تصاویر؛ معرفی ۱۰ فیلم‌ جنگی شاهکار که با وجود ارزش هنری بی‌بدیل، به حاشیه رانده شدند

تصاویر؛ معرفی ۱۰ فیلم‌ جنگی شاهکار که با وجود ارزش هنری بی‌بدیل، به حاشیه رانده شدند

در این مطلب به معرفی و بررسی ۱۰ فیلم‌ جنگی بی‌نظیر می‌پردازیم که ارزش هنری فاخر آنها زیر سایه نادیده گرفته شدن پنهان ماند.

کد خبر : ۲۶۳۸۶۸
بازدید : ۱۲

میدان نبرد همواره مملو از آشوب‌ها، اوج‌گیری درام‌های انسانی و بروز ناگهانی قهرمانی‌های تراژیک بوده و به‌عنوان منبعی بی‌پایان برای داستان‌سرایان در طول تاریخ هنر به شمار رفته است. از نخستین دوران ساخت فیلم و سریال، فیلم‌سازان به سراغ وحشت‌ها و رنج‌های بی‌حدوحصر درگیری‌های مسلحانه رفته‌اند تا نه تنها سرگرمی تولید کنند، بلکه برخی از قدرتمندترین، مهم‌ترین و ماندگارترین آثار تاریخ فیلم‌سازی را خلق کنند. ژانر جنگی به‌واسطه ارائه عناوینی چون «اینک آخرالزمان»، «نجات سرباز رایان» و «خط باریک سرخ»، جایگاه خود را به‌عنوان یکی از ارکان اصلی سینما تثبیت کرده است.

با این حال این شاهکارهای شناخته‌شده، تنها نوک کوه یخی عظیم سینمای جنگ محسوب می‌شوند؛ چرا که در کنار هر اثر کلاسیک و جاودان، بی‌شمار فیلم جنگی درخشان و عالی دیگری وجود دارند که به دلایل گوناگون اعم از توزیع ضعیف، عدم تطابق با سلیقه تجاری غالب یا نمایش واقع‌گرایی تلخی که مخاطب عام را پس می‌زند، از مدار توجه خارج شده‌اند و سرنوشت تلخ فراموشی بر آن‌ها غالب شده است.

این فیلم‌ها صرف‌نظر از دلیل به حاشیه رفتن، آثاری با ارزش هنری و تاریخی فوق‌العاده هستند که همواره شایسته بازنگری و توجه بیشتر نسل‌های جدید مخاطبان و منتقدانند. در این مطلب به معرفی معرفی ۱۰ فیلم‌ جنگی شاهکار خواهیم پرداخت که حقیقتاً بهترین‌های ژانر جنگی محسوب می‌شوند.

معرفی ده فیلم جنگی شایسته با ارزش هنری بالا

17_11zon

سینمای جنگ همواره آثاری خلق کرده که عمق روانشناختی نبرد و تناقضات اخلاقی آن را به جای سطحی‌نگری تجاری با قاطعیت روایت می‌کنند؛ اما متأسفانه، بسیاری از این شاهکارهای تأمل‌برانگیز به دلیل سرنوشت تلخ فراموشی یا عدم تطابق با ذائقه عام، به طرز ناباورانه‌ای زیر سایه کلاسیک‌های پرآوازه مدفون گشته‌اند.

تاریخ سینما مملو از روایت‌هایی است که در بستر آشوب نظامی، درام‌های انسانی و اخلاقی را با دقتی بی‌بدیل کاوش کرده‌اند؛ فیلم‌هایی که به دلیل توزیع ضعیف یا واقع‌گرایی بیش از حد، هرگز فرصت دیده شدن نیافتند. بنابراین، فراتر از آثار معیار و مشهور، مجموعه‌ای از ده فیلم‌ جنگی وجود دارد که با جسارت تمام به لایه‌های پنهان جنگ پرداخته‌اند. در ذیل این آثار را نام می‌بریم و خط داستانی آنها را مرور می‌کنیم.

