زیر پوست «آتش‌بس»

زیر پوست «آتش‌بس»

تداوم دیپلماسی صرفا در شرایطی امکان‌پذیر خواهد بود که کارگزاران در فضای حفاظت شده ایفای نقش نمایند. توضیح اینکه حفاظت در شرایطی معنا پیدا می‌کند که ابزارهای موج سوم و چهارم کنش امنیتی اسراییل و امریکا نقش موثری در فضای ارتباطی و کنش بروکراتی با رهبران ایران داشته‌اند، در غیر این صورت امکان ظهور فاجعه جدید در شرایط غافلگیری دیپلماتیک اجتناب‌ناپذیر است.

کد خبر : ۲۴۸۵۸۰
بازدید : ۱۳

ابراهیم متقی استاد دانشگاه نوشت:

بحران امنیتی ایران از زمانی آغاز شد که واقعیت‌های نوظهور سیاست جهانی مورد توجه کارگزاران امنیتی و راهبردی کشور قرار نگرفت. تغییرات سیاسی و نوآوری در قالب‌های هنجاری و فناوری را می‌توان در زمره موضوعات و عواملی دانست که مساله و موضوع اصلی پیروزی یا شکست کشورها را در دهه سوم قرن ۲۱ شکل می‌دهد. کارگزاران امنیتی و دیپلماتیک ایران از آنچه که در نظام جهانی شکل می‌گرفت، بی‌اطلاع بودند و تمایل چندانی برای هماهنگ‌سازی خود با ضرورت‌های جدید حکمرانی در حوزه هویت، قومیت، تغییرات نسلی و فناوری‌های در حال ظهور نداشتند. این امر منجر به غافلگیری تاکتیکی ایران شد. ایران احساس می‌کرد که قابلیت‌های گسترده‌ای به لحاظ ابزاری و تاکتیکی در محیط منطقه‌ای داشته و از این طریق قادر خواهد بود تا در هر منازعه‌ای به پیروزی و اثربخشی تاکتیکی نایل شود.

در چنین شرایطی تغییراتی بسیار عمیق و گسترده در ساختار بروکراتیک به موازات نظم جهانی شکل می‌گرفت، به همان‌گونه‌ای که نشانه‌هایی از بیگانگی نسلی، هویتی و شکاف ژئوپلیتیکی در ایران به وجود آمد. در این شرایط سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی امریکا و اسراییل موقعیت خود را در داخل کشور ایران ارتقا داده و به این ترتیب زمینه برای شکل‌گیری مجموعه‌هایی به وجود آمد که می‌توانستند نقش موثری در شکل‌بندی‌های ضد امنیتی ساختار سیاسی ایران ایجاد کنند. شبکه‌های نفوذ اطلاعاتی در شرایطی گسترش یافت که قابلیت‌های ذهنی و ادراک مجموعه‌های حفاظتی در ایران براساس قالب‌های موج دوم شکل گرفته و در نتیجه، مجموعه‌های امنیتی، سوژه‌ها را براساس شکل‌بندی‌های ظاهری و ادبیات رسمی آنان مورد سنجش قرار می‌دادند. درحالی که هرگونه تغییر تکنولوژی و تاثیرگذاری آن بر ساختار اطلاعاتی و امنیتی امریکا و اسراییل شبکه‌هایی را در داخل کشور به وجود آورد، این شبکه‌ها توانستند ضربات غافلگیر‌کننده و غیر قابل جبرانی را بر ساختار سیاسی و امنیتی ایران اعمال کنند.

۱- تجارب ایران از موج اول دیپلماسی هسته‌ای

موج اول دیپلماسی هسته‌ای در شرایطی ایجاد شد که اسراییل برای سازماندهی شبکه‌های اطلاعاتی و امنیتی خود نیازمند زمان و غافلگیری تاکتیکی ایران بود. روندهای کنش دیپلماتیک ایران در این دوران تاریخی کاملا خوشبینانه بوده است.

در این دوران تاریخی دیپلمات‌ها و گروه مذاکره‌کننده احساس نمی‌کردند که آنچه در آینده سیاسی و راهبردی جمهوری اسلامی اتفاق می‌افتد به دور از قالب‌های ادراکی است که در اتاق‌های دیپلماتیک و براساس مذاکرات دو جانبه حاصل می‌شود.

در این دوران تاریخی، شکل‌گرایی واقعیت دیپلماسی هسته‌ای ایران بوده و به همین دلیل هیچ‌گونه ذهنیتی معطوف به درک قالب‌های بنیادین تفکر ترامپ، هگست، روبیو و ویتکاف حاصل نشد. انگاره کنش دیپلماتیک ایرانی در این دوران به ‌شدت ابتدایی، سطحی و تا حد بسیار زیادی غیرمسوولانه بود.

نتیجه آن را باید در عملیات غافلگیر‌کننده اسراییل علیه نهادها، تاسیسات و مجموعه‌های امنیتی ایران دانست. درحالی که ایران مورد تهاجم نظامی و امنیتی اسراییل قرار گرفته بود، متاسفانه اثربخشی دیپلماتیک ایران به گونه‌ای محدود بود که هیچ‌یک از نهادهای بین‌المللی مواضع مثبتی نسبت به مظلومیت راهبردی جمهوری اسلامی اتخاذ نکردند.

ارزش هر فرآیندی را باید در نتایج و پیامدهای آن دانست. نتیجه موج اول دیپلماسی هسته‌ای ایران و امریکا را می‌توان معطوف به حمله نظامی اطلاعاتی و امنیتی فراگیر سازمان یافته و شبکه‌ای علیه تاسیسات و نهادهای ایران دانست.

بیان چنین رویکردی به مفهوم آن است که وقتی افراد به عنوان نماینده راهبردی کشوری در مذاکرات شرکت می‌کنند، می‌بایست دارای رویکرد موسع و همه‌جانبه راهبردی باشند. متاسفانه شکل‌گرایی، آفت بسیار بزرگ دیپلماسی، امنیت، راهبرد و کنترل اجتماعی در ایران بوده و چنین انگاره‌ای آسیب خود را بر نهادهای ساختاری جمهوری اسلامی به‌جا گذاشت.

در چنین شرایطی محور اصلی مقابله با تهدیدات به دوش مقام معظم رهبری افتاده و ایشان توانستند ساختار در‌هم ریخته و فرو ریخته را به گونه‌ای بازسازی و عملیاتی نمایند که نشانه‌هایی از موازنه تاکتیکی را اجتناب‌ناپذیر کرد. در چنین شرایطی بود که اسراییل و ایالات‌متحده پیام‌های مربوط به آتش‌بس را مخابره کردند. باید علت اصلی آن را در قابلیت تاکتیکی نیروی هوافضای جمهوری اسلامی دانست.

نیرویی که فرمانده ارزشمند خود را در اولین روز نبرد از دست داد. بازسازی ساختاری برای آمادگی عملیاتی نیازمند رهبری کاریزماتیک بود. در شرایطی که جامعه در فضای بهت و ابهام قرار داشت، نیروی هوافضا به صورت یک‌تنه توانست اقدامات متقابلی را علیه کنش تهاجمی اسراییل به انجام رسانده و در چنین شرایطی بود که نشانه‌هایی از موازنه مر‌حله‌ای به وجود آمد. اصلی‌ترین چالش امنیتی ایران در اولین مرحله نبرد را باید مربوط به باز بودن فضای آسمان ایران دانست.

 اگرچه نیروی پدافند جمهوری اسلامی تلاش بسیار زیادی به انجام رساند و شهدایی را تقدیم فضای مقاومت و مقابله با تهدیدات تهاجمی اسراییل نمود، اما واقعیت آن است که چنین روندی نتوانست مانع از عملیات تاکتیکی اسراییل شود و در نتیجه هزینه‌های فراگیر امنیتی و راهبردی برای جمهوری اسلامی ایجاد کرد. در این شرایط، ایران نیز خود را با فضای موازنه جدید تطبیق داده به گونه‌ای که هم‌اکنون در وضعیت موازنه و آتش‌بس شکننده قرار داریم.

۲- چالش‌های موج دوم دیپلماسی هسته‌ای 

منازعه ایران و اسراییل دارای پیشینه تاریخی بوده و عامل اصلی آن را باید در شاخص‌های بنیادین انقلاب اسلامی ایران جست‌وجو نمود. این نشانه‌ها در دهه اول انقلاب که ایران در جنگ تحمیلی و روند با ثبات‌سازی ساختاری بود بسیار محدود به نظر می‌رسید. تشدید منازعات از سال‌های دهه ۱۹۹۰ گسترش قابل توجه یافت.

ریشه‌های آن را باید در حمایت ایران از انتفاضه فلسطین جست‌وجو کرد.  در این فرآیند، انتفاضه فلسطین به گونه تدریجی به اصلی‌ترین چالش امنیتی اسراییل و کشورهای محافظه‌کار جهان عرب تبدیل شد. اندیشه کنش انقلابی ایران به موازات نقش‌یابی در محیط منطقه‌ای توانست زمینه‌های گسترش موج مقاومت در جنوب غرب آسیا را به وجود آورده و از‌سوی دیگر نشانه‌هایی از قدرت‌یابی ایران در محیط منطقه‌ای را اجتناب ناپذیر می‌ساخت.

در چنین شرایطی بود که نشانه‌هایی از ائتلاف، مشارکت و همکاری بین جهان عرب و اسراییل را اجتناب‌ناپذیر می‌ساخت. در این فرآیند نقش ملی جمهوری اسلامی مبتنی بر نشانه‌هایی از موازنه‌گرایی و سیاست قدرت در محیط غیر‌متوازن و چالشی خاورمیانه بوده است. براساس چنین نشانه‌هایی است که انگیزه کنش تعارضی اسراییل برای مقابله و رویارویی همه‌جانبه با ایران افزایش یافت.

نشانه‌های چنین تعارضی را می‌توان در گسترش جنگ‌های تاکتیکی اسراییل و کشورهای جبهه مقاومت در محیط منطقه‌ای دانست. در این فرآیند، جمهوری اسلامی از یک‌سو در وضعیت قدرت‌یابی قرار می‌گرفت و از‌سوی دیگر به عنوان نشانه‌هایی از تهدید مشترک اسراییل، امریکا و جهان غرب تلقی می‌شد. ایران در این دوران به مثابه تهدید مشترک کشورهای جهان عرب اسراییل و همچنین جهان غرب بوده است.

افزایش قدرت منطقه‌ای ایران زمینه موازنه تهدید در روابط امریکا، اسراییل و کشورهای محافظه‌کار منطقه‌ای در ارتباط با ایران را به وجود آورد. در این دوران تاریخی اسراییل «سیاست مقابله با هشت‌پا» را در دستور کار خود قرار داد. ایران به عنوان محور مقاومت در انگاره اسراییل به عنوان کشوری محسوب می‌شد که اگر پاهای آن قطع شود قابلیت خود برای جنگ‌های تاکتیکی منطقه‌ای را از دست می‌دهد.

در چنین شرایطی اسراییل توانست قابلیت‌های اطلاعاتی و امنیتی خود را گسترش داده و شبکه‌های امنیتی را به داخل کشور ایران منتقل کند. بهره‌گیری اسراییل از شبکه نفوذ و فقدان آشنایی مقامات تصمیم‌گیرنده امنیتی ایران به ساز و کارهای کنش شرکت‌های چندملیتی در زمره عواملی محسوب می‌شود که مزیت نسبی اسراییل برای مقابله موثر با حزب‌الله و ایران را در روند جنگ‌های منطقه‌ای اجتناب ناپذیر ساخت.

نتیجه: 

امنیت‌سازی در فضای بحران امنیتی و غافلگیری راهبردی کاری دشوار برای کشورها محسوب می‌شود. کشورهایی که به لحاظ فناوری و قابلیت‌های کنش تاکتیکی در عرصه‌های اطلاعاتی، امنیتی و حفاظتی در فضای عقب‌ماندگی و تاخیر قرار می‌گیرند، در چنین شرایطی کاری دشوار برای موازنه‌گرایی و مقاومت خواهند داشت.

امریکا در فضای موجود تلاش دارد تا شکل جدیدی از چالش‌های امنیتی را فراروی ایران ایجاد کند. واقعیت آن است که چالش‌های امنیتی به گونه تدریجی افزایش یافته و به بحران‌های امنیتی جدید و نوظهور تبدیل می‌شود. 

در چنین شرایطی امریکا تلاش دارد تا موقعیت تاکتیکی اسراییل را افزایش دهد. در نبرد ژوئن ۲۰۲۵ امریکا و اسراییل علیه ایران نه تنها سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی کشورهای یاد شده با یکدیگر هماهنگ بودند، بلکه در حوزه‌های نظامی و امنیتی نیز فعالیت آنان با یکدیگر همراستا و یکپارچه بوده است.

در فضای موجود دیپلماسی هسته‌ای، نشانه‌هایی از فریب امنیتی در سه گانه اسراییل، اتحادیه اروپا و امریکا علیه ایران وجود دارد. با توجه به نقش‌یابی ۳ بازیگر یاد شده، طبیعی است که چالش‌های امنیتی ایران افزایش پیدا کند. شاید بتوان به این موضوع توجه داشت که موج جدید دیپلماسی هسته‌ای معطوف به غافلگیری جدید ایران در جهت کنش امنیتی، مقابله موثر و رویارویی با نهادها، کارگزاران و رهبرانی است که در مرحله اول از جنگ امنیتی اسراییل جان سالم به در بردند.

 طبیعی است که سیاست اسراییل همواره بر تداوم کنش امنیتی علیه جمهوری اسلامی ایران و جبهه مقاومت قرار داشته است. بسیاری از افرادی که در این دوران به شهادت رسیدند قبلا در وضعیت ترورهای موردی قرار داشته‌اند. کنش امنیتی اسراییل و امریکا در این دوران تاریخی، نشانه‌هایی از ابهام و عدم اطمینان را منعکس می‌سازد.

در فضای ابهام هرگونه دیپلماسی ایرانی می‌بایست معطوف به توجه و دقت نظر به موضوعات راهبردی، اطلاعاتی و امنیتی باشد. دیپلماسی و آتش‌بس در شرایط بحران و ابهام امنیتی با‌توجه به تجارب کنش دیپلماتیک از موج همکاری‌های ایران و امریکا به معنای صلح‌سازی محسوب نمی‌شود. اگرچه کاربرد هوشمندانه آن را می‌توان به مثابه ابزار توافق و صلح‌سازی نیز دانست. در شرایط موجود تاریخی، هرگونه کنش دیپلماتیک و تداوم فرآیند دیپلماسی هسته‌ای بدون توجه به واقعیت‌های محیط امنیتی و اطلاعاتی نشانه‌هایی از غافلگیری را نیز منعکس می‌سازد.

 تداوم دیپلماسی صرفا در شرایطی امکان‌پذیر خواهد بود که کارگزاران در فضای حفاظت شده ایفای نقش نمایند. توضیح اینکه حفاظت در شرایطی معنا پیدا می‌کند که ابزارهای موج سوم و چهارم کنش امنیتی اسراییل و امریکا نقش موثری در فضای ارتباطی و کنش بروکراتی با رهبران ایران داشته‌اند، در غیر این صورت امکان ظهور فاجعه جدید در شرایط غافلگیری دیپلماتیک اجتناب‌ناپذیر است.

منبع: روزنامه اعتماد

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید