سفر در زمان؛ غمنامه سیاهیلشکرهای فیلمهای فارسی؛ بهروز وثوقی و بیکایمانوردی هم سیاهیلشکر بودند
اولین بار در اواخر سال ۱۳۴۰ بود که سیاهیلشکر به عنوان یک شخص مسئول و جدی و صاحب دستمزد، برای سینمای فارسی مطرح شد. آن زمان جوانی با ذوق و کاردان به نام «حمید افشار» برای اولین بار دست به ایجاد سازمانی وسیع برای تربیت سیاهیلشکر زد.
در اواخر آبان ۱۳۵۲، در یکی از کوچههای دورافتاده جنوب تهران و در خانهای فرسوده، یکی از سیاهیلشکرهای سینمای فارسی در گوشهای از فقر، گمنامی و تنهایی جان باخت. مرگ او هیچ سروصدایی برپا نکرد؛ نامش جایی برده نشد و حتی آگهی تسلیت یا خبر مجلس ترحیمی برایش چاپ نشد، چراکه اصولاً مجلسی برگزار نشد.
خبر درگذشت او تنها بهطور تصادفی به گوش یکی از خبرنگاران مجله «سپید و سیاه» رسید. خبرنگار برای شنیدن روایت زندگی او به خانهاش رفت، اما همسرش با گریه و التماس درخواست کرد نام شوهرش فاش نشود. او گفت:
«شوهر من از خانوادهای مذهبی و متعصب بود، اما آرزوهای بزرگی در سر داشت. همیشه میخواست هنرپیشه بزرگی بشود. حدود ۱۲ سال پیش کار و زندگیاش را رها کرد و دنبال هنرپیشگی رفت، ولی در سینما هیچوقت بیش از نقش سیاهیلشکر به او ندادند. نه خانواده او و نه خانواده من اهل سینما رفتن نبودند و هیچوقت از کارش باخبر نشدند. من فقط یکیدو بار فیلمهایی را که او در آنها نقشی داشت دیدم، اما وقتی او را در نقش پیشخدمت یا دربان دیدم، دیگر رغبتی نداشتم به سینما بروم. شانس ما این بود که اقواممان چنان مذهبی بودند که هرگز پا به سینما نگذاشتند؛ وگرنه وضعمان بههم میریخت. چند سال گذشت و شوهرم نهتنها به آرزویش نرسید، بلکه کمکم معتادش کردند. وضعش طوری شد که حتی نقش سیاهیلشکر هم به او نمیدادند. چند سال آخر عمرش را در نهایت فقر گذراند و سرانجام هم از فرط استیصال مرد. حالا برای شادی روح او و برای اینکه خانوادهاش مرا طرد نکنند، خواهش میکنم اگر هم دربارهاش مینویسید، یا از شغلش در سینما چیزی نگویید یا نامش را چاپ نکنید.»
این مرگ خاموش، پرسشهایی را در ذهن گزارشگران «سپید و سیاه» ایجاد کرد: در سینمای فارسی چند نفر بهعنوان سیاهیلشکر کار میکنند؟ چگونه زندگی میگذرانند؟ درآمدشان چقدر است؟ و آیا سرنوشت آنها نیز در نهایت به مرگی فقیرانه و بیصدا ختم میشود؟
آنها برای یافتن پاسخ این پرسشها به سراغ پیشینه این شغل تازه پدید آمده در ایران و گفتوگو با دستاندرکارانش پرداختند. نتیجه این بررسی در قالب گزارشی مفصل، در دو شماره مجله به تاریخهای ۷ و ۱۴ آذر ۱۳۵۲ به شرح زیر منتشر شد:
***
- به خدا من فاحشه نیستم. من دختر ۲۱ سالهای هستم که خانوادهای آبرومند دارم. سه سال پیش یکی از دوستانم مرا وسوسه کرد. آنقدر توی گوشم خواند و از زیباییام تعریف کرد، آنقدر به من امیدهای واهی داد، آنقدر به من اطمینان داد که بهزودی یک ستاره معروف سینما خواهم شد که سرانجام پایم را به استودیوهای فیلمبرداری کشید. مدتی بیخبر پدر و مادرم به این استودیوها رفت و آمد کردم و سرانجام یک روز فریب یکی از یالانچی پهلوانهای سینما را خوردم و او دامنم را لکهدار کرد. از آن پس دیگر از خانوادهام طرد شدم. یعنی خودم، پیش از آنکه به دست پدرم کشته شوم و پدرم به جرم قتل من زندانی شود و خانوادهام از هم بپاشد، صلاح دانستم از خانه فرار کنم و در گوشهای خلوت با دردهایم بسازم و بسوزم.