10. The Odd Angry Shot (محصول سال ۱۹۷۹)

18_11zon

فیلم  «شلیک خشم‌آلود» (The Odd Angry Shot)  عامدانه مسیر متعارف روایت‌های سینمایی ژانر جنگی که اغلب شامل حماسه‌های اغراق‌آمیز و انفجارهای عظیم هستند، کنار می‌گذارد. به جای آن، این فیلم‌ جنگی تصویری صادقانه و تاثربرانگیز از واقعیت سربازان استرالیایی مستقر در جبهه ویتنام را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد؛ واقعیتی که هسته اصلی آن نه در صحنه‌های بزرگ نبرد و آرایش‌های نظامی، بلکه در سکون طولانی، یکنواختی خسته‌کننده و انتظار ممتد در دل اردوگاه‌هایشان نهفته است.

در این محیط‌های تحت فشار، زندگی سربازان به چرخه‌ای از بازی‌های بی‌اهمیت با کارت، مداوای زخم‌های ساده، نوشیدن آبجو برای تحمل گرما و همچنین شوخی‌ها و بگو مگوهای دائمی با نیروهای بزرگ‌تر آمریکایی تبدیل شده است. در بحبوحه گرمای سوزان مناطق استوایی و درماندگی ناشی از دوری وطن پیوند دوستی به قوی‌ترین سلاح و تنها سنگر این مردان بدل می‌شود.

شلیک خشم‌آلود به کارگردانی گریما کلیفورد با اتخاذ یک سبک عاری از هرگونه مبالغه و اغراق، خود را به طرز معناداری از سایر آثار این ژانر جدا می‌سازد. در واقع سبک کارگردانی کلیفورد با آمیزه‌ای بی‌پرده از لحظات کمدی و سرخوش در یک سو و سکانس‌های ناگهانی تراژدی، وحشت و شبیخون‌های مرگبار در سوی دیگر، یکپارچگی روان‌شناختی وضعیت جنگ را به خوبی منعکس می‌کند. جنگ ویتنام در این اثر محیطی سیال و خطرناک است که مردان در آن عمدتاً انتظار می‌کشند، ناگهان می‌جنگند، چیزی را از دست می‌دهند و مهم‌تر از همه، گروهی از آن‌ها شاید هرگز طعم بازگشت به خانه را نچشند.

این فیلم نه تنها به‌خاطر وفاداری عمیق خود به واقع‌گرایی تلخ و بی‌واسطه، بلکه به دلیل بازی‌های تحسین‌برانگیز و متعهدانه هنرمندانی چون گراهام کندی و جان هارگریوز، اثری با ارزش بالا برای تماشا محسوب می‌شود که شایسته است در تاریخ سینمای جنگ مورد توجه بیشتری قرار گیرد.

9. The Unknown Soldier (محصول سال ۲۰۱۷)

19_11zon

فیلم‌ جنگی  «سرباز گمنام» (Tuntematon sotilas)  که اغلب در فهرست درام‌های جنگی اصیل نادیده گرفته شده، از منظر یک گروهان مسلسل ارتش فنلاند در قلب جبهه کارلیا گسترش می‌یابد؛ گروهانی که بی‌وقفه و به‌طور ناگزیر به یک جنگ فرسایشی و مداوم علیه قدرت عظیم اتحاد جماهیر شوروی کشیده شده‌اند. این فیلم، درامی شخصیت‌محور است که به جای تمرکز بر استراتژی‌های نظامی یا حماسه‌های فردی، بر سیر تحول و فرسایش روانی مردانی تمرکز می‌کند که مجبور به پیشروی در جنگل‌های مملو از برف و یخ‌زده و خطوط مقدمی هستند که سوخته و از هم پاشیده‌اند.

این درام مستقل جنگی فنلاندی، با وجود اینکه در سطح بین‌المللی کمتر به شهرت کلاسیک‌هایی چون «اینک آخرالزمان» دست یافته، از نظر ساختار بصری و تولید، یک شاهکار تمام‌عیار محسوب می‌شود. فیلم از فیلمبرداری باشکوه و مناظر حماسی بهره می‌برد که عظمت و وحشت همزمان طبیعت بکر فنلاند و نبردهای گسترده را به تصویر می‌کشند. صحنه‌های جنگی، نه صرفاً اکشن، بلکه وسیع و با جزییاتی دردناک ساخته شده‌اند.

