چگونه تغییر ایجاد کنیم؟

کد خبر : ۲۳۹۵۴
بازدید : ۳۴۸۹۵
دکتر علی شاه‎حسینی در سایت خلاقیت نوشت: در یک سمینار پر جمعیت، سخنران از حضار پرسید: چه کسی دوست دارد جامعه تغییر کند؟ تقریبا تمامی افراد بدون درنگ دستان خود را به نشانه رضایت بالا بردند. سپس سخنران پرسید: چه کسی حاضر است خودش تغییر کند؟ در نهایت تعجب دید که فقط تعداد کمی از افراد آن هم با تردید دستان خود را بالا بردند.

چقدر خوب می‎شود اگر به جای تلاش برای تغییر محیط و دنیا، انرژی خود را صرف تغییر خود کنیم؛ چرا که اگر خودمان یک الگوی تغییر یافته شایسته‎ای باشیم، به راحتی دیگران از ما الگوبرداری می‎کنند و آن‎چه ما می‎گوییم برای آنان قابل لمس‎تر می‎باشد.

راستی شما نسبت به یک سال گذشته چه تغییری کرده اید؟

آیا نگرش و طرز تفکر شما آن‎قدر تغییر کرده است که دیگران بگویند شما یک انسان جدید دیگری شده‎اید؟

برای شروع بیایید موارد زیر را سرلوحه امور خود قرار دهیم.

بدون تسلط بر خود، نمی‎توانیم فاتح دیگران باشیم
اگر کمی با دقت به آدم‎های اطراف خود توجه کنیم می‎بینیم آدم‎ها اسیر یک مساله خاص هستند، مثلا فلانی به هر کس پول قرض می‎دهد، به او پس نمی‎دهند. یا فلانی همیشه توی دادگاه‎هاست و همیشه شاکی دارد یا شاکی‎ست و دیگری بیشتر اوقات در کسب و کاری که راه می‎اندازد، موفق نمی‎شود و همواره درگیر تغییر شغل است.

آیا فکر می‎کنید در این موارد مقصر دیگران هستند؟ به احتمال قوی شما می‎گویید: بله چون دیگران قرض او را نمی‎دهند، دیگران از او شکایت می‎کنند و دیگران از کسب و کار او استقبال نمی‎کنند. ولی چرا فقط اوست که دیگران با او این‎گونه برخورد می‎کنند؟

بیایید خودمان را در آینه جامعه ببینیم و از نگاه دیگران خود را یک‎بار دقیق‎تر ببینیم و کشف کنیم که دیگران در مورد ما چگونه فکر می‎کنند، اصلا ما را چطور آدمی می‎بینند و آن‎گاهدنبال تغییر نگاه و زاویه دید آن‎ها نباشیم، بلکه دنبال تغییر خودمان باشیم تا آن‎ها ما را آن‎گونه که دوست داریم ببینند یا درست آن که آن‎طور که واقعا هستیم ببینند. این توفیق زمانی حاصل می‎شود که ما به جای تمرکز روی تمامی آدم‎های اطراف خود که تقریبا تغییر آن‎ها محال است، روی خودمان تمرکز کنیم و خود را آن‎قدر شایسته و برجسته کنیم که دیگران مشتاقانه جذب تفکر، نگرش و ایده‎های ما شوند.

آدم‎ها تهی از توانایی نیستند، تهی از اراده‎اند
در کشور چین، دو مرد روستایی می خواستند برای یافتن شغل به شهر بروند.یکی از آن ها می‎خواست به شانگهای برود و دیگری به پکن. اما در سالن انتظار قطار، آنان برنامه خود را تغییر دادند؛ چون مردم می‎گفتند شانگهایی‎ها خیلی زرنگ هستند و حتی از غریبه‎هایی که از آنان آدرس می‎پرسند، پول می‎گیرند. اما پکنی‎ها ساده‎لوح هستند و اگر کسی را گرسنه ببینند نه تنها غذا، بلکه پوشاک به او می‎دهند.