دختری که خود را برای رفتن به محل فیلمبرداری، برای ایفای نقش یک سیاهیلشکر آماده میکرد حالا روبهروی من نشسته بود و در حالی که اشک در چشمانش میجوشید ماجرای زندگی خود را برایم بازگو میکرد. سیگاری آتش زد و دود آن را فرو داد و دنبال کلامش را گرفت:
- اینطور شد که از خانه پدری بیرون زدم. حالا ۳ سال از آن زمان میگذرد. در این مدت، من ستاره معروفی نشدم، حتی یک هنرپیشه درجه سوم و چهارم هم نشدم. بلکه فقط توانستم به صورت یک سیاهیلشکر سینما درآیم. در تمام این مدت با زندگی بخور و نمیری ساختهام و با آنکه تا آن حد از زیبایی بهره دارم که مردان بسیاری پولهای فراوان به زیر پایم بریزند ولی ترجیح دادهام پاک و آرام زندگی کنم. شاید بزرگترین علت عقب ماندن من همین است ولی من به همین راضیام. من یک بار فریب خوردهام، و همان برای یک عمر ندامت و سیاهروزیام کافی است. قسم میخورم که از آن به بعد دیگر پاک زندگی کردهام. ولی مگر دیگران قبول دارند؟ هرجا که میروم و یک اتاق اجاره میکنم، همین که دو سه ماهی میگذرد و صاحبخانه میفهمد که در کار سینما هستم و آن هم کارهای دست هشتم و نهم انجام میدهم، خیال میکند من یک زن بد هستم و بلافاصله از خانهاش بیرونم میکند. حالا اینکه چیزی نیست، حتی خود دستاندرکاران سینما هم به من و خیلی از افراد نظیر من، به چشم زنان بد نگاه میکنند و ما را فقط یک بازیچه، یک آلت دست میدانند. از هنرپیشه اول فیلم بگیر تا آن دست هفتم و هشتمهایش. حتی پیشخدمتها و پادوهای استودیوها هم ما را به همین چشم نگاه میکنند. سر به سرمان میگذراند [...] توقع دارند همین که به ما اشاره کردند، دنبالشان برویم و در یک گوشه خلوت، خود را تشلیمشان کنیم. به خدا من فاحشه نیستم ولی کو کسی که قبول کند. امروزه سیاهیلشکر بودن در سینما هم برای خود شغلی است و به هر حال آدم میتواند از این راه هم یک لقمه نان به دست بیاورد و شرافتمندانه زندگی کند [...]آنها برای ما فقط در حد یک تکه دستمال کاغذی ارزش قائلاند. میخواهند با ما دستشان را خشک کنند و بعد دورمان بیندازند. بله، این است زندگی بیشتر زنان و دختران سیاهیلشکر...
فقط همین دختر نیست که از کار خود به عنوان یک سیاهیلشکر سینمای فارسی دلی پر از خون دارد. هیچ سیاهیلشکری از زندگی و شغل و موقعی خود راضی نیست.
اولین سیاهیلشکرها
سیاهیلشکر بودن در سینمای فارسی به عنوان یک شغل و حرفه که بتوان از طریق آن امرار معاش کرد، یک پدیده تازه است زیرا سالها پیش، کسانی که در فیلمها نقش سیاهیلشکر را داشتند، بیاستثنا به طور افتخاری بازی میکردند. این عده نهتنها از این بابت پولی نمیگرفتند، بلکه بعضیشان حتی حاضر بودند پولی هم بدهند تا در صحنهای از یک فیلم ظاهر شوند.
لیکن اکنون چند سالی است که ظاهر شدنس در نقش سیاهیلشکرهای سینما به صورت یک شغل درآمده است و زنان و دختران و مردان بسیاری از این راه امرار معاش میکنند.
اولین بار در اواخر سال ۱۳۴۰ بود که سیاهیلشکر به عنوان یک شخص مسئول و جدی و صاحب دستمزد، برای سینمای فارسی مطرح شد. آن زمان جوانی با ذوق و کاردان به نام «حمید افشار» برای اولین بار دست به ایجاد سازمانی وسیع برای تربیت سیاهیلشکر زد. افشار که در آغاز هیچکس به دوام و قوام کارش امیدوار نبود، همان روزها در روزنامههای عصر تهران آگهیهایی بهظاهر شبیه آگهیهای استخدامی چاپ کرد که در آنها از داوطلبان شرکت در فیلمها خواسته بود به دفتر او مراجعه کنند.
افشار از هر کدام از مراجعان پانصد ریال گرفت و نام آنها را در دفتر خود ثبت کرد. بدینگونه یک سازمان واحد هنری تشکیل شد که قریب یکصد عضو داشت. افشار، پس از به راه افتادن دفتر کارش، با تهیهکنندگان و کارگردانان و مدیر تهیههای فیلمهای فارسی تماس گرفت و به آنها اطلاع داد که عدهای سیاهیلشکر، با شکل و قیافهها و تیپهای مختلف در اختیار دارد که هر کدام برای ظاهر شدن در صحنههای بخصوصی از فیلمها مناسب هستند.
و بدین ترتیب افشار، اولین کسی بود که سیاهیلشکر دستمزدبگیر تحویل سینمای فارسی دارد و در جوار همه کارهای مربوط به سینما، شغلی هم به نام سیاهیلشکری به وجود آورد.
شگردهای خاصی که این جوان در کار خود به کار میبست، سبب شد که توجه عدهای دیگر به تشکیل «سازمانهای هنری» به همان شکل که افشار به راه انداخته بود، جلب شود. و از آن پس دفترها و سازمانهایی از همین نوع بود که پیدرپی باز میشود و آگهیهای دعوت به بازی در فیلمهای فارسی بود که پیدرپی در روزنامهها درج میگردید.
عدهای از این مدیران «سازمان» به علت نگرفتن کارشان مجبور شدند دفتر خود را تعطیل کنند و نوخواستگان جوان و آرزومندی را هم که میخواستند از طریق آنها وارد سینما شوند، در اجتماع رها سازند.
افشار که به این شکل به سینمای ایران کشانده شده بود، مدتی بعد خود یکی از «مدیر تهیه»های سینمای فارسی شد و در حال حاضر هم زندگی راحتی را میگذراند. اما آن عده که کارشان نگرفت، یا بهکلی دفترشان را تعطیل کردند و پی کار خود رفتند، یا در همان دفتر خود به کارهای دیگری ازجمله موسیقی پرداختند و چند نفریشان هم در این راه موفق شدند.
یکی از این افراد «فرهاد صبحی» بود که قبلا کلاس تعلیم هنرپیشگی، یا درحقیقت سازمان تربیت سیاهیلشکر داشت، ولی بعد از شکستهای پیدرپی به موزیک روی آورد و اکنون صاحب یک موسسه بزرگ است که در زمینه موزیک فعالیت میکند.
فریده بهرامی سرپرست زنان سیاهیلشکر است و حسن دکتر، گرچه چند زن سیاهیلشکر هم در اختیار دارد، اما بیشتر با مردان سیاهیلشکر هم سر وکار دارد.
سرپرستان سیاهیلشکرها
با پیشرفت کار سینما در ایران و بالا رفتن میزان فروش فیلمها و دستمزد هنرپیشهها، سیاهیلشکرها نیز در کار سینما صاحب حقی شدند و قرار شد دیگر هیچ سیاهیلشکری، بی گرفتن دستمزد جلوی دوربین نرود، و برای هر جلسه فیلمبرداری به هرکدام از سیاهیلشکرها مبلغ مشخصی دستمزد داده شود.
طبیعی است وقتی صحبت از پول به میان بیاید کسانی پیدا میشوند که این عوامل پولساز را دور هم جمع کنند و ضمن سامان دادن به کار آنها خود نیز از این میان نصیبی ببرند، در همان زمان نیز، عدهای پیدا شدند که به نام سرپرست سیاهیلشکرها پا به میدان گذاشتند، تا هرکدام گروهی سیاهیلشکر به گرد خود جمع آورند.
اوایل کار سیاهیلشکرها شخصا به استودیوهای فیلمبرداری مراجعه میکردند تا نقشی به عهده بگیرند و دستمزدی دریافت دارند. ولی هجوم بیحساب آنها و ایجاد بینظمی در کارشان، باعث میشد که ناگهان دهها سیاهیلشکر توی هم بلولند و یک کارگردان، هرگز نتواند از میان آنها چهره و تیپ دلخواه خود را پیدا کند. برای نظم و ترتیب دادن به این وضع، لازم بود کسانی، سرپرستی این گروه را به عهده بگیرند، روی تیپ آنها مطالعه کنند و هرگاه کارگردانی یکی از آنها را خواست، مشخصات تیپ مورد نظر خود را به «سرپرست» بگوید و سرپرست، بهراحتی صاحب آن مشخصات را برای کارگردان آماده کند.
در همان زمانها، چند نفر این کار را به عهده گرفتد. ولی در طول سالهای بعد، عدهای از آنها در کار خود توفیق دلخواه را نیافتند و میدان را خالی کردند و درنتیجه فقط دو نفر از آن میان باقی ماندند که به شکل پیگیر و پردامنهای کارشان را دنبال کردند و امروز هم به کار خود ادامه میدهند این دو نفر در میان سیاهیلشکرها به «خانم بهرامی» و «حسن دکتر» شهرت دارند: فریده بهرامی سرپرست زنان سیاهیلشکر است و حسن دکتر، گرچه چند زن سیاهیلشکر هم در اختیار دارد، اما بیشتر با مردان سیاهیلشکر هم سر وکار دارد.
درحقیقت میتوان گفت که خانم بهرامی و حسن دکتر که به عبارتی هم کارگردانان سیاهیلشکرها هستند، از مهرههای اصلی سینمای فارسی به شمار میآیند. چه، کاری که آنها در سینما انجام میدهند، گرچه ظاهرا کار مهم و مشکلی نیست، ولی از عهده هرکسی برنمیآید.
این دو نفر، به خاطر کارشان با تمام تهیهکنندهها. کارگردانها، ستارهها، جواناولها و دیگر دستاندرکاران سینما آشنا هستند. هر کارگردانی که ضمن کار خود به چند سیاهیلشکر احتیاج داشته باشد، اعم از یک نفر یا صد نفر کافی است که به این دو نفر مراجعه کند، تا افراد مورد نظرش از یک ساعت تا حداکثر ۲۴ ساعت بعد، در محل مورد نظر، حاضر شوند.
ترتیب کار این دو نفر چنین است؛ زن یا مردی که داوطلب ظاهر شدن در نقش سیاهیلشکر است، به یکی از این دو نفر مراجعه میکند. «خانم بهرامی» یا «حسن دکتر» بدون گرفتن هیچ وجهی، مشخصات آنها را یادداشت میکنند و شماره تلفن یا نشانیشان را میگیرند. و همینکه یک یا چند روز بعد تیپ آنها مورد احتیاج قرار گرفت، به سراغشان میروند و آنها را به محل فیلمبرداری میبرند. تازه در اینجاست که سیاهیلشکر، از دستمزدی که میگیرد باید مقداری هم به سرپرست خود بدهد و این مبلغ درست ۲۰ درصد درآمد سیاهیلشکرهاست.
یک شب، به من تلفن زدند و گفتند برای ظهر فردا، به ۲۰ دختر سیاهیلشکر و ۴۰ نوزاد احتیاج دارند... این برای من وحشتناک بود. ا
یک خانواده، سیاهیلشکر!
«خانم بهرامی» که در حال حاضر سرپرست گروهی از بهترین و جوانترین دختران سیاهیلشکر است، نهتنها خود تاکنون در فیلمهای بسیاری ایفاگر نقشهایی بوده است، بلکه تمام خانوادهاش، شوهرش و هفت فرزندش نیز همگی جزو سیاهی لشکرها هستند و تاکنون هرکدام در فیلمهای فراوانی بازی داشتهاند و علاوه بر آن در چند فیلم هم، همه به طور خانوادگی و دستهجمعی ظاهر شدهاند.