فیلم عمداً از ارائه یک روایت متمرکز و قهرمانانه که معمولاً به دنبال ستایش شجاعت یک فرد است، پرهیز می‌کند. در عوض، داستان‌های پراکنده، متنوع و متضاد شخصیت‌های مختلف گروهان را درهم می‌آمیزد تا یک پرتره جمعی از رنج را خلق کند. از این منظر، جنگ در «سرباز گمنام» نه به عنوان یک بستر برای پیروزی یا کسب افتخار، بلکه به عنوان یک تلاش سخت، روزمره و تلخ برای بقا به تصویر کشیده می‌شود؛ تلاشی که در آن هر فردی مجبور است با واقعیت‌های وجودی خود مواجه شود.

جنبه تولید این فیلم نیز در تاریخ سینمای فنلاند چشمگیر است؛ فیلم‌ جنگی سرباز گمنام با بودجه‌ای بالغ بر ۷ میلیون یورو تولید شد و در زمان خود، به عنوان پرهزینه‌ترین فیلم جنگی ساخته شده در تاریخ این کشور شناخته می‌شد. اما سرمایه‌گذاری هنگفت، بازدهی قابل توجهی نیز داشت، زیرا با استقبال بی‌نظیر مخاطبان داخلی روبرو شد و توانست به فروش خارق‌العاده ۱۳.۵ میلیون یورویی در گیشه داخلی دست یابد؛ رکوردی که آن را به موفق‌ترین فیلم داخلی در تاریخ سینمای فنلاند تبدیل کرد.

8. Soldier of Orange (محصول سال ۱۹۷۷)

20_11zon

فیلم‌ جنگی  «سرباز نارنجی» (Soldier of Orange)  که با نبوغ کارگردانی منحصربه‌فرد پل ورهوفن جلو می‌رود، بیش از یک درام تاریخی، شبیه به یک تریلر سیاسی پیچیده و جذاب است که داستان یک حلقه از دانشجویان مرفه و بی‌دغدغه هلندی را دنبال می‌کند؛ دانشجویانی که زندگی‌های آنان با هجوم ناگهانی نازی‌ها و اشغال هلند در جنگ جهانی دوم، به شکلی بنیادین دگرگون می‌شود. آنچه در ابتدا صرفاً یک اعتراض جوانانه و پرشور به یک نیروی اشغالگر به نظر می‌رسد، ناگهان تبدیل به یک حماسه تمام‌عیار درباره بقای فردی، فداکاری‌های هولناک و انتخاب‌های ایدئولوژیک می‌شود که دوستی‌های دیرین را در معرض آزمایشی سخت و بی‌بازگشت قرار می‌دهد.

ورهوفن با سبک خاص خود این دگرگونی را با جزئیات تاریخی دقیق و بی‌نظیر به تصویر می‌کشد. او نشان می‌دهد که در بحبوحه جنگ، هیچ بی‌طرفی واقعی وجود ندارد؛ برخی از این دانشجویان با تمام توان به جنبش مقاومت زیرزمینی می‌پیوندند و تبدیل به جاسوسان و مبارزان شجاع می‌شوند، در حالی که برخی دیگر تحت تأثیر عوامل مختلف راه همکاری با دشمن را در پیش می‌گیرند و تبدیل به خائنانی در چشم دوستان قدیمی می‌شوند، و عده‌ای دیگر تلاش می‌کنند تا در منطقه‌ای امن و بی‌طرف باقی بمانند.

ریتم پرانرژی ورهوفن باعث می‌شود که داستان به شکلی سیال، تغییرات مداوم و غیرقابل پیش‌بینی دوران جنگ را روایت کند. فیلم، سکانس‌های باشکوه و پرمخاطره جاسوسی، فرار و عملیات‌های مخفیانه را با ظرافت در کنار لحظات شخصی مبارزه درونی، تنهایی و فقدان قرار می‌دهد. اوج این روایت از طریق شخصیت‌های ماندگار فیلم به دست می‌آید، به‌ویژه بازی تأثیرگذار روتگر هاور در نقش محوری اریک لانسهاف. هاور، شخصیت کاریزماتیک اما پیچیده‌ای را به نمایش می‌گذارد که به شکلی تدریجی از یک دانشجو به یک رهبر مقاومت تبدیل می‌شود.

