مشتی که «امیرعلی» را برای همیشه ساکت کرد
عصبانیت و درماندگی همه آن چیزی بود که یک جنایت خانوادگی دیگر را رقم زد. اینبار نوبت نوزاد چندماهه بود تا توسط پدرش به قتل برسد.
کد خبر :
۴۳۳۱۷
بازدید :
۲۰۷۹
عصبانیت و درماندگی همه آن چیزی بود که یک جنایت خانوادگی دیگر را رقم زد. اینبار نوبت نوزاد چندماهه بود تا توسط پدرش به قتل برسد.
حادثه تلخی که آغازش ضربات مشت پدر خشمگین بر سروصورت این نوزاد سهماهه بود و پایانش مرگ دلخراش امیرعلی روی تخت بیمارستان.
عامل این حادثه تکاندهنده پس از اعلامنظر قطعی پزشکی قانونی درخصوص مرگ این نوزاد از سوی پلیس به اتهام قتل عمد بازداشت شد و صبح دیروز نخستین جلسه بازپرسی او در شعبه سوم دادسرای جنایی تهران انجام شد.این حادثه در ٢٧خردادماه سالجاری هنگامی رقم خورد که مادر امیرعلی او را برای دقایقی با پدرش تنها گذاشت، اما وقتی او به خانه بازگشت، با صورت کبود و ورمکرده پسر سهماههاش مواجه شد.
صورت امیرعلی سیاه و کبود شده بود. وضع او به قدری وخیم بود که مادرش حتی فرصت نکرد دلیل حال و روز خراب امیرعلی را از بهرام جویا شود. او همراه همسرش امیرعلی را به نزدیکترین مرکزدرمانی بردند. بیمارستان آیتالله کاشانی در منطقه خزانه جایی بود که امیر در آن بستری شد، اما وضع این نوزاد به حدی وخیم بود که کادردرمانی این بیمارستان نتوانست اقدام موثری برای او انجام دهد. به توصیه پزشکان، این نوزاد به بیمارستان حضرت رسول (ص) منتقل شد.
شدت ضربات باعث خونریزی داخلی مغز امیرعلی شده بود و او ١٢روز بعد تسلیم مرگ شد. بعد از مرگ مشکوک این نوزاد ماموران پلیس از طریق کادردرمانی بیمارستان در جریان این حادثه قرار گرفتند.
با توجه به محل وقوع جرم این پرونده در دادسرای ناحیه ١١ تهران به جریان افتاد. بازپرس دستور بررسی علت مرگ را صادر کرد. با گذشت چند هفته پزشکی قانونی علت مرگ این نوزاد سهماهه را «خونریزی به دلیل برخورد جسم سخت به جمجمه اعلام کرد.» با مشخصشدن علت مرگ این نوزاد، پدر به اتهام قتل بازداشت و پرونده با موضوع قتل به دادسرای ناحیه ٢٧ تهران ارجاع شد.بهرام صبح دیروز به دادسرای جنایی تهران منتقل شد.
او در برابر بازپرس منافیآذر قرار گرفت و جزییات این حادثه دلخراش را تشریح کرد. اظهاراتی که با گریههای گاهوبیگاهش همراه بود. این پدر قاتل وقتی به چهره اشکآلود همسرش نگاه میکرد، از اینکه با دست خودش ثمره زندگی مشترکشان را به قتل رسانده، ابراز پشیمانی میکرد.
ندامت از قتل فرزند سهماهه همه آن چیزی بود که بهرام بارها و بارها در لابهلای صحبتهایش آن را تکرار کرد. آنچه در ادامه میخوانید، بخشی از جلسه بازپرسی این پدر در شعبه سوم دادسرایی جنایی تهران است.
اتهام قتل را قبول داری؟
نمیدانم چطور این اتفاق افتاد. من نمیخواستم پسرم را بکشم. فقط میخواستم او را ساکت کنم. از صدای گریه او خسته و عصبی شده بودم، نمیدانستم باید چکار کنم. قصدم کشتن او نبود.
اتهام قتل را قبول داری؟
نمیدانم چطور این اتفاق افتاد. من نمیخواستم پسرم را بکشم. فقط میخواستم او را ساکت کنم. از صدای گریه او خسته و عصبی شده بودم، نمیدانستم باید چکار کنم. قصدم کشتن او نبود.
چطور او را ساکت کردی؟
حدود ساعت ١١ بود. همسرم برای واریز قسط از خانه خارج شد. و من با امیرعلی تنها شدم. قرار بود چند دقیقهای مراقب او باشم تا نسرین برگردد، اما امیرعلی زد زیر گریه. من هرکاری کردم تا او آرام شود، پستانک دهانش گذاشتم، بغلش کردم، تکانش دادم، اما هیچ فایدهای نداشت. او جیغ میزد و گریه میکرد. صدای بلندی داشت، من هم عصبی بودم، برای یک لحظه کنترلم را از دست دادم و چند ضربهای به سروصورت او زدم. یکدفعه دیدم که صورتش کبود شده. همان موقع بود که نسرین از راه رسید. بلافاصله امیرعلی را به بیمارستان بردیم.
چرا عصبی بودی؟
شب قبل با نسرین دعوا داشتیم. حرفمان شده بود. جروبحث کرده بودیم، به همین دلیل هم اعصابم به هم ریخته بود.
با همسرت اختلاف داری؟
مثل همه زن و شوهرها، اما چند وقتی بود که از طرف خانوادهام هم تحتفشار قرار گرفته بودم. آنها اصرار دارند که من نسرین را طلاق دهم. فشار خانواده، مشکلات اقتصادی و دعوای شب قبل حسابی من را کلافه کرده بود.
مشکل مالی چطور؟
من نانوا هستم. ١٣سال است که این کار را انجام میدهم. الان هم در یک نان فانتزی کار میکنم. تحصیلات زیادی ندارم تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخواندم، وضع مالی خوبی ندارم اما به نان شبم هم محتاج نیستم. بیشتر عصبانیت من به خاطر اختلافات خانواده با همسرم است.
اعتیاد داری؟
نه. اصلا.
چند ضربه به امیرعلی زدی؟
به صورت و سر او ٦ ضربه زدم. وقتی به خودم آمدم، دیدم صورت او ورم کرده و سیاه شده.
چه مدت زمانی با امیرعلی تنها بودی؟
تقریبا ١٥دقیقه شاید هم کمی بیشتر. وقتی او وارد خانه شد و وضع امیرعلی را دید، بلافاصله او را به بیمارستان بردیم.
به کدام بیمارستان؟
خانه ما خزانه است. نزدیکترین بیمارستان در آن منطقه آیتالله کاشانی است. من و نسرین بچه را به بیمارستان بردیم. در آنجا بستری شد، اما پزشکان آنجا به ما گفتند که حال او وخیم است و به احتمال زیاد باید به بیمارستان دیگری منتقل شود. همانجا بود که پلیس سراغ من و همسرم آمد و سوالاتی از ما پرسید. فکر میکنم کادردرمانی آنجا به پلیس اطلاع داده بود.
چرا امیرعلی را به بیمارستان دیگری منتقل کردید؟
تشنج کرد. امیرعلی در بیمارستان کاشانی دوبار تشنج کرد. به همین دلیل او را به بیمارستان رسول(ص) در ستارخان منتقل کردند.
بعد چه شد؟
امیرعلی چند روزی در آن بیمارستان بستری بود. البته پزشکان آنجا هم از او قطع امید کرده بودند. به ما گفتند که خونریزی مغزی کرده و احتمال زندهماندنش خیلی کم است. بعد از ١٢روز هم در همان بیمارستان فوت کرد.
همسرت هم از این ماجرا خبر داشت؟
نه نسرین از این ماجرا خبر نداشت. هربار هم که خواست از من سوال کند، من به او دروغ گفتم تا اینکه چند روز قبل از مرگ امیرعلی واقعیت ماجرا را برای او تعریف کردم.
چند سال است که ازدواج کردی؟
من متولد سال ٦٦ هستم. حدود دوسال است که با نسرین ازدواج کردم. در اصل مادرم او را برای من انتخاب کرد. خانواده من آن اوایل با این وصلت خیلی موافق بودند، اما بعد از مدتی اختلافات شروع شد. آنها اصرار داشتند که من نسرین را طلاق دهم، حتی شرطشان برای سندگذاشتن طلاق نسرین است، ولی من زنم را دوست دارم. از کاری هم کردم، پشیمانم. یک لحظه کنترلم را از دست دادم. من زندگیام را خیلی دوست دارم. حاضر نیستم از زنم جدا شوم.
۰