او میگوید: «من از چند سال پیش، به عنوان سیاهیلشکر وارد سینما شدم و اکنون ۶ سال است که گروهی از دختران و زنان سیاهیلشکر را سرپرستی میکنم، در این مدت با خیلیها برخورد داشتهام. با زنان و دخترانی از تیپهای مختلف، بلند، کوتاه، چاق، لاغر، بلوند، سبزه – و روحیات مختلف و اکنون گروهی از آنها با من کار میکنند که مثل بچههایم برایم عزیز هستند. خود من توسط یکی از دوستانم به سینما راه یافتم. یک روز بارانی بود که دوستم مرا سر جلسه فیلمبرداری برد. او خود در آن فیلم شرکت داشت، من از تماشای کار آنها لذت بردم و در جلسه بعد هم شرکت کردم. اما در همان جلسه تصادفا به یک سیاهیلشکر احتیاج داشتند و چون من آنجا بودم، از من استفاده کردند. در همان جلسه، از من خواستند برای جلسه بعد، اگر بتوانم عدهای از افراد همتیپ خودم را هم پیدا کنم و به جلسه فیلمبرداری بروم. من دیگر از خوشحالی سر از پا نمیشناختم. با شوق و ذوق رفتم و شورع به جمعآوری عدهای همتیپ خودم کردم و بعد آنها را به جلسه فیلمبرداری بردم... این کار آنقدر تکرار شد و من آنقدر به آن عادت کردم که یک وقت چشم باز کردم و دیدم سرپرستی عدهای سیاهیلشکر نبودم، بلکه عضو مفیدی برای سینمای ایران بودم...»
خانم بهرامی در حال حاضر حدود یکصد زن و دختر سیاهیلشکر در اختیار دارد. بعضی از این عده کارمند، محصل یا خانهدار هستند که در جوار کار و زندگی اصلیشان، این کار را هم انجام میدهند. اما بیشتر آنها کسانی هستند که از این راه امرار معاش میکنند...
البته، هر آن هرچند نفر سیاهیلشکر که بخواهند خانم بهرامی میتواند فراهم کند و خیلی هم آسان این کار را انجام میدهد. ولی خودش همیشه از یک موضوع، به عنوان مشکلترین و مهمترین کاری که انجام داده است، یاد میکند:
- یک شب، به من تلفن زدند و گفتند برای ظهر فردا، به ۲۰ دختر سیاهیلشکر و ۴۰ نوزاد احتیاج دارند... این برای من وحشتناک بود. البته هر طور بود قول دادم که این عده را فراهم کنم. ولی چطور؟ آن شب تا صبح خوابم نبرد. و صبح پیش از طلوع آفتاب از خانه بیرون آمدم و به راه افتادم... درهای خانه یکایک همسایهها را زدم، به خانه یکایک آشنایان و اقوامم رفتم و... سرانجام، توانستم ۴۰ نوزاد را فراهم کنم، هرچند که وقتی به محل فیلمبرداری رسیدم، ۳ ساعت دیر شده بود و دیدم که گروه فیلمبرداری، ۳ ساعت تمام معطل مانده است...
دستمزد سیاهیلشکرها
زنان و دختران سیاهیلشکر، چقدر دستمزد میگیرند؟ این را از خانم بهرامی که بپرسید، میگویند:
- من، برای هرکدام از آنها، در ازای یک جلسه فیلمبرداری ۵۰ تومان از تهیهکننده میگیرم از این مبلغ ده تومانش را برای خودم برمیدارم و ۴۰ تومان به آنها میدهم. اما، زنان و دخترانی که به اقتضای فیلم آرایشهای مخصوص کرده باشند، ده تومان هم بابت آرایش میگیرند که البته از این مبلغ، دیگر، من برای خود چیزی برنمیدارم.
ولی همین زنها و دخترها، اگر لازم باشد برای فیلمبرداری به شهرستان بروند، علاوه بر مخارج رفت و برگشت، کرایه هتل، هرکدام برای هر روز یکصد تومان میگیرند و اگر آرایش مخصوص بکنند یکصدوبیست تومان که خانم بهرامی از این مبلغ هم ۲۰ تومانش را برای خودش برمیدارد. و جالب اینکه زنان و دخترانی که به شهرستان میروند، برای هر روز که در شهرستان هستند، دستمزد میگیرند. حالا چه در این مدت فیلمبرداری داشته باشند، چه نداشته باشند، صد تومانشان محفوظ است.
خانم بهرامی بیشتر سیاهیلشکرهای خود را از میان دختران و زنان ۱۵ تا ۲۰ ساله انتخاب میکند و به این ترتیب باید گفت که او جوانترین سیاهیلشکرهای دنیا را در اختیار دارد.
خانم بهرامی، ۹ فرزند دارد که ۲ نفر از آنها کاری مستقل دارند و به مخارج خانه کمک میکنند و هفت نفرشان، با خود او در فیلمها بازی میکنند. او، غالبا سیاهیلشکرها را از میان افراد خانواده یا فامیل خود تامین میکند و اگر کمبودی داشت، آن وقت به سراغ بقیه میرود.
دختر بزرگ خانم بهرامی که «اکرم» نام دارد، از پرکارترین سیاهیلشکرهاست. او میگوید: «در بیشتر مواقع، من به کمک مادر میشتابم و خیلی اتفاق افتاده که مادرم سیاهیلشکر کم آورده است و من عدهای از همکلاسیهایم را به جلسات فیلمبرداری میبرم. البته، قبلا با مادرم به خانه آنها میرویم و اجازهشان را از پدر و مادرشان میگیریم.»
وقتی من با خانم بهرامی حرف میزدم، جز افراد خانوادهاش، گروهی از سیاهیلشکرهایش هم در کنارش بودند. از آنها پرسیدم با این پولهایی که از سینما میگیرند چه میکنند. اکرم، دختر خانم بهرامی گفت که این پول را خرج تحصیل و لباس خود میکند. عدهای گفتند که با این پول، مخارج زندگیشان را بهسختی تامین میکنند. اما دو نفر از آنها حرف جالبتری زدند. یکی از آنها به نام شهناز گفت:
- من تمام این پول را خرج لباس و آرایشم میکنم و دیگر چیزی اضافی نمیآورم که با آن کار دیگری بکنم، چون اصلا جز این دو خرج، خرج دیگری ندارم.
و یکی دیگر، به نام رویا گفت:
- من تازه هر بار مبلغی هم روی این ۴۰ تومانی که دستمزد میگیریم، میگذارم تا خرج لباس و آرایش، و کرایه تاکسیام را بپردازم. علتش هم این است که احتیاجی به این پولها ندارم. آنچه برای من مهم است، بازی کردن در فیلم است، چون به این کار عشق میورزم.
به هرکس پیشنهاد میکردم با من بیاید و در فیلم بازی کند، با شک و تردید یا با اکراه به حرفم گوش میداد و بعد هم قبول نمیکرد.
حسن دکتر در هالیوود تهران
برای دیدن حسن دکتر، سرپرست سیاهیلشکرهای مرد، به هالیوود تهران، یعنی خیابان اربابجمشید رفتم و او را پرسانپرسان در قهوهخانهای یافتم که در همان خیابان قرار دارد و درحقیقت پاتوق او و سیاهی لشکرهایی است که با او کار میکنند.
حسن دکتر، که چون در بسیاری از فیلمها، علاوه بر ایفای نقش پدر، قاضی، رئیس دادگاه و نظایر آن، در موارد بسیاری نقش پزشک را ایفا کرده است. به او لقب حسن دکتر دادهاند. گفت:
- من کارم را از فیلم «مرفین» شروع کردم که به حدود پانزده سال پیش مربوط میشود. پس از مدتی من به جمعآوری گروهی سیاهیلشکر پرداختم. در آن موقع، در سینمای ایران، سیاهیلشکر مثل امروز موجودیت جدی نداشت. یکی دو دفتر برای این کار تاسیس شده بود. اما گردانندگان این دفترها، بیش از هر چیز، قصد خالی کردن جیب جوانهای آرزومند را داشتند آنها به عنوان تعلیم هنرپیشه، عدهای را در خود جمع کردند، از هرکدام پولی میگرفتند، بعد چند نفری را به عنوان سیاهیلشکر جلوی دوربین میبردند و بقیه را به حال خود رها میکردند.
حسن دکتر همان ایام کمکم توانست عدهای را دور خود جمع کند و تیم سیاهیلشکرهای خود را به وجود آورد:
- در آن موقع، جمع کردن عدهای سیاهیلشکر به دور هم خیلی مشکل بود. امروزه خود مردم به من مراجعه میکنند و میخواهند که آنها را در فیلمها شرکت بدهم. ولی در آن ایام، برای تهیه سیاهیلشکر، زحمات بسیاری تحمل میکردم. به هرکس پیشنهاد میکردم با من بیاید و در فیلم بازی کند، با شک و تردید یا با اکراه به حرفم گوش میداد و بعد هم قبول نمیکرد. حتی وقتی به «بارها» و کافههای درجه سوم میرفتم و از زنها میخواستم بیایند و جلوی دوربین، در نقشی آبرومندانه ظاهر شوند، کسی قبول نمیکرد. یادم میآید یک بار برای پیدا کردن پنج زن سیاهیلشکر، یک هفته تمام همه کافهها و رستورانهای درجه سوم را زیر پا گذاشتم و بالاخره، چند زن از کارافتاده که پس از سالها روسپیگری، در سالهای پیری، گارسن کافه شده بودند. با اکراه تمام قبول کردند که جلوی دوربین ظاهر شوند...
حسن دکتر، از ماجرای جمعآوری زنان سیاهیلشکر، خاطرات جالبی هم دارد و یکی از آنها این است:
- چند بار اتفاق افتاد که با تمام تلاش و کوششم نتوانستم زن سیاهیلشکر پیدا کنم. درنتیجه، عدهای از پسران جوان سیاهیلشکر را گریم کردیم و لباس زنانه پوشاندیم و از آنها، به جای زنها استفاده کردیم...
در حالی که امروز، به طوری که حسن دکتر میگوید: «این خود پدرها و مادرها هستند که به او مراجعه میکنند، آدرسشان را در اختیار او میگذارند تا در صورت لزوم، او به آدرسی که آنها دادهاند مراجعه کند و دخترشان را برای بازی در نقشهای سیاهیلشکر با خود به جلسات فیلمبرداری ببرد!»
- البته این عده، از تنگدستی و ناچاری حاضر به این کار میشوند ولی خوب، هر وقت به دختران این دسته از پدرها و مادرها احتیاج داشته باشیم، خود پدر و مادرها هم همراه دخترشان به جلسات فیلمبرداری میآیند و پس از پایان کار فیلمبرداری، دخترشان را با خود به خانه برمیگردانند.
پنج هزار سیاهیلشکر!
حسن دکتر، در طول این سالها چند سیاهیلشکر تحویل سینمای ایران داده است؟ خودش رقم حیرتآور و وحشتانگیزی را بر زبان میآورد:
- حدود پنج هزار مرد و زن و دختر... شاید هم بیشتر...
اما این همه آدم، این همه زن و مرد که قطعا در میان آنها عده زیادی هم صاحب استعدادهایی بودهاند، چه شدهاند؟ آنها همه، زیر بار سنگین نام هراساور «سیاهیلشکر» له و نابود شدهاند ولی حسن دکتر میگوید:
- از این عده، بیشترشان پس از یکی دو جلسه شرکت در فیلمبرداری به کارشان ادامه ندادهاند و پی کار دیگری رفتهاند، عدهای هم به این کار ادامه دادهاند و پس از سالها نوبتشان تمام شده است و ناگزیر کنار رفتهاند. عدهای دیگر هم که هنوز در همین زمینه مشغول کار هستند ولی خوب از میان آنها چند نفری هم بودهاند که من آنها را به این کار آوردهام و بعد مشهور شدهاند، مثل «شهرزاد» و «نادیا» که هردو از طریق من به سینما آمدند. البته نمیگویم که من آنها را به شهرت رساندم، نه. این مربوط به استعداد و لیاقت خودشان بود ولی به هر حال من هم اندک سهمی داشتهام...
جالب است همچنین بگوییم از میان سیاهیلشکرهایی که به شهرت و موفقیت و ثروت رسیدهاند، باید از دو چهره بسیار موفق و بسیار سرشناس، پیش از همه نام برد: بهروز وثوقی، و بیکایمانوردی!
سیاهی لشکرهای معروف
حسن دکتر اعتراف میکند که بیش از پنج هزار سیاهیلشکر تحویل سینمای فارسی داده است شاید نصف این عده را هم «خانم بهرامی» به سینما آورده باشد و در همان حدود هم، عدهای باشند که خودشان به انحاء دیگر، وارد سینما شدهاند.
در این صورت، از ۱۲-۱۰ سال پیش تاکنون، حدود ۱۰ هزار نفر به عنوان سیاهیلشکر به سینمای فارسی آمدهاند.
اما... این عده چه شدهاند؟ هیچ... سینما آنها را پس از چند جلسه بهرهبرداری، مثل تفاله به دور انداخته است. آیا سیاهی سرنوشت آنها را، درخشندگی سرگذشت چند سیاهیلشکر که به شهرت رسیدهاند، جبران میکند؟
نه... اما جالب است همچنین بگوییم از میان سیاهیلشکرهایی که به شهرت و موفقیت و ثروت رسیدهاند، باید از دو چهره بسیار موفق و بسیار سرشناس، پیش از همه نام برد: بهروز وثوقی، و بیکایمانوردی!
شاید برای شما باورنکردنی باشد. ولی بهروز وثوقی سالها پیش، آن زمان که بسیار جوان بود و عشق به بازیگری سینما در وجودش بیداد میکرد. در فیلم «طوفان در شهر ما» در کنار هنرمندانی چون حسین دانشور و آرمان، در یک نقش بسیار کوتاه سیاهیلشکری ظاهر شد، اما چند سال بعد، به طور جدی وارد سینما شد و بعد، به بهروز وثوقی امروز تبدیل شد...
و دومین هنرپیشه معروف امروز، بیکایمانوردی است که حدود ۱۲ سال پیش در فیلم «فریاد نیمهشب» در یک نقش بسیار کوتاه، نقشی نیمدقیقهای ظاهر شد و حتی هیچکس قیافه او را به یاد نسپرد. اما حالا تبدیل به هنرپیشهای شده که برای شرکت در هر فیلم که در مدتی کمتر از یک ماه تمام میشود، بیش از یکصد هزار تومان دستمزد میگیرد...
و شاید وسوسه رسیدن به جایگاه بهروزها و بیکهاست که بسیاری از جوانهای ما را به منجلاب میکشاند!
پاتوق حسن دکتر!
قهوهخانهای که در خیابان اربابجمشید – هالیوود ایران – واقع است، پاتوق حسن دکتر است. او هر روز ساعت ۴ بعدازظهر به این قهوهخانه میآید و تا ساعت ۶ در آنجا مینشیند. در این مدت، سیاهیلشکرهای او دستهدسته به دیدارش میآیند و از او برنامه کارشان را میپرسند. حسن دکتر، اگر برنامه فیلمبرداری در پیش باشد، به آنها خبر میدهد، روز و ساعت فیلمبرداری را به اطلاعشان میرساند و آنها میروند تا خود را برای روز و ساعت تعیینشده آماده کنند...
حسن دکتر در حال حاضر بیش از یکصد سیاهیلشکر زن و مرد در اختیار دارد. او هم مثل خانم بهرامی برای لشکرهای زن، از تهیهکننده ۵۰ تومان برای هر جلسه میگیرد. اما برای مردها حدود نصف این مبلغ یعنی ۳۰ تومان برای هر جلسه، دستمزد میپردازند:
- کنترل سیاهیلشکرهای زن و دختر را، همیشه خودم به عهده دارم. اما کار سیاهیلشکرهای مرد را به شخصی به نام «چیچو» سپردهام. چیچو که به خاطر شباهت قیافه و حرکات و صدایش به چیچوی سینمای ایتالیا، این لقب را گرفته است، چنان در کار جمعآوری و کنترل سیاهیلشکرها مهارت پیدا کرده که همین روزهاست که جای مرا بگیرد.
حسن دکتر خود تاکنون در بیش از ۵۰ فیلم ایفاگر نقشهای مختلف بوده است و خودش میگوید:
- کار من دیگر از جلسهای دستمزد گرفتن گذشته است و به خاطر مهارتی که در کارم دارم تهیهکنندهها با من به صورت قراردادی کار میکنند.
و حیرتانگیز اینکه بسیاری از سیاهیلشکرها، نه فقط به حال هنرپیشگان معروف و پولساز، بلکه حتی به حال همین حسن دکتر هم غبطه میخورند و آرزو دارند که روزی حداقل جای او را بگیرند!
منبع: خبرآنلاین