7. Zulu (محصول سال ۱۹۶۴)

21_11zon

فیلم‌ جنگی  «زولو» (Zulu)  ماجرای درگیری خونین و ناهمگون جنگ انگلیس-زولو در سال ۱۸۷۹ را در ایستگاه کوچک مبلغین و بیمارستانی به نام روک دریفت روایت می‌کند. در این برهه تاریخی، تنها ۱۵۰ سرباز بریتانیایی که ترکیبی از مهندسان و نیروهای زخمی بودند، مجبور شدند در برابر موجی هولناک و عظیم از چهار هزار جنگجوی زولوی بی‌باک ایستادگی کنند. همان‌طور که تنش در میان این مدافعان ناامید بالا می‌گیرد و آن‌ها به‌گونه‌ای حماسی خود را برای نبردی باختنی آماده می‌سازند، فیلم به ساعاتی طولانی از درگیری‌های شدید بدل می‌شود.

زولو یک فیلم جنگی حماسی تاریخی با طراحی نبردی عظیم و خیره‌کننده است که خستگی و فرسایش نبرد را نه تنها بر روی جسم سربازان، بلکه بر روح و روان آن‌ها به تصویر می‌کشد. قدرت فیلم در آن است که فراتر از ستایش صرف قهرمانی‌های بریتانیایی‌ها می‌رود؛ در عوض با نگاهی بالغ و متوازن، شجاعت، ساختار و تاکتیک‌های درخشان جنگجویان زولو را نیز با احترام کامل نشان می‌دهد و تصویری از یک رویارویی اجتناب‌ناپذیر و تراژیک بین دو فرهنگ ارائه می‌دهد.

با وجود سن و سال نسبتاً بالای فیلم، هر صحنه از نبرد با طراحی بسیار پرتنش، واقع‌گرایانه و معتبر اجرا شده است و حس محاصره شدن و مرگ قریب‌الوقوع را به مخاطب منتقل می‌کند. علاوه بر این، استنلی بیکر در نقش ستوان چارد و مایکل کین در یکی از اولین و هیجان‌انگیزترین نقش‌آفرینی‌های خود در نقش ستوان برومهد که تقابل شخصیتی میان یک افسر عمل‌گرا و یک اشراف‌زاده متکبر را به نمایش می‌گذارند، بازی‌های فراموش‌نشدنی و پرجزئیاتی ارائه می‌دهند که این فیلم‌ جنگی را به یک کلاسیک ماندگار در ژانر حماسی تبدیل کرده است.

6. Rescue Dawn (محصول سال ۲۰۰۶)

22_11zon

فیلم‌ جنگی  «سپیده دم رهایی» (Rescue Dawn)  روایت‌گر داستان تکان‌دهنده دیتِر دِنگلر، خلبان آلمانی-آمریکایی نیروی دریایی است که پروازش در یک مأموریت عادی بر فراز مرزهای لائوس، به ناگهان در میان جنگل‌های انبوه ویتنام به یک کابوس عینی تبدیل می‌شود. پس از سقوط، او به اسارت شبه‌نظامیان بی‌رحم ارتش آزادی‌بخش خلق لائوس در می‌آید و به یک اردوگاه مخوف اسرای جنگی فرستاده می‌شود. در آن جهنم زمینی دنگلر مجبور است در کنار دیگر اسرا با شرایط غیرانسانی، کمبود غذای مفرط و انزوای مطلق دست و پنجه نرم کند، تا جایی که روزها به سال‌هایی طولانی از رنج تبدیل می‌شوند.

اما این محیط سرکوبگر به‌جای فروپاشی، کوره ذوب روحیه مبارز او می‌شود و دنگلر با اتکا به غریزه سرسخت بقا، نقشه‌ای جسورانه و دیوانه‌وار برای فرار طراحی می‌کند؛ مسیری که او را وادار به تقلا در قلب طبیعت وحشی، مقابله با گرسنگی ویرانگر و گریز مداوم از چنگال دشمن می‌کند. ورنر هرتسوگ، کارگردان آلمانی این فیلم‌ جنگی عامدانه از هرگونه پرداختن به زرق و برق‌های جنگی دوری جسته و با یک دوربین خشن و واقع‌گرا، داستان واقعی دنگلر را به یک تجربه حسی و پر از تنش و خشونت عریان تبدیل کرده است.

او اثری خلق می‌کند که برخلاف آثار سنتی هالیوود که بر استراتژی‌های بزرگ و صحنه‌های باشکوه نظامی تمرکز دارند، عمق خود را از داستان‌گویی احساسی محض و استقامت انسانی می‌گیرد. این نگاه نافذ هرتسوگ، در ترکیب با بازی حیرت‌انگیز و فداکارانه کریستین بیل در نقش دنگلر، که با اجرای دقیق و نمایش تغییرات فیزیکی، عمق وحشت و اراده شخصیت را به تصویر می‌کشد، فیلم‌ جنگی سپیده‌دم رهایی را به یک تجربه تماشای قدرتمند و فراموش‌نشدنی در تاریخ سینمای جنگ تبدیل کرده است.

5. The Siege of Firebase Gloria (محصول سال ۱۹۸۹)

23_11zon

در اعماق جنگل‌های مه‌آلود و استوایی ویتنام، جایی که سایه‌ها خود به اندازه دشمن مسلح خطرناک بودند، فیلم  «محاصره پایگاه گلوریا» (The Siege of Firebase Gloria)  ما را به قلب یکی از وحشتناک‌ترین نبردهای بقا می‌برد؛ نبردی که در جریان عملیات پرهیاهوی «تت» به وقوع پیوست. روایت اصلی بر محور گروهی کوچک و از جان گذشته از تفنگداران دریایی آمریکا می‌چرخد که وظیفه دفاع از سنگری کوچک و به‌شدت آسیب‌پذیر موسوم به «پایگاه گلوریا» را بر عهده دارند.

این گروه، تحت فرماندهی استوار بیل هافنر با کمبود مطلق نیرو در مقابل سیل عظیمی از نیروهای دشمن روبه‌رو می‌شوند. این تضاد عددی، زمینه را برای نمایشی نفس‌گیر از آخرین ایستادگی انسان در برابر نیروی خردکننده جنگ فراهم می‌آورد، جایی که هر لحظه ممکن است آخرین نفس‌هایشان باشد. این فیلم‌ جنگی که متأسفانه در میان آثار پرفروش‌تر این ژانر ناکام مانده، از یک سادگی ساختاری بهره می‌برد که در عین حال نقطه قوت اصلی آن است.

کارگردانی هوشمندانه، با پرهیز از زیاده‌گویی‌های ملودراماتیک یا دخالت‌های بیهوده در تحلیل‌های سیاسی حاکم بر آن دوران، مستقیماً به جوهره امر نظامی و انسانی جنگ می‌پردازد. در کانون این روایت، بازیگرانی چون آر. لی ارمی در نقش هافنر می‌درخشند؛ ارمی به‌خوبی بار سنگین رهبری در شرایطی که هرگز نباید تسلیم شد را به تصویر می‌کشد. وینگز هاوزر و نیک نیکلسون نیز در نقش‌های مکمل به فیلم عمق معناداری بخشیده‌اند.

هرچند ممکن است برخی منتقدان به دقت فنی جزئیات نظامی یا گاهی لغزش‌های بازیگری در سکانس‌های اکشن ایراد بگیرند، اما فیلم این ضعف‌های احتمالی را با سرعت ضربان قلب خود جبران می‌کند. ریتم فیلم به‌شکلی استادانه تنظیم شده؛ حرکتی پیوسته و سریع که نفس را در سینه حبس می‌کند و جایی برای نفس کشیدن یا حتی اندیشیدن به پیامدهای کلان عملیات باقی نمی‌گذارد.

4. Guy Ritchie’s The Covenant (محصول سال ۲۰۲۳)

24_11zon

گای ریچی، که ذهنیت سینمایی او عمدتاً با آثار نمادینی چون «قاپ‌زنی» (Snatch) و «قفل، انبار و دو لوله تفنگ» (Lock, Stock and Two Smoking Barrels) گره خورده و حتی در پروژه‌های بزرگ استودیویی مانند لایو اکشن «علاءالدین» و «مردی از یو.ان.سی. ال.ای» نیز حضور داشته، در فیلم‌ جنگی  «پیمان گای ریچی» (Guy Ritchie’s The Covenant)  به یک بلوغ ساختاری دل‌چسب می‌رسد.

روایت حول محور گروهبان جان کینلی (با بازی جیک جیلنهال)، از نیروهای ویژه آمریکایی در افغانستان، شکل می‌گیرد که مأموریت‌های پرخطر خود را با کمک مترجم محلی خود، احمد (با بازی دار سلیم) پیش می‌برد. احمد نه تنها یک مترجم است، بلکه درک عمیق او از جغرافیای منطقه، فرهنگ محلی و خطرپذیری‌های هوشمندانه‌اش، او را به مهره‌ای حیاتی در بقای یگان کینلی تبدیل کرده است. نقطه اوج داستان زمانی فرا می‌رسد که یگان کینلی در یک کمین سهمگین گرفتار می‌شود. در این واقعه، کینلی به شدت مجروح می‌شود و احمد نیر بین فرار یا فداکاری مردد می‌ماند.

احمد بدون هیچ تضمینی برای بقای خود، جانش را به مخاطره می‌اندازد. او کینلی را که کاملاً از پا افتاده، از میان کیلومترها دشت و کوهستان پرخطر تحت تعقیب نیروهای دشمن و در شرایطی طاقت‌فرسا، به سلامت به پایگاه آمریکایی می‌رساند. این خویشتن‌داری ریچی در روایتگری باعث می‌شود که فیلم‌ جنگی پیمان در ژانر خود که اغلب درگیر حماسه‌پردازی‌های پر سر و صدای نبرد است، متمایز باشد.

فیلم به جای تمرکز بر تاکتیک‌های بزرگ یا استراتژی‌های فرماندهی کلان، نگاه خود را معطوف به افرادی می‌کند که در این درگیری‌های بزرگ گرفتار شده‌اند؛ غیرنظامیان، خانواده‌ها و به‌ویژه مترجم‌ها. حضور بازیگرانی چون جیک جیلنهال که همواره توانایی خود را اثبات کرده و دار سلیم که در قامت یک مترجم باهوش و فداکار می‌درخشد، به فیلم اعتبار داده است.

3- Bullet in the Head (محصول سال ۱۹۹۰)

25_11zon

فیلم‌ جنگی  «گلوله‌ به سر» (Bullet in the Head)  با ظرافت و ضرباهنگی دراماتیک، داستان سه دوست صمیمی از هنگ‌کنگ به نام‌های بِن (با بازی تونی لیانگ)، فرانک (با بازی جکی چونگ) و پُل (با بازی سایمون یام) را دنبال می‌کند. این سه جوان با این توهم که می‌توانند از دل آشوب جنگ ویتنام فرصتی برای کسب ثروت و منفعت مالی پیدا کنند، به سایگون سفر می‌کنند. این تصمیم، که از سر جاه‌طلبی و طمع ساده‌لوحانه جوانی گرفته شده، به‌سرعت به یک کابوس بی‌انتها تبدیل می‌شود.

آنچه فیلم را از یک اکشن صرف متمایز می‌کند، تمرکز آن بر تغییر شخصیت‌ها در مواجهه با شرایط غیرانسانی است. این دوستان نه تنها شاهد وحشت جنگند، بلکه خود قربانی می‌شوند و توسط ویت کنگ‌ها دستگیر شده و تحت شکنجه‌های جسمی و روانی قرار می‌گیرند که تماشای آن برای مخاطب دردناک است. این شکنجه‌ها، که به طرز تکان‌دهنده‌ای به تصویر کشیده شده‌اند، نقطه عطف ویرانگر فیلم است.

