نقد فیلم «الکتریک استیت» (The Electric State)

«الکتریک استیت» یک اثر سینمایی است که با تلاش برای به تصویر کشیدن آیندهای که در آن فناوری به مثابه نیرویی بیرحم و در عین حال جذاب، جایگزین احساسات انسانی شده است، مخاطب را به تفکر وا میدارد. این فیلم با استفاده از جلوههای بصری خارقالعاده و بازیهای دلپذیر، تجربهای ماندگار از آینده و معاصر را در کنار هم قرار میدهد؛ تجربهای که در آن، هرچند فناوری توانسته است بسیاری از ارزشهای انسانی را از بین ببرد، اما تلاش برای حفظ هویت، ارتباط و امید، همچنان پابرجا است.
فیلم الکتریک استیت (The Electric State) اثری است که در بطن خود تلاش میکند تا دنیایی پساآخرالزمانی را به تصویر بکشد؛ دنیایی که در آن فناوری به عنوان نیرویی بیرحم و همزمان اغواگر، جایگزین تمامی ارزشهای انسانی شده است. فیلم که اقتباسی از رمان تصویری سایمون استالنهگ به همین نام است و در سال ۲۰۲۵ به نمایش درآمده است، داستان خود را در فضایی تاریک و در عین حال از لحاظ بصری خیرهکننده بیان میکند و روایتگر سفر میشل، نوجوانی است که در یک فضای متلاشی شده و آیندهای غیرقابل پیشبینی، در جستجوی برادر گمشدهاش است و به دنبال یافتن هویت و ارتباط انسانی میگردد.
مشخصات فیلم سینمایی الکتریک استیت | |
کارگردان | برادران روسو |
نویسنده | کریستوفر مارکوس، استیون مکفیلی |
بازیگران | میلی بابی براون، کریس پرت، استنلی توچی، جیانکارلو اسپوزیتو |
تاریخ انتشار | ۲۰۲۵ |
الکتریک استیت و تجربه بصری فوقالعاده
از همان ابتدا، فیلم با صحنههای تماشایی و قاببندیهای دقیق، بیننده را به دنیایی میبرد که حس دلهره، تنهایی و ابهام عمیقی را القا میکند. این تصاویر، که هر کدام به مثابه یک نقاشی دیجیتال با جزئیات فراوان به نظر میرسند، نشاندهنده درگیری میان انسان و فناوری است؛ همان درگیری که هر روز بیشتر از گذشته، فضای زندگی انسان را فرا گرفته است. در این دنیای سرد و بیروح، شخصیت اصلی داستان، میشل، در مواجهه با دنیایی که به سرعت توسط تکنولوژی تسخیر شده، باید بین حفظ ارزشهای انسانی و پذیرش قدرتهای نوین انتخاب کند.
فضاسازیهای بکر فیلم (یک دنیای پساآخرالزمانی رباتیک) البته در فضاهای مجازی و در میان هنرمندان مستقل زیاد دیده میشود، ولی در دنیای سینما نمونههای خیلی کمی از آن دیده میشود. شاید تنها بعضی از قسمتهای سریال «عشق، مرگ، و رباتها» یک نمونه خوب از آن باشد. از این نظر، برادران روسو دست روی ایده هوشمندانهای گذاشتهاند.
یکی از مضامین کلیدی فیلم، تأثیر فناوری بر روابط انسانی و هویت است. میشل، نوجوانی که در جستجوی برادر گمشده خود است، با رباتی به نام کازمو همراه میشود. کازمو، به عنوان نماینده هوش مصنوعی و فناوری پیشرفته، همزمان نمادی از جابجایی مرز بین انسان و ماشین است. تعامل میان میشل و کازمو، به نوعی پرسشی اساسی مطرح میکند: در جهانی که فناوری، احساسات و ارتباطات انسانی را در معرض تردید قرار داده، آیا هنوز هم میتوان به دنبال معناداری و هویت واقعی بود؟ این پرسش، همانند چراغی در تاریکی، مخاطب را به تفکر وامیدارد؛ چرا که در نهایت، تلاش میشل برای یافتن برادر و بازسازی خانواده، نمایانگر تلاش جهانی انسان برای یافتن معنا در میان فراز و نشیبهای زمان است.
میلی بابی براون با بازی در نقش میشل، تصویری زنده و باورپذیر از یک نوجوان درگیر با تناقضهای درونی ارائه دهد. او خیلی خوب موفق میشود احساسات متناقض میشل را بین ترس، ناامیدی و امید به زیبایی به تصویر بکشد. انتخاب کریس پرت برای بازی در نقش جان کیتس هم انتخابی خوشمندانه ولی کمخطر بوده است.
با کمی اغماض میتوان گفت کریس پرت سالهاست در حال تکرار یک نقش تکراری ثابت است: یک بزنبهادر لاابالی بامزه که همهچیز را به شوخی میگیرد. او در این فیلم هم دوباره چنین نقشی را تکرار کرده است. البته باید اعتراف کرد بخش زیادی از جذابیت «الکتریک استیت» همین دیالوگهای بامزه او با میلی بابی براون است. اگرچه برخی از شخصیتهای فرعی به دلیل پرداخت سطحی و کلیشهای، از عمق لازم بهره نبردهاند (مثلا نقش مارشال بردبری با بازی جیانکارلو اسپوزیتو)، اما باید اعتراف کرد که دو بازیگر اصلی فیلم خیلی خوب موفق میشوند یک زوج دوستداشتنی و بامزه را تشکیل دهند.
طراحی بصری «الکتریک استیت» یکی از نقاط قوت برجسته آن است. به لطف قاببندیها و تصویربرداری هوشمندانه، «الکتریک استیت» خیلی خوب موفق میشود همزمان فضایی آیندهنگرانه و نوستالژیک را به بیننده منتقل میکند. با توجه به این که داستان فیلم در دهه ۱۹۹۰ رخ میدهد، میتوان گفت جنبه نوستالژیک این فیلم برای برادران روسو بسیار قابل توجه است، انگار آنها هم مثل خیلی از همنسلان خود، با دهه دوست داشتنی ۱۹۹۰ خاطرات خوش زیادی دارند! هر قاب از فیلم، همانند یک تابلو نقاشی دیجیتال است که با جزئیات دقیق و رنگهای سرد، یک دنیای پیچیده و در عین حال زیبا را به نمایش میگذارد. فضاسازی و تجربه بصری فیلم به معنای واقعی کلمه منحصر به فرد است و بعید است به این زودیها از ذهنتان پاک شود.
اکشن عالی، محتوای اندک
با این حال، «الکتریک استیت» از نظر محتوا و پرداخت مضامین، کاستیهایی دارد. یکی از مشکلات اصلی، فیلمنامه فیلم است که در روایت کمی لنگ میزند، شاید به همین دلیل بیش از حد به جلوههای بصری متکی شده است. داستان میشل و جستجوی او برای یافتن هویت و ارتباط، اگرچه دارای پتانسیل بالایی است، اما به دلیل پرداخت سطحی، عمق لازم را به مخاطب منتقل نمیکند.
به عبارت دیگر، فیلم گاهی بیش از حد بر جنبههای فناوری و صحنههای اکشن تأکید دارد (برادران روسو هم به عنوان کارگردانهای «انتقامجویان»، با کولهباری از تجربه در ساخت صحنههای اکشن، به سراغ ساخت این فیلم آمدهاند). این در حالی است که «الکتریک استیت» میتوانست با تمرکز بیشتر بر روی درگیریهای درونی و روانشناختی شخصیت اصلی، حس و حال داستان را به شکل بهتری منتقل کند. این تا حدی غمانگیز است. چرا که «الکتریک استیت» با این مضمون و این ایده خلاقانه، ظرفیتهای زیادی داشت و میتوانست تاثیرگذارتر از اینها باشد.
طراحی بصری «الکتریک استیت» یکی از نقاط قوت برجسته آن است. به لطف قاببندیها و تصویربرداری هوشمندانه، «الکتریک استیت» خیلی خوب موفق میشود همزمان فضایی آیندهنگرانه و نوستالژیک را به بیننده منتقل میکند.
یکی دیگر از ایرادات فیلم، ریتم نامتوازن آن است. فیلم در صحنههای اکشن و تعقیبوگریز سرعت و انرژی بالایی دارد، اما در بخشهای آرامتر که نیاز به پرداخت دقیقتر به درگیریهای عاطفی و روانی میباشد، ریتم فیلم بهطور قابل توجهی کند میشود. این به خودی خود ایراد ندارد، طبیعی است که صحنههای اکشن سرعت بیشتری داشته باشند و صحنههای عاطفی، آرامتر باشند. مشکل این است که این صحنههای عاطفی و شخصیتپردازی چندان جالب از آب در نیامدهاند. در واقع، ریتم بدون اینکه تاثیر لازم را داشته باشد، کند میشود. این نوسان ریتمی باعث میشود برخی از قسمتهای داستان، از نظر احساسی کمتر تاثیرگذار به نظر برسند و مخاطب در برخی لحظات احساس کند که داستان از حالت اولیه خود فاصله گرفته است.
پیشبینیپذیر بودن مسیر داستان یکی دیگر از ایرادات فیلم است. اگرچه فیلم تلاش میکند طوری داستان خود را به پایان برساند که در نهایت یک پیام امید و مقاومت را منتقل کند، ولی مشکل این است که این پایان از همان ابتدا قابل پیشبینی است. این پیشبینیپذیری، اگرچه برای داستانهای مبتنی بر وقایع واقعی قابل درک است، اما در یک اثر سینمایی که هدف آن درگیر کردن مخاطب به کاملترین شکل ممکن است، میتوانست با پیچشهای بیشتر و پرداخت دقیقتر جزئیات، به شکلی متفاوتتر ارائه شود.
در نهایت، «الکتریک استیت» یک اثر سینمایی است که با تلاش برای به تصویر کشیدن آیندهای که در آن فناوری به مثابه نیرویی بیرحم و در عین حال جذاب، جایگزین احساسات انسانی شده است، مخاطب را به تفکر وا میدارد. این فیلم با استفاده از جلوههای بصری خارقالعاده و بازیهای دلپذیر، تجربهای ماندگار از آینده و معاصر را در کنار هم قرار میدهد؛ تجربهای که در آن، هرچند فناوری توانسته است بسیاری از ارزشهای انسانی را از بین ببرد، اما تلاش برای حفظ هویت، ارتباط و امید، همچنان پابرجا است.
داستان میشل و کازمو، به نوعی بیانگر تلاش انسان برای یافتن معنا در میان شور و شوق فناوری است؛ تلاشی که هرچند پیچیده و پر از چالش است، نشان میدهد که حتی در دل یک دنیای سرد و بیروح، هنوز جرقهای از زندگی باقی است. «الکتریک استیت» اگرچه در برخی جنبههای ضروری پرداخت دقیقتری نیاز دارد، اما همچنان به عنوان یک تجربه سینمایی دلنشین، شایسته تماشا است. بیصبرانه منتظر دنبالههای بعدی آن هستیم.
نقاط قوت:
- فضاسازی فوقالعاده
- صحنههای اکشن تماشایی
- ایده و تجربه بصری بکر
نقاط ضعف:
- روایت کمعمق
- پرداخت سطحی
منبع: مایکت