سقف ناامن خانواده!
میدانیم که بیشترین آزارها بهاصطلاح زیر سقف امن خانواده رخ میدهند و میدانیم که این والدین هستند که با تنگحوصلگی و عدم درک مسئولیت بزرگ فرزندپروری، کودکانشان را آزار میدهند.
کد خبر :
۵۱۳۸۶
بازدید :
۹۰۴
شیوا دولتآبادی | اگرچه مواجهه با آمار ١٦ هزارنفری کودکان آزاردیده که به گزارش ریاست اورژانس اجتماعی در ششماهه اول سال ٩٦ به اورژانس گزارش شده، در نگاه اول تکاندهنده به نظر میرسد، ولی از دو جنبه دیگر نیز این اطلاعرسانی بسیار حائزاهمیت است.
یکی اینکه آقای جعفری، ریاست اورژانس اجتماعی کشور، این اطلاع را رسما در اختیار گذاشته و برای آگاهی عموم اعلام میکنند که میتواند خود جنبه استمداد از مردم را داشته باشد و دیگر اینکه این آمارها همیشه به ما نشان میدهند که این تعداد فقط شامل مواردی هستند که از راههای مختلف اصولا به اورژانس اجتماعی اطلاع داده شدهاند و بیتردید فقط بخش کوچکی از تعداد آزارها، تجربه و گزارششده کودکان هستند.
در نگاهی دقیقتر به همین آمارها میبینیم که کودکان دبستانی بیشترین قربانیان در این آمارها هستند، درحالیکه آمارهای بینالمللی نشان میدهند که کودکآزاریها در همه سنین اتفاق میافتند.
به عبارتی میتوان گفت که هرکجا آزارگری وجود داشته باشد و آزارپذیری، آزار در شکلهای مختلف اتفاق میافتد، پس بیتردید تعداد زیادی از کودکان خردسال در این گزارش نیستند. کودکآزاریهایی مانند غفلت در توجه کافی به بهداشت و تغذیه کودک تا انواع دیگر آزارها مانند آزار جسمانی، عاطفی- هیجانی تا آزار آموزشی و جنسی.
در زمانی که در سوئد قوانین جدی برای کنترل خشونت جسمانی (بهاصطلاح تأدیب و تنبیه بدنی) وضع و اجرا شد (حدود ٣٠ سال پیش)، موارد آزارگری روانی (تهدید، تحقیر، تبعیض، تمسخر و...) بیشتر شد. پس مهمتر از نوع آزار، بهوجودآمدن، وجودداشتن و زیادترشدن خودِ آزارگر است.
میدانیم که بیشترین آزارها بهاصطلاح زیر سقف امن خانواده رخ میدهند و میدانیم که این والدین هستند که با تنگحوصلگی و عدم درک مسئولیت بزرگ فرزندپروری، کودکانشان را آزار میدهند.
تعداد اندکی از این والدین میتوانند دچار اختلالهای جدی روانی باشند، تعدادی الگوهای سنتی را که خود تجربه کردهاند تکرار میکنند و تعدادی خشمهای فروخورده خود از تجربههای دراز و کوتاهمدت از ناکامیها را در یک چرخه پرخاشگری به خانه میآورند.
تعدادی از کودکآزاریها هم بیتردید تحتتأثیر سوءاستفاده از مواد اتفاق میافتند. از سوی دیگر مشاهده میشود که بسیاری از کودکآزارها، همسرآزار هم هستند که خود فاجعه بزرگتری برای رشد کودک است.
برای پیشگیری از کودکآزاری کارهای زیربنایی زیادی باید کرد. در این راستا میتوان بهطورمثال از آموزشهای در دسترس همگان برای فرزندپروری مثبت بهرهمند شد که آشنایی با اصول کلی آن و تجربه اثربخشبودنش میتواند به نوعی از فرهنگ مثبت و مؤثر در تعامل و آموزش حل مسئله در خانواده تبدیل شود، ولی البته جلب اقشار آسیبپذیر به چنین برنامههایی خود یک عزم ملی میطلبد و باور به علم در زندگی روزمره.
از سوی دیگر لازم است یادآور شویم که اینک بعد از گذشت نزدیک به ربع قرن از پیوستن جمهوری اسلامی ایران به پیمان جهانی حقوق کودک، هیچ اقدام فراگیری برای فرهنگسازی در راستای آن نشده است. رسانه ملی سالی یکبار از آن یاد میکند، درحالیکه مسئولیت دولتها اشاعه آن است.
مفاد و آموزههای همین پیماننامه میتوانست با آشنایی بیشتر عموم با آن بهتدریج در نگاه به حق و تکلیف والدگری کمک کند. از سوی دیگر از سال ١٣٨١ تاکنون کودکآزاری جرم عمومی است و نهتنها اطلاعدادن آن خوب است، بلکه اطلاعندادن آن جرم است. شهروند ما این را از کجا بداند اگر به آگاهی عمومی و فرهنگ تبدیل نشود.
از سوی دیگر اینک ٩ سال است که لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان منتظر تصویب در مجلس شورای اسلامی است.
حفظ و حراست از کودکان مسئولیت همه بزرگسالان است و این اگر با کمک رسانههای جمعی تبدیل به فرهنگ شود، شاید بتوان بهجای رساندن کودکی با زخمهای فراوان روانی و جسمانی به اورژانس، در پیشگیری از بهوجودآمدن انسانهای تحقیرشده و شرمسار از بودن خود در جهان و در نتیجه تبدیلشدن آنها به انسانهای خشن یا منفعل، بهموقع از راه کمکرسانی مددکارانه و روانشناختی به خانوادهها مؤثر واقع شد.
۰