ریتم فیلم به بهترین شیوه سبک جان وو، اکشن پرآدرنالین و انفجاری را با یک روایت غنی و مبتنی بر شخصیت درهم می‌آمیزد. در حالی که سکانس‌های تیراندازی و زد و خوردها از نظر بصری خیره‌کننده هستند، هسته اصلی داستان بر روی آسیب‌پذیری و فروپاشی رابطه بن، فرانک و پل استوار است. طمع برای بقا و ثروت، همراه با آسیب‌های روانی غیرقابل جبرانی که در زندان‌های ویتنام تجربه می‌کنند، شکافی عمیق در دوستی آن‌ها ایجاد می‌کند.

بازی‌ درخشان بازیگران اصلی، به‌ویژه تونی لیانگ، جکی چونگ و سایمون یام، تضمین‌کننده فاخر بودن این فیلم است. لیانگ و چونگ به‌خوبی قوس شخصیتی جوانانی معصوم تا مردانی آسیب‌دیده و پارانوئید را به نمایش می‌گذارند. هرچند گلوله‌ به سر به دلیل لحن تاریک‌تر و تأکید شدیدتر بر درام نسبت به آثاری چون «کبوتر سفید» (The Killer) و «سرسخت» (Hard Boiled)، گاهی در زیر سایه محبوبیت جهانی آن کلاسیک‌های اکشن قرار گرفته است، اما این فیلم از نظر منتقدان، جایگاهی بی‌بدیل دارد. گواه این مدعا، کسب امتیاز ۱۰۰ درصد کامل در وب‌سایت راتن تومیتوز است که در کنار سایر بهترین فیلم‌های جنگی با امتیاز راتن تومیتوز بالا، به وضوح نشان می‌دهد چیزی کمتر از یک شاهکار سینمایی ندارد.

2- Jarhead (محصول سال ۲۰۰۵)

26_11zon

در سال ۱۹۸۹ میلادی، آنتونی سوافورد (با بازی جیک جیلنهال) به امید کشف معنایی عمیق‌تر برای زندگی به تفنگداران دریایی ایالات متحده پیوست. سوافورد جوان مانند بسیاری از هم‌نسلان خود، تحت تأثیر اسطوره‌سازی‌های سینمایی از نبرد و قهرمانی به دنبال تأییدی بود که روحش را سیراب کند. اما سرنوشت او را به خط مقدم جنگ خلیج فارس فرستاد؛ جنگی که قرار بود متفاوت باشد. سوافورد به دشت‌های بی‌انتهای، بی‌فرهنگ و به‌شدت خشک عربستان سعودی اعزام شد. او و همرزمانش در محیطی رها شدند که گرمای سوزاننده و خفه‌کننده بیابان تنها بخش کوچکی از چالش آن‌ها بود.

هوشمندی سم مندس به عنوان کارگردان این فیلم‌ جنگی در همین‌جاست که او به‌عمد انتظارات بیننده را غافلگیر می‌کند.  «جارهد» (Jarhead)  عملاً مبرا از صحنه‌های نبرد پرشور و تیراندازی‌های متداول است. تمرکز، از عمل فیزیکی به سمت انتظار کشیدن سوق داده می‌شود؛ روزهایی که بی‌وقفه به هفته‌ها و سپس ماه‌ها بدل می‌شوند، بدون آنکه گلوله‌ای شلیک شود یا افتخاری کسب گردد. سربازان که کاملاً آموزش دیده‌اند تا با ماشه تفنگشان جهان را تغییر دهند، اکنون مجبورند نیروی مخرب خود را در درون نگاه دارند. میدان جنگ واقعی در این فیلم، نه سنگرهای خاکی، بلکه ذهن مغشوش سربازانی است که مدت‌ها پیش از شلیک اولین گلوله، با بار روانی و فشار عصبی آمادگی برای یک قتل‌عام احتمالی دچار مشکل شده‌اند.

اجرای جیک جیلنهال در نقش سوافورد شاهکار است؛ او به‌خوبی موفق می‌شود تحول یک جوان خام به یک سرباز آماده به قتل و در عین حال، مردی به‌شدت شکننده و دچار پارانویا را به نمایش بگذارد. در کنار او، حضور بازیگران برجسته‌ای چون جیمی فاکس در نقش یک گروهبان سخت‌کوش و فرمانده، پیتر سارسگارد در نقش یک افسر قدیمی و خسته، لوکاس بلک و کریس کوپر ارزش نهایی فیلم را ارتقا داده است.

جلوه بصری فیلم نیز به اندازه محتوای آن ویرانگر است. راجر دیکینز با فیلمبرداری وهم‌آور خود، توانسته است وسعت ترسناک و خفقان‌آور بیابان را به بهترین نحو ثبت کند. رنگ‌های خاموش و فضای لایتناهی صحرا، به تنهایی بار روانی را به دوش می‌کشند. صحنه‌هایی که تنها اکشن فیزیکی واقعی فیلم را تشکیل می‌دهند.

1- 9th Company (محصول سال ۲۰۰۵)

27_11zon

در اواخر سال‌های دهه ۱۹۸۰ میلادی، همزمان با کشیده شدن نفس‌های آخر ارتش سرخ در کوهستان‌های طاقت‌فرسای افغانستان، سرنوشت تلخ و تراژیک گروهی از سربازان تازه‌وارد شوروی رقم می‌خورد. فیلم  «گروهان نهم» (9th Company) ، که بر رویدادهای واقعی و قهرمانانه اوایل سال ۱۹۸۸ در تپه ۳۲۳۴ بنا شده، داستان گروهان نهم را روایت می‌کند؛ مجموعه‌ای از جوانان مشتاق و بی‌تجربه که با آرمان‌هایی ساده از وطن‌پرستی و افتخار، وارد سرزمینی می‌شوند که بی‌رحمی آن حتی پیش از شروع نبرد، جسم و روحشان را در هم می‌شکند.

از لحظه ورود، آن‌ها نه تنها باید آموزش‌های نظامی طاقت‌فرسایی را تحمل کنند که برای تبدیل آن‌ها به ماشین‌های کشتار طراحی شده، بلکه باید با تهدید دائمی کمین‌های غیرقابل پیش‌بینی شبه‌نظامیان افغانستانی یا مجاهدین نیز دست‌وپنجه نرم کنند. فئودور بوندارچوک، کارگردان این فیلم از ابتدا تمرکز خود را بر روی این تحول درونی قرار می‌دهد. او نشان می‌دهد که چگونه اعتماد به نفس ساده‌لوحانه و جوانی که این مردان با خود از روسیه آورده‌اند، در مجاورت خشم بیابان و انتظار مرگ، به تدریج رنگ می‌بازد و به چیزی کاملاً متفاوت، تاریک‌تر و محتاط‌تر تبدیل می‌شود.

اوج روایت و نقطه کانونی فیلم، سکانس‌های نبردی هستند که به شدت درگیرکننده و از نظر فنی بی‌نقص اجرا شده‌اند. گروهان نهم در نهایت با مأموریتی مواجه می‌شوند که عملاً به یک آخرین ایستادگی (Last Stand) بدل می‌شود. نبرد بر سر تپه ۳۲۳۴، جایی که سربازان شوروی باید یک نقطهٔ استراتژیک و حیاتی را در برابر حملات موج‌آسای دشمن حفظ کنند، مخاطرات را به بالاترین حد ممکن می‌رساند.

دوربین، تمام توان خود را به کار می‌گیرد تا وحشت هر لحظه، هر شلیک، و هر تلفات را شخصی جلوه دهد و بیننده را در سنگر کنار سربازان قرار دهد؛ احساس خطر در این سکانس‌ها به قدری شدید است که بیننده را دچار خفقان می‌کند. با وجود آنکه «گروهان نهم» در سطح بین‌المللی هنوز به طور کامل کشف نشده و تا حدودی یک جواهر پنهان باقی مانده، اما قطعاً یکی از قدرتمندترین آثار تاریخ سینما درباره جنگ و فرسایش روانی سربازان است.

منبع: خبرآنلاین

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید