5 قانون اصلی که فیلسوفان «سگی» به ما می‌آموزند

5 قانون اصلی که فیلسوفان «سگی» به ما می‌آموزند

فلسفۀ «کلبی» یا «سگی» یکی از مشهورترین مکاتب فلسفی یونان باستان بوده است که در طول تاریخ فلسفه همواره تاثیرگذاری خود بر فیلسوفان و مکاتب مختلف را حفظ کرده است. این مکتب صرفا یک مجموعه از «نظریات» نبود بلکه نوعی سبک زندگی بود که به پیروان خود شیوۀ خاصی از نگاه به زندگی را توصیه می‌کرد.

کد خبر : ۱۸۲۰۲۰
بازدید : ۸۰۹۲

فرادید| اگر چند مکتب برجستۀ فلسفی در یونان باستان را بخواهیم ذکر کنیم، بدون تردید باید فلسفۀ کلبی یا سگی را در کنار مکاتبی مانند رواقی‌ها و اپیکوری‌ها نام ببریم. این فلسفه بیش از هرکس از اندیشه‌ها و شیوۀ زندگی «دیوگنس سینوپی» سرچشمه گرفته است؛ مردی که برخی از معاصرانش او را «سگ» می‌نامیدند و شیوۀ زندگی‌اش نیز به راستی شایستۀ این لقب بود. می‌گویند او در خمره زندگی می‌کرد، مثل حیوانات از داخل جوی آب می‌نوشید و هیچ مایملکی برای خودش نداشت.

به گزارش فرادید؛ اما آموزه‌های اصلی فلسفۀ سگی چیست و واعظان ژولیده و ژنده‌پوش این مکتب چه اصولی را برای دوستان و پیروانشان تبلیغ می‌کردند؟ در اینجا 5 قانون اصلی فلسفۀ کلبی را به بیانی امروزی ارائه کرده‌ایم.

قانون ۱: به مکان‌ها وابسته نشوید

1

خانه به دوش‌های بیچاره، اثر آرتور بوید هوتِن، ۱۸۶۱

ایده‌ی خرید خانه با قرض و بدهی و وام مسکن که این روزها برای ما امری عادی است، برای فیلسوفان سگی کاملا بیهوده بود، چون شکل زیستن آن‌ها مانند مسافران کوچ‌گر بود. آرمان‌های آن‌ها از نوعی خودبسندگی شدید به نام اوتارکی (Autarky) حمایت میکرد، به معنای وابستگی اندک به شرایط بیرونی. 

اما این ایده‌آل نه فرار از واقعیت را موعظه می‌کند و نه ستایش فردی است که خودش را در قلعه‌ای منزوی کرده است. کلبیون به تقلید از سقراط که بدون تغییر باقی ماند و کمتر به ظواهر بیرونی یا کالاهای مادی وابسته بود، معتقد بودند حذف خود از جامعه، فضا برای بینش و درک را بیشتر می‌کند. 

آنتیستِنس، یکی از پیروان مکتب کلبیون، موافق استفاده از شنل، عصا و خورجین بود. 

از همه مشهورتر، دیوگنس سینوپی بود که با دیدن موش بی‌پروایی که از کنارش می‌گریخت، دریافت سبک زندگی کوچ‌گرایانه (خانه‌بدوشی) جذابیت دارد. از نظر او برای این موش اهمیتی نداشت که لباس مناسبی به تن ندارد، خوابش ترتیبات راحتی ندارد یا نداند غذای فردایش از کجا به او می‌رسد. 

این قبیل مشاهدات بود که دیوگنس را تحت تأثیر قرار داد تا شیوه زندگی مشابهی را در پیش بگیرد: او در فضای باز روی ردای تاشدۀ خودش یا در درون یک خمره می‌خوابید.

