وودی آلن، هنوز بهترین فیلمش را نساخته
وودی آلن را باید استاد بیبدیلِ شرح و بسط دادن به درونمایه در فیلم در نظر گرفت. تفسیرهایی که اغلب به شکل گفتار روی تصویر جاری میشود و همعرض موسیقی فیلم، گوشنواز است.
کد خبر :
۶۵۰۴۹
بازدید :
۹۲۸
صدایی که هم پیشزمینهای محتوایی برای مخاطب ایجاد میکند و هم تحلیلی فلسفی و اجتماعی از اوضاع و احوال زمانه به دست میدهد. او کارگردانی است که ابایی ندارد از اینکه عصاره فیلمش را در همان ابتدا و در چند خط اول برای مخاطبش عیان کند. این صدای آشنای زیر متن، از همان فیلم آغازیناش «پول را بردار و فرار کن» حضور دارد.
فیلمی که به این شیوه، وجهی مستندگونه هم پیدا کرده است. او این مستندسازی فیک را بعدها در «زلیگ» هم به کار برد. در قصه آدمی که هویت بخصوصی ندارد و هر لحظه همچون آفتابپرست به رنگی درمیآید. گفتار مستقیم و رو به مخاطب در «آنی هال» هم به کار رفته است. فیلمی که وودی آلن در قالب شخصیت اصلی و در همان ابتدای فیلم روی پرده ظاهر میشود و با یک لطیفه قدیمی نظریهاش را درباره روابط انسانی بسط میدهد و مشکل رابطهاش را با آنی توضیح میدهد. او در راه تبیین نظریهاش تا آنجا پیش میرود که در سکانسی بینظیر خودِ مارشال مک لوهان و نظریه دهکده جهانیاش را وارد فیلم میکند تا پاسخ کجفهمیهای شخصیت داستانیاش را بدهد. او همینطور در فیلم «عشق و مرگ» در یک مقدمه مفصل، یک شمای کلی از وضعیت خانواده روس شخصیت اصلی داستان به دست میدهد و دلیل ترس او را از مرگ شرح میدهد. در فیلم «منهتن» هم از همان ابتدا به مخاطبش یادآور میشود که این فیلم درباره شهر منهتن است. او همینطور در ابتدای فیلم «ویکی، کریستینا، بارسلونا» هم مفصل درباره ویکی و کریستینا حرف میزند و تمام ریزهکاریهای شخصیتیشان را برای مخاطب رو میکند. به شکلی که وقتی
خوان آنتونیو آن پیشنهاد شوکآور را میدهد، حدس اینکه کریستینا از آن استقبال میکند، اما ویکی با اکراه میپذیرد، برای مخاطب کار دشواری به نظر نمیرسد.
در فیلم «چرخ شگفتانگیز» هم در همان ابتدا و در موقعیت ساحلی در امریکای دهه پنجاه، جوانی را به میدان میآورد که رو به دوربین سودای نویسندگیاش را با مخاطب در میان میگذارد و داستانی را تعریف میکند که خودش شخصیت کلیدی آن است. پلیس سر چهارراه «تقدیم به رُم با عشق» هم همین نقش را در داستان ایفا میکند. او در چند جمله همه شخصیتهای داستان را معرفی میکند و یک پیشزمینه از عادتهای زندگی و طبقه اجتماعیشان به دست میدهد و قصه آشنایی میکلآنجلو و هیلی را تا مهیا شدن برای ازدواج تنها بازگو میکند و مخاطب را از شر اطلاعات اولیه و حوصلهسربر فیلم خلاص میکند و او را مستقیم به اصل داستان میرساند. او در همان ابتدای فیلم مهم «امتیاز نهایی» هم نظریه دیگری طرح میکند، اینکه شانس و اقبال تا چه اندازه در زندگی میتواند مهم باشد.
وودی آلن پیش از اینکه کارگردان مهمی باشد، نویسندهای قابل است. شاید برای همین هم است که سه اسکار فیلمنامه و یک اسکار کارگردانی در کارنامهاش دارد. مقدمهها، نریشنها و دیالوگهای او بینظیر هستند و اغلب سکانسهای فیلمهایش هم با همین گفتارها پر شدهاند. کارگردانی که حالا هشتادوسه ساله است و همانطور که خودش میگوید هنوز برای ساختن بهترین فیلم عمرش فرصت دارد.
منبع: روزنامه ایران
۰