نقد فیلم Eenie Meanie؛ تصادف زنجیره‌ایِ ژانرها

نقد فیلم Eenie Meanie؛ تصادف زنجیره‌ایِ ژانرها

یک فیلم گم‌شده در پیچ‌وخم‌های ژانر؛ وقتی فرمول از کار می‌افتد! گاهی یک فیلم نه بد است و نه خوب، فقط وجود دارد. اکنون فیلم Eenie Meanie یکی از همان آثار است؛ تلاشی خودجوش که قصد دارد دل تماشاگر را با ترکیبی از اکشن، کمدی سیاه و درام شخصیتی ببرد، اما در نهایت تنها سایه‌ای از فیلم‌هایی را به یاد می‌آورد که پیش از این بارها دیده‌ایم.

کد خبر : ۲۵۹۲۰۷
بازدید : ۷

فیلم‌های استریمینگ امروزه اغلب مانند فست‌فود سینما هستند؛ سریع آماده می‌شوند، زود مصرف می‌شوند و به ندرت طعمی ماندگار از خود به جای می‌گذارند. فیلم Eenie Meanie نیز از این قاعده مستثنی نیست. کارگردان و نویسنده، شان سیمونز، که پیشینه‌اش در ساخت سریال‌های تلویزیونی قابل توجه است (سریال اسپین‌آف جان‌ویک)، این بار قدم به عرصه سینما گذاشته، اما انگار دوربین را گم کرده است. داستان این اثر حول محور ادی مینی می‌چرخد، زنی که زندگی آرام خود را رها می‌کند تا یک «کار آخر» انجام دهد و جان معشوق سابقش را از مرگ نجات دهد. این طرح کلاسیک اگرچه تکراری است، اما همیشه ظرفیت دراماتیک خود را دارد. مشکل آنجاست که سیمونز نه بر عمق شخصیت‌ها تمرکز می‌کند و نه بر ساختار منسجم روایت. به جای آن، صحنه‌های اکشن و گفت‌وگوهای توخالی را پشت سر هم می‌چیند، بی‌آنکه هیچ‌کدام به درستی پرداخت شده باشند.

باید بدانید فیلم‌های سرقتی موفق، مانند یک معادله دقیق هستند؛ ترکیبی از شخصیت‌های جذاب، طرحی هوشمندانه، ریتمی تند و فریم‌بندی‌ای خاص که بیننده را از اولین دقیقه تا پایان میخکوب نگه می‌دارد. متأسفانه «اِنی‌مینی» به عنوان اولین فیلم بلند شان سیمونز، نه تنها از حل این معادله عاجز است، بلکه به نظر می‌رسد اصل موضوع را هم به کلی فراموش کرده است. این اثر که با بودجه‌ای پنجاه میلیون دلاری و بازیگرانی نام‌آشنا می‌توانست یک سرگرمی تماشایی باشد، در نهایت به یک تجربه خسته‌کننده و گیج‌کننده تبدیل شده که تنها سوالی که برای تماشاگر باقی می‌گذارد این است: «این همه پول و استعداد دقیقاً کجا هدر رفت؟»

داستان حول محور اِدی می‌چرخد، یک راننده حرفه‌‌ای فرار با لقب «اِنی‌مینی» که نقشش را سامارا ویوینگ بازی می‌کند. او که قصد داشته از زندگی جنایی خود فاصله بگیرد، به اجبار برای نجات دوست‌پسر سابقش، که کارل گلوسمان نقش او را بازی می‌کند، وارد «یک کار آخر» می‌شود: سرقت سه میلیون دلاری از یک کازینو. این نقطه داستانی، هرچند کلیشه‌ای به نظر می‌رسد، اما می‌توانست پایه‌ای برای یک ماجراجویی پرحاشیه باشد. ولی مشکل از جایی شروع می‌شود که فیلمنامه‌ی سیمونز کوچک‌ترین تلاشی برای باورپذیر کردن این داستان یا عمق بخشیدن به رابطه بین دو شخصیت اصلی نمی‌کند. شخصیت جان، آنقدر غیرقابل تحمل و فاقد هرگونه جذابیت است که تماشاگر نه تنها با اِدی همذات‌پنداری نمی‌کند، بلکه مدام از او می‌پرسد «چرا برای نجات این آدم خودت را به خطر می‌اندازی؟». تنها پاسخ فیلم به این سوال کلیدی، یک «حاملگی تصادفی» است که آنقدر مصنوعی و از پیش تعیین‌شده به نظر می‌رسد که بیشتر شبیه یک ترفند ناامیدانه فیلمنامه‌نویسی است تا یک انتخاب دراماتیک اصیل.

5

شاید بزرگترین گناه نابخشودنی Eenie Meanie در ژانر خود، ریتم کسل‌کننده آن است. فیلم پس از یک شروع نسبتاً پرانرژی‌ که در آن شاهد یک فرار خنده‌دار با حضور گلوسمان تقریباً برهنه هستیم، به سرعت در باتلاق دیالوگ‌های بی‌پایان، بی‌مایه و فوق‌العاده خسته‌کننده فرو می‌رود. این دیالوگ‌ها بر خلاف فیلم‌های خوش ساخت تارانتینو نه شخصیت‌پردازی می‌کنند، نه محتوای داستان را پیش می‌برند و نه حتی از طنز قابل قبولی برخوردار هستند. آنها فقط وجود دارند، مثل نویزی سفید و مداوم که زمان می‌برد. در یک فیلم سرقتی موفق، حتی صحنه‌های گفتگو نیز تنش‌آفرین و پر از زیرمتن هستند. اما در این فیلم، آنها فقط حاوی اطلاعات دم دستی و گاهی کاملاً زائد هستند. این حجم عظیم از گفت‌وگوهای بی‌حاصل باعث می‌شود که فیلمی با چاشنی سرقت و اکشن، به درامی تلویزیونی و کم‌بضاعت شباهت پیدا کند که گهگاه یادش می‌افتد باید یک صحنه ماشین‌سواری هم نشان دهد.

و در مورد آن صحنه‌های اکشن مورد نظر هم باید گفت که آنها نیز به شدت ناامیدکننده هستند. در کل فیلم تنها دو صحنه تعقیب‌وگریز وجود دارد که از نظر سینمایی، طراحی ساختار و خلاقیت در حد تولیدات نیمه‌حرفه‌ای و درجه دو دهه نود هالیوود هستند. این یعنی آنها فاقد هرگونه انرژی، نوآوری و حس خطر هستند. برای مثال صحنه خود سرقت که باید اوج هیجان تمام ماجرا باشد، آنقدر ساده، غیرهوشمند و ضد-اوج است که به یک شوخی تلخ می‌ماند تا یک پایان درست و حسابی. گویی فیلمنامه‌نویس در نهایت خستگی تصمیم گرفته است که: «بسه، یکراست بروند پول را بردارند و بروند». این ساده‌انگاری در طراحی هسته اصلی فیلم (یعنی خود سرقت) غیرقابل درک است.

6

سیمونز همچنین به عنوان کارگردان، کاملاً در تعیین هویت فیلم خود شکست خورده است. «اِنی‌مینی» مدام بین ژانرها در نوسان است؛ گاهی می‌خواهد یک کمدی سیاه و بامزه باشد، گاهی یک درام احساساتی درباره بارداری ناخواسته و گاهی یک تریلر جنایی خشن. اما هیچ‌کدام از این لحن‌ها را تا انتها دنبال نمی‌کند و در نتیجه، فیلم به یک تونالیته عجیب و نامنسجم می‌رسد که نه می‌تواند ما را به خنده بیندازد، نه نگران کند و نه هیجان‌زده سازد. این ناهماهنگی به بازی بازیگران نیز سرایت کرده است. سامارا ویوینگ، بازیگری با توانایی‌های اثبات‌شده، در اینجا یک عملکرد کاملاً جدا شده و بی‌حال ارائه می‌دهد. گویی او خودش نیز می‌داند که در حال ایفای نقش در یک پروژه گمگشته است. در مقابل کارل گلوسمان نیز آنقدر در نقش یک فرد احمق تمام‌عیار اغراق می‌کند که از همان ابتدا هرگونه سمپاتی یا همدلی احتمالی تماشاگر را نابود می‌کند. حضور بازیگران بزرگی مثل اندی گارسیا (در نقش یک گانگستر) و راندال پارک کاملاً افتضاح و هدررفته است. نقش‌های آنها آنقدر حاشیه‌ای و بد نوشته شده که به جای افزودن چیزی به فیلم، فقط باعث حسرت تماشگر برای استعدادهای تلف‌شده می‌شوند.

البته سامارا ویوینگ، به عنوان بازیگر اصلی، تمام سعی خود را می‌کند تا نقش ادی را باورپذیر کند. او در صحنه‌های اکشن قوی ظاهر می‌شود و گاهی حتی لحظه‌هایی از آسیب‌پذیری زنانه را به تصویر می‌کشد، اما فیلمنامه به او خیانت می‌کند. رابطه عاشقانه او با جان هیچ شیمی یا کشش خاصی ندارد و بیشتر شبیه یک قرارداد تصنعی به نظر می‌رسد تا یک عشق قدیمی. از سوی دیگر، صحنه‌های اکشن اگرچه از نظر فنی گاهی قابل قبول هستند، اما هرگز آن حس خطر و هیجان واقعی را منتقل نمی‌کنند. ما هرگز نمی‌فهمیم که چرا ادی این همه استعداد در رانندگی دارد، یا چرا باید برای نجات جانِ مردی که ظاهراً هیچ آینده‌ای برای او متصور نیست، این همه ریسک کند. فیلم به جای پاسخ به این پرسش‌های بنیادی، ترجیح می‌دهد با صحنه‌های به ظاهر خشن تارانتینویی و دیالوگ‌های تند، خود را سرپا نگه دارد.

7

در نهایت، Eenie Meanie یک شکست چندوجهی است. این فیلم نه یک تریلر سرقتی هیجان‌انگیز است، نه یک کمدی خنده‌دار و نه یک درام تاثیرگذار. این فیلم، نمونه‌ای کلاسیک از یک پروژه گم‌گشته است که هیچ‌کس از فیلمنامه‌نویس و کارگردان گرفته تا استودیو نمی‌دانسته قرار است در نهایت چه چیزی تحویل دهد. نتیجه، یک اثر کسل‌کننده، بینظم و به طرز دردناکی معمولی است که حتی از عناصر سرگرم‌کننده پیش‌پاافتاده نیز بی‌بهره است. اینجاست که می‌گویم اگر تماشاگران مشتاق ژانر سرقت، وقت و انرژی خود را صرف بازدید دوباره از کلاسیک‌هایی مانند «بیبی درایور» ادگار رایت یا سری «اوشن» سودربرگ کنند، بسیار بهتر عمل کرده‌اند. «اِنی‌مینی» نه تنها محکوم به فراموشی سریع است، بلکه به عنوان یک مطالعه موردی در مورد چگونگی به هدر دادن پتانسیل یک ایده نسبتاً خوب نیز عمل می‌کند. این فیلم یک دزدی است، اما نه آن گونه که قصد داشته باشد؛ بلکه یک دزدی آشکار از وقت باارزش تماشاگران است.

نکات مثبت:

  • عملکرد قابل قبول سامارا ویوینگ در نقش اصلی
  • برخی صحنه‌های اکشن فنی و بدون اشکال
  • طراحی لباس و لوکیشن‌های متناسب با فضای فیلم

نکات منفی:

  • فیلمنامه ضعیف و پر از صحنه‌های تصنعی
  • عدم شیمی بین بازیگران اصلی
  • ساختار روایی آشفته و بدون تمرکز
  • شخصیت‌پردازی سطحی و کلیشه‌ای
  • پایان‌بندی عجولانه و غیرقابل باور
  • ادا بازی به سبک تارانتینو

8

جمع‌بندی

فیلم Eenie Meanie یک فرصت از دست‌رفته است؛ هم برای کارگردان تازه‌کارش و هم برای تماشاگرانی که به دنبال یک سرگرمی هوشمندانه هستند. شاید تنها نقطه قوت آن این باشد که ثابت می‌کند گاهی حتی بهترین بازیگران نیز نمی‌توانند فیلم‌های ضعیف را نجات دهند.

منبع: گیمفا

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید