هم نیاز به آدمهای خاصی دارد که با ورد و دعاهای خاص آن را باطل میکنند؛ درواقع گنجهای ارزشمند همه سحر خاصی دارند تا دست هر کسی به آنها نرسد به همین دلیل هم باید از افراد خاص کمک گرفت البته خیلیها هستند که از این موضوع سوءاستفاده میکنند. شیاد و کلاهبردار همه جا هست و البته این کار، چون به صورت مخفیانه انجام میشود، بیشتر است.
نقشههای گنج را از کجا پیدا میکنی؟
خیلیها کارشان فروش نقشه است؛ آن هم شرایط خودش را دارد. تشخیص نقشه اصلی و فرعی کار خیلی سختی است؛ درواقع ابتدا باید نقشه را بخری. خب این وسط باز هم آدمهای شیاد هستند که نقشههای قلابی دارند. بعد از خرید نقشه باید بتوانی آن را بخوانی؛ این هم کار بسیار سختی است. بیشتر نقشهها رمزنگاری شده است، تفسیر لازم دارد و اینکه بفهمی منظور نقشه چه بوده و باید از کجا شروع کرد هم برای خودش ماجرای مفصلی دارد.
یعنی شما برای گنجی که پیدا کردی همه این مراحل را انجام دادی؟
نقشه گنج از طریق یکی از دوستانم به دستمان رسید؛ پولی برای آن ندادیم، اما بقیه کارها درست مطابق گفتههایم انجام شد. فقط همانطور که گفتم صحبتهای دعانویس را درست انجام ندادیم و آن هم به خاطر این بود که باور نداشتیم.
قربانی چوپان دروغگو.
اما امیر سرنوشت متفاوتتری داشت. آنها هم به دنبال گنج بودند، ولی از راه میانبر. همان ماجرای «اساماس»های چوپان لرستانی. امیر و دوستش از نخستین مالباختگان آن حادثه بودند.
چطور شد که به آن اساماسها اعتماد کردی؟
سال ٨٧ بود که این اساماس روی خط همسر یکی از دوستانم آمد. درواقع دوستم رامین من را هم قانع کرد که این اساماس را پیگیری کنیم. همین شد تا ٦میلیون تومان را به باد بدهیم.
چطور؟
پنجشنبه بود که از تهران حرکت کردیم. آن طرف خط به ما گفت که باید به نزدیکی اراک برویم. اما بعد کمکم جلوتر رفتیم و به درود رسیدیم، بعد هم به یک بیابان رفتیم، یک کلبهای وسط بیابان. آن جوان که خودش را چوپان معرفی کرده بود، ما را به آن کلبه کشاند. یک پیرمرد سپید مویی آنجا نشسته بود و یک کیسه بزرگی جلوی ما آورد، پر از سکه، دوتا از آنها را به ما داد تا بعد از مشخصشدن قیمت بقیه را هم از او بخریم. آن پیرمرد از ما ٦میلیون تومان گرفت.
بعدش چه شد؟
هیچی وقتی به تهران رسیدیم، به منوچهری رفتیم، بعد هم به چند کارشناس دیگر مراجعه کردیم. سکهها آن چیزی که ما فکر میکردیم نبود؛ مقداری طلا داشت که مجموعا یکمیلیون و ٤٠٠هزار تومان خریدند.
سراغ همان پیرمرد و آن جوان چوپان نرفتید؟
تلفن را که جواب نمیداد. راستش ما ترسیدیم دوباره به آنجا برویم، درنهایت به پلیس شکایت کردیم، تا اینکه بعد از چند وقت متوجه شدیم آن جوان دستگیر شده است.
کی دستگیر شد؟
حدود ٦ ماه بعد از اداره آگاهی تماس گرفتند و ما به آنجا رفتیم. خیلیها آمده بودند، همه هم مثل ما همان بلا سرشان آمده بود. بعد از کلی دوندگی به هیچ نتیجهای نرسیدیم، یعنی هم پولمان رفت و هم وقتمان تلف شد. شاید این اتفاق لازم بود تا من و رامین کمی به خودمان بیاییم. بعد از آن اتفاق واقعا نگاهمان به زندگی تغییر کرد.
منبع: شهروند