فردی که می خواست به شانگهای برود با خود فکر کرد: «پکن جای بهتری‎ست، کسی در آن شهر پول نداشته باشد، باز هم گرسنه نمی‎ماند. با خود گفت خوب شد سوار قطار نشدم و گرنه به گودالی از آتش می‎افتادم.»

فردی که می خواست به پکن برود پنداشت که شانگهای برای من بهتر است، حتی راهنمایی دیگران نیز سود دارد، خوب شد سوار قطار نشدم، در غیر این صورت فرصت ثروتمند شدن را از دست می‎دادم. هر دو نفر در باجه بلیت‎فروشی، بلیت‎های‎شان را با هم عوض کردند. فردی که قصد داشت به پکن برود بلیت شانگهای را گرفت و کسی که می‎خواست به شانگهای برود، بلیت پکن را به دست آورد.

نفر اول وارد پکن شد. متوجه شد پکن واقعا شهر خوبی است. ظرف یک ماه اول هیچ کاری نکرد. همچنین گرسنه نبود. در بانک‎ها آب برای نوشیدن و در فروشگاه‎های بزرگ شیرینی‎های تبلیغاتی را که مشتری‎ها می‎توانستند بدون پرداخت پول بخورند، می‎خورد.

فردی که به شانگهای رفته بود، متوجه شد که شانگهای واقعا شهر خوبی‎ست. هر کاری در این شهر حتی راهنمایی مردم و غیره سودآور است. فهمید اگر فکر خوبی پیدا شود و با زحمت اجرا شود، پول بیشتری به دست خواهد آمد. او سپس به کار گل و خاک روی آورد.

پس از مدتی آشنایی با این کار، ۱۰ کیف حاوی از شن و برگ‎های درختان را بارگیری کرد و آن را «خاک گلدان» نامید و به شهروندان شانگهایی که به پرورش گل علاقه داشتند فروخت.

در روز ۵۰یوان سود برد و با ادامه این کار در عرض یک سال در شهر بزرگ شانگهای یک مغازه باز کرد.

او سپس کشف جدیدی کرد؛ تابلوی مجلل بعضی از ساختمان‎های تجاری کثیف بود.متوجه شد که شرکت‎ها فقط دنبال شستشوی عمارت هستند و تابلوها را نمی‎شویند. از این فرصت استفاده کرد. نردبان، سطل آب و پارچه کهنه خرید و یک شرکت کوچک شستشوی تابلو افتتاح کرد.

شرکت او اکنون ۱۵۰ کارگر دارد و فعالیت آن از شانگهای به شهرهای هانگجو و ننجینگ توسعه یافته است.

او اخیرا برای بازاریابی با قطار به پکن سفر کرد. در ایستگاه راه‎آهن، آدم ولگردی را دید که از او بطری خالی می‎خواست. هنگام دادن بطری، چهره کسی را که پنج سال پیش بلیط قطار را با او عوض کرده بود به یاد آورد.

به سادگی به این نتیجه می‎رسیم که خداوند بخشنده و مهربان به طور یقین در تقسیم نعمات، همه انسان‎ها را مورد لطف و عدل خود قرار داده است. ولی این ما هستیم که با تصمیمات خود و با برنامه‎ریزی‎های خود اکنون در این وضع هستیم، این موقعیت را داریم و با این افراد مراوده داریم. حال اگر از آن‎چه که داریم رضایت نداریم و لذت نمی‎بریم، بهتر است اول خود را مقصر بدانیم و بعد از این‎که برای جبران این تقصیر با منطق و تعقل و بتدریج به سمت تغییر به منظور داشتن بهترین‎ها گام برداریم.

همین الان چند نمونه را در محیط اطراف خود در نظر بگیریم و با خود مقایسه کنیم و به این سوال پاسخ دهیم که واقعا تفاوت ما با دیگران در توانایی، استعداد و هوش بوده است یا در عزم، اراده، سماجت، برنامه‎ریزی، پشتکار، ریسک، تلاشو توکل؟

اگر حس روییدن در ما باشد، حتی در کویر هم رشد خواهیم کرد
در بررسی زندگی بیشتر پزشکان، مهندسان، وکلا، وزرا و مدیران ارشد و تجزیه و تحلیل روند زندگی‎شان ما را به نقطه‎ای می‎رساند که تقریبا تمامی این افراد در آن نقطه وجه اشتراک دارند و آن نقطه خواستن است. همان حس روییدن، رشدکردن، کمال، تعالی و فتح قله‎ها.

برای ایجاد تغییر در یک جامعه اگر هر کس خودش به فکر تغییر خودش باشد، پس از مدتی جامعه‎ای خواهیم داشت تغییر یافته. به شرط آن‎که هیچ‎کس منتظر دیگری نباشد و شرط را تغییر دیگران نداند. بلکه شرط را تغییر خود بداند و با خود بگوید:

جهان گو همه آتش و دود باش/ تو بر آتشش عنبر و عود باش
بر سنگ قبر فردی در سن‎پترزبورگ چنین نوشته شده بود:

«آن هنگام که جوان بودم و فارغ از همه چیز و تخیلم مرز و محدوده‎ای نمی‎شناخت، در سر، آرزوی تغییر دنیا را می‎پروراندم. بزرگ‎تر و خردمندتر که شدم دریافتم جهان تغییرناپذیر است، پس افق اندیشه‎ام را محدودتر کردم و بر آن شدم تا تنها کشورم را تغییر دهم. اما این هم عملی نبود.

پس از سال‎ها زندگی و تجربه، آخرین تلاش ناامیدانه خود را صرف تغییر خانواده‎ام کردم. اما افسوس آن‎ها نیز که نزدیک‎ترین کسان به من بودند تغییر نکردند.

اکنون که در بستر مرگ آرمیده‎ام، به ناگاه حقیقتی را یافته‎ام. تنها اگر خودم را تغییر داده بودم، آن گاه نمونه‎ای می‎شدم برای اعضای خانواده‎ام تا آنان نیز خود را تغییر دهند. با انگیزه و تشویق آن‎ها چه بسا کشورم نیز اندکی اصلاح می‎شد، شاید می‎توانستم دنیا را هم تغییر بدهم.»

اگر جلوی تکرار اشتباهات‎مان را نگیریم ، مطمئن باشید آن‎ها جلوی موفقیت ما را می‎گیرند
روزی فردی در حضور یک جمع بسیار زیاد در حال دویدن بود که ناگهان پایش لغزید و به زمین افتاد، در همان حال که روی زمین افتاده بود، سرش را بلند کرد و دید که تمامی حضار به او نگاه می‎کنند و منتظر عکس‎العمل او هستند و او برای این‎که لغزش خود را پنهان کند، این‎گونه نشان داد که آن زمین افتادن از قصد و با برنامه قبلی بوده است، بنابراین بقیه مسیر را سینه‎خیز رفت.

اقرار به اشتباه نیمی از اشتباهات ما را جبران می‎کند. چرا که اولا خودمان در پی برخواهیم آمد و دوم این‎که وقتی با صداقت اقرار کنیم، دیگران به کمک ما خواهند آمد.

شهرها، کشورها و جوامع توسعه‎یافته جوامعی هستند که ضمن برجسته‎کردن موفقیت‎های خود، بدون تعارف اشتباه‎ها را هم اعلان و افشا می‎کنند تا هم درسی برای دیگران باشد و هم حمایت و یاری دیگران را جلب کنند.

امروز نشانه توسعه‎یافتگی، خود را عقل کل ندانستن است، امروز آن کسانی که از ما سبقت گرفته‎اند، کسانی هستند که قبلا ما را از خود برتر و جلوتر نمی‎دانستند و از ما برای بهبود وضعیت خود کمک می‎خواستند. غرور و خودبرتربینی می‎تواند جوامع و انسان‎های موفق را به تدریج در پیله‎ای از اعتماد به نفس کاذب نگه دارد و از بین ببرد.

پس اقرار کنیم، مشورت کنیم، اصلاح کنیم و جلوی تکرار اشتباهات‎مان را بگیریم تا به موفقیت‎های بیشتر، جامعه قشنگ‎تر و روابط صمیمی‎تری دست یابیم.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید