ناصرالدین شاه شکارچی

مطالعات تاریخی بیانگر این نکته است که شکار حیوانات به دست حکومتگران در ایران پیشینه‌ای طولانی دارد و از ابتدای ورود آریايی‌ها به فلات ایران رواج داشته است.

کد خبر : ۴۱۷۳۷
بازدید : ۲۶۱۳
مطالعات تاریخی بیانگر این نکته است که شکار حیوانات به دست حکومتگران در ایران پیشینه‌ای طولانی دارد و از ابتدای ورود آریايی‌ها به فلات ایران رواج داشته است.
با بررسی‌هایی که نگارنده نسبت به اسناد دوره قاجار و به‌خصوص ناصرالدین‌شاه به‌عمل آورده است، ناصرالدین شاه را سخت دلباخته شکار و پرسه در دشت و دمن یافته، که هیچ فرصتی را برای شکار از دست نمی‌دهد و در این وادی هرگز خستگی بر او مستولی نمی‌شود و گاهی چنان دچار خوی درندگی خود می‌شود که بدون هیچ دلیل یا فایده‌ای دستور می‌دهد کمر کفتار بیچاره را دو نیم کنند و از فوران خون او دلشاد می‌شود، یا دستور می‌دهد که روده و جگر پلنگ شکارشده را درآورده ونمایش دهند، این‌گونه موارد و نمونه‌های فراوانی از این دست را خود ناصرالدین شاه در خاطرات روزانه‌اش قلمی کرده است- اما این نسخه متاسفانه به خط ناصرالدین شاه نیست و شخص دیگری آن را به رشته تحریر درآورده است و هرجا که ناصرالدین شاه حیوانی را صیدکرده به‌طور خلاصه درج کرده و اگرچه غلط‌های املایی این شخص از مخدومش بسیار کمتر است، اما به هیچ‌وجه قلمش توانایی ناصرالدین شاه را در پرداختن به توصیف و تعریف نداشته است- ناصرالدین شاه در متن خاطرات شکارهایش در مورد وضعیت هوا، روستاها و دشت و صحرا، آدم‌ها و حتی حیوانات و غیره با ریزبینی و هوشیاری خاصی قلمفرسایی کرده، چنانچه گویی خواننده آنجا حضور داشته، ولی نحوه نگارش نویسنده این یادداشت‌ها بسیار سرد و بی‌روح و در هر صفحه به چند عبارت کفایت کرده و برای چاپلوسی اغلب موارد این عبارت را که «بسیار شاهانه بود » تکرار کرده است.
به هر روی کاتب این نسخه قید کرده که شکارهایی که طی راه تهران تا سلطانیه انجام شده، به علت عدم حضور وی درج نشده، اما نگارنده این سطور مطالعه‌کننده گرامی را به روزنامه وقایع ‌اتفاقیه ارجاع می‌دهد. ضمنا باید اذعان داشت که یکی ازعلل انتخاب این متن قدمت آن است، چنانچه شروع دست نوشته مربوط به سال 1274 قمری یعنی زمانی که ناصرالدین شاه بیست وهفت ساله بوده می‌باشد و دیگر اینکه، تا حدی نمایانگر اوقات فراغت شخصی است که نیم قرن بر مقدرات این ملک وملت فرمان رانده، پس تقدیم علاقه‌مندان می‌شود- «تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.»

تفصیل شکار که اعلیحضرت قدر قدرت همایون شهریاری روحی و روح‌العالمین فداه به دست مبارک زده‌اند، به تاریخ دویم شهر صفرالمظفر، مطابق سال فرخنده فال ئیلان‌ئیل، خیریت دلیل سنه 1274 الی آخر سال پیچی‌ئیل سنه 1277

سال ئیلان ئیل سنه1274
به تاریخ دویم شهر صفرالمظفر [1274 ]

در کوه پشت مسگرآباد، جرگه بسته شد، دو شکار زدند؛ اول یک تکه (گوسفند وحشی) شش ساله را با گلوله زدند، زخم‌دار شد که به قدردویست قدم راه رفت، میان کمر افتاد.

دویم، یک بز در ماهور خوابیده بود، قریب به سی قدم راه بود، با چهارپاره زدند که از جایش حرکت نکرد، سرش را بریدند.

به تاریخ سیم شهر ربیع‌الاخر[1274]: در شکارگاه چشمه انجیرک به کمین تشریف بردند، یک میش را قریب به شصت قدم راه بود، با چهارپاره زدند، زخم‌دار شد، قدری راه رفت، گرفته شد.

به تاریخ سیم شهر شعبان[ 1274]: در قرق پشت دولاب در کمه یک بز آهو قریب به چهل وپنج قدم راه بود که با چهارپاره زدند که تفنگ دود کرد، بز آهو سر جایش خوابید و اول آهویی بود که در پشت بوته و کمه زده شد و به دست مبارک ذبح کردند.

به تاریخ ششم شهر شعبان [1274]: یک چپش آهو (آهوی حدودا یک ساله) در قرق دولاب با چهارپاره زدند، پایش شکست آن روز پیدا نشد، این غلام فردا رفتم، تا وقت ظهر پیدا کرده، با اسب گرفتم به حضور مبارک آوردم.

به تاریخ نهم شهر شعبان [1274]: یک بز آهوی بسیار مقبول در کمه به دست مبارک با چهارپاره زدند، سی قدم راه بود که با دود تفنگ خوابید، از جایش حرکت نکرد.

به تاریخ بیست و دویم شهر شعبان[1274]: در صحرای کن در نهر مرحوم حاجی میرزا آقاسی نشستند، یک بز آهو را آهوگردان آورد و به شانزده قدم راه با چهارپاره زدند- قریب به صد قدم راه دوید، رفت و افتاد و به دست مبارک ذبح کردند.

به تاریخ چهارم شهر رمضان[ 1274]: در قرق دولاب، یک بز آهوی بسیار درشت را با چهارپاره در کومه به دست مبارک زدند، قریب به سی و هفت قدم راه بود، قدری دوید، افتاد.

به تاریخ دوازدهم شهر رمضان [ 1274]: در قرق دولاب بک بز آهو را با گلوله قریب به پانصد قدم راه، در تاخت زدند که پای راستش از بالای قاپ شکسته شد- یک فرسخ بیشتر جلو اسب دوانده شد، تا گرفته شد- چشم بد دور ماشاءالله الحق تیر شاهانه بود و هیچ‌کس چنین تیری نینداخته است.

به تاریخ دوازدهم شهر ذی‌قعده[ 1274]: در شهرستانک در دره پشت سراپرده، یک بزغاله به کمین با چهارپاره قریب به شصت قدم راه زدند، سر تیر افتاد. به تاریخ شهر ذی‌حجه[ 1274]: در شهرستانک دو شکار زده شد؛ اول در قلعه البرز یک تکه را با چهارپاره زدند زخمی شد، با کله شکار آمد، پهلوی چشمه بزرگ میان کمر اطرافش را پیاده گرفت، آن تکه را با چهارپاره زدند که از کمر غلت زنان رفت تا پایین کمر، پیاده‌ها گرفتند، سرش را بریدند- دویم یک تکه پنج سال دیگر را هم با گلوله قریب به چهارصد قدم راه بود زدند، از کمر افتاد،زیرکمر پیاده‌ها سرش را بریدند- ماشاءالله از تیرهای شاهانه بود.

سال یونت‌ئیل سنه 1275
نهم شهر صفرالمظفر [1275]: در کوه پشت مسگرآباد جرگه بسته شد، اول یک بزغاله را با چهارپاره به سی‌وچهار قدم راه زدند که با دود تفنگ غلتید.

دویم یک بز بسیار بزرگ سرگل خوب آمد، آن‌را هم با چهارپاره به شصت قدم راه زدند که غلت‌زنان آمد تا پایین دره.

به تاریخ هشتم شهر ربیع‌الاخر[1275]: که این غلام دره پشت کن را جرگه بسته بودم، سه شکار زده شد؛ اول یک بزغاله با چهارپاره زده شد، قریب به بیست قدم راه.

دویم یک بز دیگر را با چهارپاره قریب به هفتاد قدم راه بود، زدند. سیم یک بز دیگر رفته بود میان سوراخ کمر پنهان شده بود، موسی شکارچی رفت بیرون، آورد، قریب به چهارصد قدم راه بود که گلوله زدند، زخم‌دار شد، از آن کمر دوان دوان آمد، تا اینکه به پنجاه قدم رسید، دوباره با چهارپاره زدند، که همان جا خوابید.

به تاریخ پانزدهم شهر جمادی‌الاول [1275]: پهلوی راه توچال کوه زیرچال جرگه بسته شد، یک تکه پنج سال با گلوله قریب به ششصد قدم راه زدند که سرجایش غلتید. ماشاءالله از تیرهای شاهانه بود، چشم بد دور.

به تاریخ هفدهم شهر جمادی‌الاول [1275]: در کوه باغ گمش جرگه بسته شد، یک چپش رفت میان کمر پنهان شد. تشریف بردند بزنند، از کمر درآمد از برای کمر دیگر پرید که به روی هوا با چهارپاره زدند، افتاد.

به تاریخ بیست ودویم شهر جمادی‌الآخر [1275]: [در] دره ازگی جرگه بسته شد، چهار شکار زدند: اول یک بز با چهارپاره به هشتاد قدم راه زدند، سرجایش خوابید- دویم یک بزغاله را قریب به بیست‌وپنج قدم راه زدند، که دود تفنگ معدوم شد- سیم یک بز نوبند را هم به دویست قدم راه بود، در کمال تاخت باگلوله زدند. ماشاءالله بسیار تیر خوبی بود، الحق سرجایش غلتید- چهارم یک تکه هفت سال رفته بود در چاک کمر پنهان شد[ه بود] آن را هم قریب به پنجاه قدم راه بود، که با چهارپاره زدند، قدری دوید، با تیر دیگر زدند افتاد.

سال قوی ئیل سنه 1275: شکار عرض راه از دارالخلافه الی چمن سلطانیه که این غلام در رکاب مبارک حاضر نبود، باید از عالی جاهان رحمت‌الله‌خان و مصطفی قلی‌خان تحقیق شود.

به تاریخ24 شهر ذی‌حجه[1275]: در سلطانیه در صحرای زیر اردو طرف الله‌اکبر دو بچه خرس و مادر را، عالیجاه مصطفی قلی‌خان صحرایی کرده، نگاه داشت- قبله عالم روحی فداه تشریف بردند، خرس را سواره چندین تیر زدند، تا افتاد و بچه خرس‌ها را زنده گرفتند- الحق عالی جاه مصطفی‌قلی‌خان در این فقره کار بسیار غریبی کرد و همچو کاری تا حال نشده بود.

[سال 1276]
به تاریخ شهر ربیع‌الاخر[1276]: [در] دره پشت کن جرگه بسته شد، یک بز را با چهارپاره قریب به هفتاد قدم راه زدند، سر تیر خوابید. این غلام در قزوین بود.

[ایضا] به تاریخ شهر ربیع‌الاخر[1276]: پشت دولاب، یک بز آهو را با چهارپاره زدند، پایش شکست، به قدر نیم فرسخ راه اسب دواندند، دوباره در پشت اسب یک تیر با چهارپاره زدند، افتاد و با دست مبارک ذبح فرمودند.

به تاریخ جمعه چهارم جمادی‌الآخر [1276]: تشریف بردند به جاجرود به تاریخ جمعه چهارم جمادی‌الآخر، سر راه کوه کوچک پشت توچال را جرگه بسته شد- یک بز دو ساله که [به] نوبند مشهور است، با چهارپاره قریب به هفتاد قدم هشتاد قدم راه بود زدند که از یال برگشت رفت میان غلام‌های حسین‌خان افشار، گرفتند، به حضور مبارک آوردند، از عقب چهارپاره خورده بود.

سه‌شنبه هشتم جمادی‌الآخر[ 1276]: کوه زیرچال جرگه بسته شد، سه شکار زدند: اول یک تکه بسیار بزرگ 9 سال که به قدر یک یابو بود- پانصد، ششصد قدم را به تاخت می‌رفت که از عقب تفنگ صدا کرد، از جایش حرکت نکرد و غلتید، ماشاءالله تیر شاهانه بود، قوه هیچ‌کس نیست، الحق از دور کمرش گلوله گرفته بود- دویم یک بز را قریب به دویست قدم راه زدند، با دود تفنگ غلتید- سیم یک چپش هم در کمر پنهان شده بود- با چهارپاره زدند که همان سر جایش خوابید. به تاریخ شنبه پانزدهم جمادی‌الآخر: میان دو کوه کوک داغ سه ساعت به غروب مانده نشستند میان لات[؟] دوکوه- این غلام با موسی تفنگچی، پنج سوار دیگر را برداشته، رفتیم در کوه کوچک کوک داغ، چهار قوچ بود، اطراف آنها را سوار گذاشته، یک دفعه سرزده قوچ‌ها فرارا آمده، قریب به چهارصد قدم نزدیکی مکان که قبله عالم روحنا فداه تشریف داشتند، یک قوچ پنج ساله بسیار بزرگ را به تاخت، به گلوله زدند- با دود تفنگ معلق شد- ماشاءالله این هم از تیرهای شاهانه بود و کسی را قوه این تیر انداختن نیست.

سال پیچی ئیل سنه 1276
به تاریخ هیجدهم شهر شعبان1276: قبله عالم روحنا فداه هنگام رفتن قشون تشریف بردند بیرون ملاحظه فرمایند قشون را، در مراجعت دو بز آهو با چهارپاره به دست مبارک زدند- بز اولی پنجاه وپنج قدم راه بود- بز دویمی چهل و سه قدم راه بود-

به تاریخ دوشنبه بیست و چهارم شهر شعبان1276: تشریف فرمای آهو گردانی قورق پشت دولاب شدند، یک بزآهو را با چهارپاره قریب به ششصد قدم راه می‌شد، زدند- سر تیر غلتید.

به تاریخ بیست و نهم شهر شعبان روز دوشنبه [29] 1276: چهارساعت به غروب مانده سوار شدند، در قرق دولاب یک تکه آهوی هفت ساله درشت، زیاد مقبول در کومه، به سی و پنج قدم راه، با چهارپاره زدند، قریب به پانصد قدم راه رفت، افتاد، الحق شکار به این زودی نشده، از وقتی‌که از جاده سوا شدند، تا زمانی که شکار را زدند و مراجعت فرمودند، یک ساعت بیشتر نشد. به تاریخ جمعه ششم شهر رمضان1276: چهار شکار زدند: اول دوآهو در ماهور خوابیده بود، به کمین تشریف بردند، یکی را با لوله اول زدند، سرتیر افتاد، یکی را با لوله دویم، یکی آخری به قدر یک میدان راه رفت، خوابید- قبله عالم روحنا فداه به قدر چهل قدم راه تشریف بردند تیر دیگر با چهارپاره زدند از جایش حرکت نکرد- دویم یک بزآهو را بالای سه‌تپه، به کمین خود تنها تشریف بردند، به قدر شصت قدم راه بود، با چهارپاره زدند، افتاد، به قدر دودقیقه بعد پاشد فرار کرد- سیم در آهوگردانی یک بزآهو را با چهارپاره زدند به قدر پنجاه قدم راه بود که با دود تفنگ غلتید. به تاریخ دوشنبه نهم شهر رمضان1276: تشریف‌فرمای آهوگردانی شدند، دو شکار زدند: اول پیش از ظهر در کومه بیست و پنج قدم راه بود، یک تکه هفت سال بسیار مقبول درشت را با چهارپاره زدند، دود تفنگ بلند شد، تکه از جایش حرکت نکرد.

دویم بعد از ظهر یک تکه آهوی پنج سال در کومه شصت و دو قدم راه بود، زده، زخم‌دار شده، فرار کرد، با لوله دویم زدند که سه چهار معلق خورد افتاد.

به تاریخ چهارشنبه دوازدهم شهر رمضان1276: پنج ساعت به غروب مانده تشریف‌فرمای آهو گردانی قرق دولاب شدند، یک بزآهو را به پنجاه و شش قدم راه با چهارپاره زدند، زخم‌دار شد- آن روز را گیر نیامد، فردا عالی جاه مصطفی‌قلی‌خان رفته پیدا کرده، به حضور مبارک آورد- ایضا روز چهارشنبه12 رمضان یک بزآهوی دیگر را با چهارپاره به شصت و چهار قدم راه زدند که سر تیر خوابید، با دود تفنگ ماشاءالله.

به تاریخ بیستم شهر ذی‌قعده[1276]: که در شهرستانک کوه کفو جرگه بسته شد، سه شکار تکه و دو خرس زده شده: اول یک تکه 9 سال بسیار بزرگ آمد، قریب به یکصدوپنج قدم راه بود، اول با چهارپاره زدند، نیفتاد، تیر دیگر با گلوله زدند، غلتید، به قدر یابو بود. دویم یک تکه سه سال آمد، از میان دره با چهارپاره زدند دویست سیصد قدم راه رفت، افتاد پیاده‌ها سرش را بریدند- سیم یک خرس ماده بسیار بزرگ آمد، قریب به سیصد قدم راه به تاخت رفت، با گلوله زدند، زخمی شد، رفت زیردرخت اورسی نشست، تیر دیگر با گلوله زدند که از بالای کوه غلت زنان، مثال یک سنگی غلتیده است تا آمده میان رودخانه [در] آب، آنجا فراش‌ها دویدند که بگیرندش، دست انداخته، چوب دست یکی از فراش‌ها را گرفت، فراش زور کرد چوب را بگیرد، چنان تکانی داد که فراش دو، سه معلق خورد، چوب را گرفت از دست فراش، به قدر سی، چهل نفر جمع شدند، با همه دعوا می‌کرد، تا قبله عالم روحنا فداه دوباره یک تیر زدند به کله‌اش که خوابید- چهارم یک تکه هشت سال بسیار بزرگ را به قدر ششصد قدم راه بود، با گلوله زدند که غلت‌زنان آمد تا ته دره- ماشاءالله از تیرهای شاهانه بود که هیچ پادشاه نینداخته بود- پنجم یک خرس نر بسیار بزرگ که کوهان سر شانه‌اش، مثل کوهان شتر بود، در بالای کوه رفته بود، زیر یک بهمن بسیار بزرگی که سرش برف بود و از زیرش آب می‌رفت، پیاده دورش را گرفته بود، آنچه کردند از سوراخ بیرون بیاورند، نیامد- آخر قبله عالم روحنا فداه از بالای سوراخ ملاحظه فرمودند، دیدند، قریب سی، چهل تیر تفنگ از گلوله و چهارپاره زدند، خیال می‌کردی هیچ گلوله و چهارپاره بر او اثر ندارد، آخر این غلام عرض کردم سرش را نظر بیاورید به سرش بزنید- سرش را به دقت نظر فرمودند با گلوله زدند به کله‌اش، غلتید میان آب، پنجاه نفر جمع شد[ند]، به زور از آن سوراخ بیرون آوردند- چنین جانوری کسی ندیده بود.

منبع: فاطمه قاضی‌ها، فصلنامه اسناد بهارستان، سال اول، شماره چهارم، زمستان ۱۳۹۰- تحت عنوان «قدیمی‌ترین سند بازیافته از شکارهای ناصرالدین‌ شاه قاجار»
۲
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید