۱۰ فیلم ترسناک تکان دهنده و ویرانگری که در پایان آن ها هیچ کسی پیروز نمی شود
فیلم های ترسناک اغلب اوقات پایانی خوشایند و شاد کننده دارند اما برخی فیلم های ترسناک هستند که این فرمول را دگرگون می کنند. برخی با خودآگاهی، راه Scream را می روند و برخی دیگر پا جای پای فیلم هایی مانند Funny Games می گذارند، جایی که شخصیت های شرور پیروز می شوند. اما تعداد اندک و ویژه ای از فیلم های ترسناک نیز وجود دارند که اتفاق بسیار متفاوتی در پایانشان رخ می دهد.
بسیاری از فیلم های ترسناک بسیار سرراست و ساده هستند. اتفاقات بد و ترسناکی که برای شخصیت قهرمان داستان رخ می دهد، کشتارها و خشونت هایی که به اشکال مختل اتفاق می افتند، سطل هایی از خون و تصاویر حال بهم زن که روی صفحه نمایش پاشیده می شوند و سپس شخصیت اصلی داستان جان سالم به در می برد.
فیلم های ترسناک اغلب اوقات پایانی خوشایند و شاد کننده دارند اما برخی فیلم های ترسناک هستند که این فرمول را دگرگون می کنند. برخی با خودآگاهی، راه Scream را می روند و برخی دیگر پا جای پای فیلم هایی مانند Funny Games می گذارند، جایی که شخصیت های شرور پیروز می شوند. اما تعداد اندک و ویژه ای از فیلم های ترسناک نیز وجود دارند که اتفاق بسیار متفاوتی در پایانشان رخ می دهد.
برخی فیلم های ترسناک هستند که آن همه کشتار و خونریزی و ترس و خشونت بی دلیل و بی نتیجه جلوه می کنند. تصورش را بکنید! علیرغم تمام تلفات و سختی هایی که در طول فیلم رخ می دهد، هیچ چیز حاصل نمی شود، قهرمان داستان خسته و درمانده آنجاست و شخصیت شرور نیز همانجاست.
شاید ترسناک ترین اتفاق زمانی رخ می دهد که تمام آن رنج و زحمت بی نتیجه بوده باشد. در ادامه این مطلب می خواهیم شما را با ۱۰ فیلم ترسناکی آشنا کنیم که در آن ها هیچ کسی برنده نمی شود و خبری از پایان خوش نیست.
۱۰- The Lighthouse
رابرت ایگرز خود را به عنوان یکی از بهترین کارگردانان ژانر وحشت در سال های اخیر ثابت کرده است، جایی که دومین فیلم او به نام The Lighthouse برداشتی ترسناک و پیچیده بر ژانر وحشت فولکلور بود. داستان فیلم تقریباً ساده و سرراست است: دو شخصیت شرور به نام های وینزلو (رابرت پتینسون) و توماس (ویلم دفو) مامور می شوند تا مراقبت و نگهداری یک فانوس دریایی در منطقه ای دوردست را بر عهده بگیرند در شرایطی که هیچ کس دیگری در آن حوالی نیست.
این فیلم شاهکاری در زمینه ایجاد تنش است، در شرایطی که دو شخصیت اصلی بازی هایی تحسین برانگیز و بی نقص از خود ارائه می کنند. اما چطور باید داستانی از دیوانگی، خیانت و پری های دریایی را به پایان برد؟ خبر ایگرز تصمیم گرفت که مخاطبان را نیم خیز روی صندلی هایشان نگه دارد، حتی در پایان فیلم.
شخصیت پتینسون که نیازی سیری ناپذیر برای تماشا به درون فانوس می بیند، توماس را می کشد و از پله ها بالا می رود، در حالی که انتظار دارد چیزی را از نگاه کردن به درون قلب سازه ببیند. دوربین می ایستد و وینزلو با خنده ای دیوانه وار به خود می لرزد، در حالی که به نظر می رسد فانوس او را زنده زنده می سوزاند.
سپس او از پله ها افتاده و به پایین پرت می شود و فیلم زمانی به پایان می رسد که جسد عریان او توسط مرغ های دریایی تکه تکه می شود. هر دو شخصیت داستان به خاطر عطش سیری ناپذیرشان نسبت به چیزی که معلوم نبود چیست، به دیوانگی کشیده شدند. مشخص نیست که فانوس دریایی نماد چیست اما رفته رفته سلامت ذهنشان را از آن ها می گیرد تا اینکه دست به خشونت می زنند. هر دو در سراسر فیلم برای بدست گرفتن کنترل و حاکمیت تلاش و نزاع می کنند اما درگیری آن ها برای بدست گرفتن قدرت در مقابل نیروهای ناشناخته و قدرتمندی که در دریا پرسه می زدند هیچ است.
۹- Saw 3
از داستانی ساده به یک فیلم شکنجه ای محبوب. فیلم Saw 3 شبیه پیاده سازی تمام دسیسه چینی های جان کرامر است، در شرایطی که وی در این فیلم در بستر مرگ به سر می برد. آماندا یانگ در اوج قدرت و آماده قرار گرفتن در جایگاه اره برقی است و یک داستان تله ای کم و بیش استاندارد نیز در پس زمینه داستان جریان دارد. یا دستکم اینطور به نظر می رسد. آنطور که مشخص می شود، این شاهکار کرامر است تا برای آخرین بار آماندا را تست کند و شاید چیزی که بیرحمانه ترین تله او به شمار می آید. آماندا در بازی های خودش تقلب کرده و اطمینان حاصل کرده که هیچ یک از قربانیانش جان سالم به در نبرد که برخلاف اصول اخلاقی و کاری اره برقی است.
در پایان فیلم، در نقشه کوچک اره برقی، او، آماندا و دو شخصیت دیگر داستان کشته می شوند. همچنین در معنایی بزرگ تر، این پایان بدین معناست که تمام فلسفه او فرو می پاشد: آماندا بعد از زنده ماندن و رهایی از تله اش، به هیچ وجه به انسان بهتری تبدیل نشد. او پیش از مرگش، همین موضوع را به کرامر یادآور می شود و به او التماس می کند که تصحیحش کند. در پایان فیلم، نه تنها جیگسا جانش را از دست می دهد بلکه تمام مرگ هایی که پیش از آن رخ داده بودند نیز بی معنا و بی هدف جلوه می کنند.
۸- The Others
اوایل دهه ۲۰۰۰ دوران نسبتاً عجیبی برای ژانر وحشت هالیوود بود، که بین بازسازی های فیلم های شرق آسیایی و Thir13een Ghosts گرفتار شده بود. از این رو The Others در سال ۲۰۰۱ روح تازه ای در این ژانر دمید. فیلم The Others داستان گریس را روایت می کند، زنی که در انتظار بازگشت شوهرش است که برای حضور در جنگ جهانی دوم خانه را ترک کرده است.
نه تنها شوهرش او را تنها گذاشته بلکه او همراه با دو دخترش در یک عمارت خالی و بزرگ زندگی می کنند. یا دستکم به نظر می رسد که این خانه خالی است. فیلم رفته رفته حسی از فضای تنگ و تاریک را به مخاطب القا می کند، در شرایطی که کودکان به دلیل یک بیماری نادر که باعث می شود با نور خورشید رابطه خوبی نداشته باشند، از بیرون رفتن خودداری کنند.
ایده آل های مذهبی گریس نیز با رفتارهای اشتباه و متفاوت فرزندانش در تضاد قرار می گیرد، وقتی به او می گویند که کسی یا چیزی در خانه با آن ها زندگی می کند. اما در پیچشی شوکه کننده، فاش می شود که در واقع آن ها سه روح هستند و گریس به دلیل تنهایی و انزوا دیوانه شده و بعد از خفه کردن فرزندانش، خود را با شلیک گلوله کشته است. گریس باید با کاری که کرده کنار بیاید و حتی در شرایطی که پاسخ سوالات داده می شود، به نظر می رسد که این خانه همانجایی است که گریس و فرزندانش برای همیشه در آنجا باقی خواهند ماند.
۷- Martyrs (2008)
اگر از این فیلم فرانسوی معیار برای تست توان تماشای یک فیلم ترسناک آشنا نیستید به شما غبطه می خورم و کاش جای شما بودم. فیلم Martyrs یک تصویر نصفه و نیمه از جهنم است و هر نوع شکنجه ای که تصور بکنید را در خودش دارد. البته ظاهراً دلیلی برای آن وجود دارد، جایی که گروهی مرموز که شخصیت های بد داستان را تشکیل می دهد، افراد معصوم را تا سر حد توانشان شکنجه می کنند تا بتوانند نگاهی به زندگی پس از مرگ یا چیزی مانند آن داشته باشند. اصولاً مانند همیشه، یک دختر در دوران کودکی از دست آن ها گریخته و همانطور که انتظار می رود به شدت تحت تاثیر این موضوع قرار گرفته است. سال ها بعد، او به شکلی هولناک به دنبال انتقام می رود، سپس به زندگی خود پایان می دهد.
در ادامه بهترین دوست دوران کودکی اش ربوده می شود و بقیه فیلم تماماً به سکانس های شکنجه مربوط می شود. رهبر این سازمان غیرانسانی، که تنها با نام مادمازل شناخته می شود، از تازه ترین قربانی خود که زنده زنده پوستش کنده شده، می پرسد که در زندگی پس از مرگ چه دیده است.
دختر هر آنچه که دیده را به او می گوید و سپس در اثر جراحات وارده، می میرد. به جای به اشتراک گذاشتن اطلاعاتی که قربانی به او داده با دیگر دوستان سادیستی اش، مادمازل تصمیم می گیرد که این راز را با خود به گور ببرد و فیلم در شرایطی خاتمه می یابد که او نیز به زندگی اش پایان می دهد. بدین ترتیب باید از خود پرسید که معنا و هدف این همه شکنجه و قساوت چه بود؟
۶- Possum
آه Possum… تو ای شاهکار ترسناک، افسرده کننده ای که باعث می شوی پوستم مور مور شود، تو!
این شاهکار کمتر دیده شده بسیار آرام و افسرده کننده بوده و زمانی که به پایان می رسد، حس منرجر کننده ای دارید. بیننده نظاره گر سرنوشت فیلیپ است، مردی تنها و تا حدودی نفرت انگیز که تلاش دارد به هر شکلی شده از دست یک عروسک ترسناک خلاص شود، بعد از آنکه به خانه دوران کودکی اش باز می گردد.
مطمئن نیستیم که چرا فیلیپ تصمیم گرفته به زادگاهش بازگردد، نمی دانیم چرا عموی ترسناکش در این خانه زندگی می کند و نمی دانیم چرا این عروسک تا این اندازه ترسناک و مرموز است. اصلاً نمی دانیم فیلم به کدام سمت و سو پیش می رود یا حتی معنایش چیست، تا اینکه چند دقیقه پایانی فیلم از راه می رسد.
در این دقایق فاش می شود که عمو مائوریس به نحوی مسئول تمام ماجراهاست؛ ترومای فیلیپ، پسری گمشده که در ابتدای فیلم گم می شود و هم اوست که دلیل اصلی وجود عروسک ترسناک فیلم است. اما یک بار دیگر، با توجه به شرایط روحی و ذهنی فیلیپ، حتی نمی دانیم که هیچ یک از این اتفاقاتی که دیدیم در واقع رخ داده اند یا نه. سکانس پایانی فیلم جایی است که فیلیپ به دوردست خیره شده است، سر عروسک بین دستانش قرار دارد. او هنوز از زندگی و تلاش دست نکشیده است و با توجه به چیزهایی که در فیلم دیدیم، سخت است که او را به خاطر این اتفاقات سرزنش کرد.
۵- The Thing
فیلم The Thing ساخته جان کارپنتر یکی از آن فیلم هایی است که فارغ از اینکه چند بار تماشایش کنید، هر بار از کیفیت و بی نقص بودن آن حیرت زده خواهید شد. شاید تلاش برای معرفی کردن فیلمی چنین مشهور بیهوده و بی معنی باشد، زیرا این فیلم بعد از دهه ها دیگر برای طرفداران ژانر وحشت کاملاً شناخته شده است. اما اگر تا همین امروز زیر سنگ زندگی کرده بودید و در مورد این فیلم افسانه ای ژانر وحشت چیزی نشنیده بودید، این یک معرفی کوتاه است.
یک گروه تحقیقاتی در منطقه ای ایزوله در قطب جنوب، با چیزی یخ زده در دل یخ های قطبی مواجه می شود، آن را بیرون کشیده و سپس درهای جهنم باز شده و موجودی فرازمینی بیرون می آید که قدرت تغییر چهره و ورود به بدن قربانیان انسانی را داشته و تک تک اعضای تیم را می کشد. جلوه های ویژه فیلم بسیار باکیفیت است علیرغم اینکه بیش از چهار دهه از زمان ساخت فیلم می گذرد و تنش چنان عمیق و شدید است که حس نکردن آن غیرممکن به نظر می رسد، شخصیت ها هم واقعی و باورپذیر هستند.
یکی از پربحث ترین لحظات فیلم به پایان آن باز می گردد، جایی که مشخص نیست چه کسی از میان مک ریدی و چیلدز همان موجود فرازمینی است یا اینکه آیا اصلاً موجود فرازمینی در کالبد یکی از آن هاست و این دو قرار است در میان زباله های قطب جنوب یخ بزنند. اکنون دهه هاست که بحث در مورد این سکانس پایانی وجود دارد اما پاسخ هر چه که باشد، پاسخی تاریک و تکان دهنده است.
دیدگاهتان هر چه که باشد، هیولای داستان و بازماندگان هر دو باخته اند. آن ها در سرما و یخبندان به حال خود رها شده اند که بمیرند، در حالی که هیچ امیدی برای نجات وجود ندارد. حتی اگر مک ریدی و چیلدز هر دو هنوز انسان باشند و موجود فرازمینی کشته شده باشد نیز هیچ امیدی به زنده ماندشان وجود ندارد.
۴- Mother!
فیلم های دارن آرونوفسکی فیلم هایی خاص هستند که هر کسی را تحت تاثیر قرار می دهند. بدین ترتیب اگر فیلم های او نتوانست حالتان را بد کند پس احتمالاً یک هیولای ترسناک و بدون احساس هستید. فیلم Mother! داستانی وسیع از تمثیل های انجیلی، تروماهای مادر شدن، هواخواهی محیط زیست و یک کابوس ترسناک درون گرایانه است. در شرایطی که شخصیت جنیفر لارنس مدام توسط دنیایی شکنجه می شود که هر لحظه بیشتر و بیشتر معنایش را برای او از دست می دهد، آشکار می شود که او با نسخه های اگزجره و متفاوت از دنیای ما مواجه شده است. در پایان داستان، خانه عجیب و خاص او به جهنمی مملو از پیروان خشن و وفادار شخصیت «او» با بازی خاویر باردم تبدیل می شود که «مادر» را متقاعد می سازد که خانه و هر کسی که در آن است را به آتش بکشد.
اما در شرایطی که در حال مرگ است، شخصیت باردم قلب او را بیرون کشیده و زنی جدید به وجود می آید و پایان درست شبیه شروع فیلم است. تا جایی که به تمثیل ها مربوط باشد این داستان ترسناک و تکان دهنده است اما این ایده را منتقل می سازد که طمعمان یک روز سیاره ما را نابود خواهد کرد. همانند فیلم، همه خواهند مرد، به غیر از «او» که ویرانی و نابودی بزرگی محسوب می شود.
۳- Mad God
Mad God یک اثر سینمایی باکیفیت، تکان دهنده و ترسناک است که ساخت آن سال ها طول کشیده و به شدت نادیده گرفته شده است. به کارگردانی فیل تیپت که یک عروسک گردان شناخته شده است، این فیلم به شکلی مبهم به ایده ای می پردازد که در عنوان فیلم می بینیم: چه می شد اگر دنیای ما توسط چیزی واقعاً عجیب خلق می شد؟ مخاطب نظاره گر تلاش های چند شخصیت برای اصلاح، تسلط بر یا درک دنیای صنعتی و پرزرق و برق اطرافشان است، در حالی که هر بار سرنوشت هایی عجیب تر و بدتر در انتظارشان است.
خود فیلم از همان ابتدا شبیه هیچ فیلم ترسناک دیگری نیست که تاکنون دیده اید. همانند Mother!، این فیلم نیز با شروع خود به پایان می رسد، جایی که یک ساعت در برابر چشمان ما به سر ساعت برگشته انگار که این داستان میلیون ها بار تکرار شده است، اگر نه میلیاردها بار. معنایش این است که تمام چیزهای عجیب و ترسناکی که در مدت روایت فیلم مشاهده کردیم برای همیشه تکرار خواهند شد. و با توجه به میزان ناخوشایند بودن این دنیا، این موضوع شبیه یک کابوس بی پایان و مطلق است.
۲- The Wicker Man
گروهبان هووی (ادوارد وودوارد) در حال تحقیق در مورد پرونده دختر گمشده ای در جزیره اسکاتلندی و دوردست سامرایزل است و ساکنان این جزیره را کمی عجیب و غریب می یابد. به عنوان یک مسیحی معتقد، باورهای کافرانه این مردم به شدت حالش را بد می کند، به ویژه بامزگی و شوخی های عمومی مردم شهر و آموزش هایی که به فرزندانشان داده می شود. اما همه ساکنان شهر وجود دختری گمشده را تکذیب می کنند که بیش از پیش هووی را نسبت به ماجرا مشکوک می کند. فیلم The Wicker Man یک داستان پرتنش و مرموز را بزرگ تر و بزرگ تر می کند تا اینکه هووی در جریان مراسمی شبه مذهبی که به باور او رووان در آن قربانی می شود، با مردم جزیره روبرو می گردد. اما هیچگاه قرار نبوده این دختر قربانی شود و قربانی، خود هووی است.
او به مجسمه مرد حصیری بزرگ بسته شده و به آتش کشیده می شود. هووی در حالی که دست به دعا دارد می سوزد اما کسی برای نجاتش نمی آید. او و باورهایش بازنده ماجرا هستند اما این بدان معنا نیست که ساکنان جزیره برنده می شوند. تنها دلیل اینکه هووی را قربانی می کنند این است که محصول سال گذشته شان از بین رفته و می خواهند با قربانی کردن هووی، از خدایان دلجویی کنند، اما اصلاً مشخص نیست که این قربانی برایشان فرجی در پی دارد یا نه. چند نفر تاکنون به این شکل در جزیره سامرایزل مرده اند، آیا این فرقه مذهبی به قربانی کردن انسان ها ادامه می دهد، چند نفر دیگر قربانی می شوند؟
۱- Evil Dead 2
فرانچایز ایول دد با Evil Dead Rise بازگشتی شکوهمندانه داشته است اما بیایید به همان فیلم قدیمی برگردیم که از نگاه بسیاری از طرفداران این فرانچایز بهترین فیلم Evil Dead است. Evil Dead 2 ساخته سم ریمی یک ترکیب بی نقص از کمدی بامزه، فیلمبرداری به شدت پرجنبش، خشونت و خونریزی مطلق و البته اش ویلیامز در بهترین شرایط ممکن است. علیرغم بامزگی این فیلم، موضوعی بسیار تراژیک در مورد پایان داستان وجود دارد. این فیلم به نحوی یک دنباله یا تصویرسازی مجدد از فیلم ترسناک قبلی است اما این واقعیت که اش همان کابوس ها را دوباره متحمل می شود باعث می گردد که بامزگی فیلم جبران شود. با این وجود این پایان فیلم است که ضربه سهمگین و تکان دهنده آخر را وارد می کند.
با این فکر که نیروهای شیطانی را از بین برده است، علیرغم اینکه همه اطرافیانش را از دست داده، یک پورتال باز می شود و اش را به عصر قرون وسطای انگلیس در سال ۱,۳۰۰ پس از میلاد مسیح باز می گرداند. آنجا، یک هیولای بالدار به او حمله می کند و اش به سادگی او را می کشد اما به یکباره به واقعیت پی می برد: اش هرگز نتوانسته شیطان را شکست دهد.
چیزی که از دنیای مردگان فرا خوانده شده هنوز زندگان را تهدید کرده و همه جا پرسه می زند و این یعنی تمام رنج هایی که اش در تمام طول فیلم کشیده بود، کاملاً بی فایده بوده است. البته مردگان نیز برنده داستان نیستند: این تازه آغاز کار اش است و نمی توانید برای این حرامزاده های مرده اما زنده احساس دلسوزی نکنید.
منبع: روزیاتو