در دنیای امروز هم با رواج «اجاره نشینی» تا حدی اوضاع زندگی شبیه آرمان فیلسوفان سگی شده است. خرید خانه و ثابت کردن محل زندگی دیگر مانند گذشته به معنای پیروزی و ثروت نیست. در جامعه‌ی مدرن امروز، جابجایی به دلیل مزایای آن، به یک امر عادی تبدیل شده است. 

قانون ۲: به ارزش‌های مادی وابسته نباشید 

2

بازیکنان کارت، پل سزان، ۱۸۹۰-۱۸۹۲

یونانیان باستان بشکه‌های چوبی لبه‌دار نمی‌ساختند، در عوض ترجیح می‌دادند شراب، غلات و روغن را در ظروف سفالی ذخیره کنند. یکی از این گنجانه‌های غول‌پیکر جایی بود که دیوگنس درون آن ساکن شده بود و فضای کافی برای جا دادن او در تمام عمرش را داشت. او از کمترین امکانات شخصی برخوردار بود. 

او حاکمان، پزشکان و فیلسوفان را باهوش‌ترین مردم می‌دانست. از سوی دیگر، معتقد بود تعبیرکنندگان خواب، پیشگویان و کسانی که آن‌ها را باور می‌کنند و همینطور کسانی که به شهرت یا ثروت خود می‌بالند، احمق‌ترین افراد هستند. 

کریتس کلبی، فیلسوفی که بیشتر عمرش را به عنوان گدا گذراند، نداشتن مادیات را عاقلانه می‌دانست. او بدون پرداختن به جزئیات زیاد در مورد لفاظی‌های کلبیون، از مردم خواست به دنبال ارزش‌های مادی نباشند و فاصله‌ی سالمی بین خود و ثروت‌های مادی حفظ کنند تا تحت تأثیر خطرات ناشی از دارایی‌های دنیوی قرار نگیرند. 

کریتس در واقع فکر نمی‌کرد ارزش‌های مادی لزوما بد هستند. با این حال، باید در محدوده معقولی از آن‌ها لذت برد و هرگز نباید از داشتن آن‌ها دچار غرور یا وسواس شد. هرقدر مادیات کمتری داشته باشید، فرصت بیشتری برای تمرکز روی ارزش‌های واقعی، مانند ایجاد روابط معنادار با افراد همفکر دارید. 

اگر زندگی در خمره برای شما غیرقابل‌تصور است، دست کم به دنبال اصول ساده‌گرایانه زندگی باشید. سعی کنید زندگیتان را پاکسازی کنید و از شلوغی‌ها خلاص شوید و دیگر بی‌رویه خرید نکنید و قبل از خرید فکر کنید. اگر این طرز تفکر را داشته باشید، دیگر خرید بسیاری از اقلام به نظرتان غیرضروری خواهد بود. 

قانون ۳: بدن و روح خود را با ریاضت تقویت کنید

3

مسابقات لانگ‌چَمپ، ادوار مانه، ۱۸۶۶

کسانی که می‌خواستند زندگی کوچ‌نشینی داشته و به راستی خودمختار باشند، باید عادت مقاومت و تاب‌آوری را در خود پرورش می‌دادند. فیلسوفان سگی معتقد بودند تمرین خویشتن‌داری به افراد قدرت درونی می‌بخشد و آن‌ها را توانمند می‌کند. از این رو، آن‌ها آگاهانه از آسایش گریزان بودند و در عوض مواجه‌ی دائمی با سختی‌ها را انتخاب کرده بودند. کشف امکان دستیابی به سادگی بیشتر، برای کلبیون خوشبختی واقعی را به ارمغان آورد. این نوع خودانضباطی سختگیرانه، ریاضت‌طلبی نامیده می‌شود. 

دیوگنس یک بار با دیدن پسری که بجای فنجان با دست آب می‌خورد، فنجانش را دور انداخت زیرا فهمید که می‌توان بدون آن هم آب نوشید. او برای اینکه خودش را به طرد شدن و جواب منفی شنیدن عادت دهد، از «مجسمه‌ها» درخواست صدقه می‌کرد و برای اینکه بدنش را سرسخت و مقاوم کند، با پای برهنه راه می‌رفت، حتی در برف. 

امروزه بسیاری از مردم ریاضت‌طلبی را برمی‌گزینند و این انتخاب لزوما با هیچ عرف مذهبی ارتباط ندارد. شاید برای یک فرد، این ریاضت‌طلبی راهی برای رشد اراده، قوی‌تر شدن و تمرکز بر چیزهای مهم باشد. 

برای فردی که ریاضت‌طلبی را برگزیده، اهمیتی ندارد چقدر پول دارد و شغلش چیست. ساده کردن زندگی، اساس ریاضت‌طلبی است و همینطور نفی چیزهایی که لذت مادی یا جسمانی به همراه دارند. 

تمرینات شدید شاید تأثیر عمیقی بر جای بگذارند، اما تمرینات منظم و ملایم قدرت جسمی و ذهنی را به میزان قابل‌توجهی افزایش می‌دهد. گاهی‌اوقات یک عادت مثبت کوچک آسانتر از شیرجه رفتن در آبهای یخ‌زده است. 

قانون ۴: چاپلوسی نکنید

4

ملاقات اسکندر مقدونی و دیوژن، گاسپار دِ کرایر، ۱۶۰۵-۱۶۶۹

می‌گویند اسکندر مقدونی زمانی به دیدار دیوگنس رفت و به او گفت می‌تواند هر چیزی از او بخواهد. دیوگنس بدون هیچ احترامی درخواست خود را از فرمانده چنین بیان کرد: از جلوی آفتاب کنار برو! 

راه و رسم بی‌اعتنایی کلبیون نه فقط به صاحبان قدرت، بلکه به اعماق محافل فلسفی نیز راه یافته بود. آنتیستنس و دیوگنس از هیچ کوششی برای نقد علنی افلاطون دریغ نمی‌کردند و او را به دلیل طرح آموزه‌ای درباره ایده‌هایی که از دید آن‌ها بیش از حد انتزاعی و دور از واقعیت بود، تمسخر می‌کردند. . 

قانون ۵: رد قراردادهای اجتماعی

5

ناهار، کلود مونه، ۶۹-۱۸۶۸

کلبی‌ها گاهی با رفتارهای عجیب و غریبشان در فضاهای عمومی همشهریان خود را شوکه می‌کردند. این رفتارها نشان‌دهنده تلاش برای روشن کردن این واقعیت بود که قوانین اجتماعی در حقیقت قراردادهایی دلبخواهی هستند که از هیچ ضرورت طبیعی سرچشمه نگرفته‌اند. فیلسوفان سگی می‌خواستند مطابق «طبیعت» زندگی کنند و نه مطابق «قانون» انسان‌ها.

دیوگنس مثال می‌زد که اگر کسی انگشت وسطش را به کسی نشان بدهد، مردم این را کاری بی‌ادبانه و زشت می‌دانند اما اگر با انگشت اشاره‌اش حتی به کسی سقلمه بزند، این آنقدرها بی ادبانه نخواهد بود. این مثال از نظر او نشان می‌داد که قاعده‌های آدم‌ها بر اساس یک حقیقت برآمده از طبیعت شکل نگرفته‌اند.

همین امروز هم  در جوامع مدرن رفتارهایی هستند که با وجود بی‌آسیب بودنشان عجیب یا زشت قلمداد می‌شوند اما از سوی دیگر رفتارهایی که ممکن است آزاردهنده باشند عادی به حساب می‌آیند. اندیشیدن به واقعیت قواعد اجتماعی و کنار گذاشتن قواعد بیهوده و نادرست چیزی بود که زیستن به عنوان یک فیلسوف سگی آن را ایجاب می‌کرد.

مترجم: زهرا ذوالقدر 

۲۵
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید