آیا کمبود دانش داریم؟

آیا کمبود دانش داریم؟

افراد زیادی هستند که دانش دارند، ولی تبدیل دانش به عمل و سیاست، بدون بینش ممکن نمی‌شود. بینش مربوط به فهم از خود، چگونگی ارتباط با دیگران، تجربه‌های پیشین و... است. ساختار‌ها نیز مربوط به نیرو‌های اجتماعی، شفافیت، قانون‌پذیری یا حاکمیت قانون، پاسخگویی و مسائل مالی و... است. در حقیقت افراد طالب قدرت پیش از حضور در قدرت، بر اساس دانش و علم سخن می‌گویند یا حداقل می‌کوشند که چنین کنند. ولی هنگامی که در موضع قدرت و تصمیم‌گیری قرار گرفتند انواع و اقسام متغیر‌های گوناگونی وارد ماجرا می‌شود که بر بینش و نیز تصمیم فرد اثرگذار است. مسائلی، چون موارد پیش‌گفته و نیز موضوع منافع و بقا.

کد خبر : ۶۴۸۱۳
بازدید : ۱۰۲۶
آیا کمبود دانش داریم؟ عباس عبدی | دیدار‌های کارشناسان اقتصاد، جامعه و سیاست با رییس‌جمهور این گمان را ایجاد کرده که گویی مشکل ما در ایران نداشتن دانش است و اگر به دانش مناسب دست پیدا کنیم، همه‌چیز درست می‌شود. به همین علت است که برخی افراد روی علم و دانش خیلی تاکید می‌کنند و نشست و برخاست با اهل علم را برای دولت یک ضرورت می‌دانند. قصد بنده در این یادداشت این است که بگویم مشکل ایران هیچ ربطی به دانش یا کمبود آن ندارد. اصولا این ذهنیت نادرستی است که گمان کنیم مسائل جامعه با افزایش دانش حل می‌شود. البته برای رسیدن به این هدف دانش شرط لازم و مهمی است، ولی مطلقا شرط کافی نیست. نمونه روشن آن مقایسه طولی در جامعه ایران است.
وضعیت دانش و تحصیل میان جامعه امروز ایران با نیم قرن پیش نشان می‌دهد که احتمالا تعداد افراد تحصیلکرده دانشگاهی امروز ما بیشتر از تعداد افرادی است که در ۵۰ سال پیش سواد خواندن و نوشتن داشتند. ولی این امر بدان معنا نیست که پیشرفت مدیریتی و سیاستی ما نیز به همین نسبت بوده است اگر عقبگرد نکرده باشیم! مقایسه عرضی نیز ممکن است. به مسائل اقتصادی ایران نگاهی بیندازیم. وضعیت تورم، نرخ ارز، ثبات سیاست‌ها، مقررات اقتصادی و... و آن را مقایسه کنیم با افغانستان که بعید می‌دانم تعداد کارشناسان اقتصادی آن به اندازه یک دانشگاه ایران نیز باشد. ولی چرا آنان می‌توانند اقتصاد باثبات‌تری داشته باشند و ما نه؟ همین ساده‌انگاری ما نسبت به نقش علم است که گمان می‌کنیم هر وزیری باید در حوزه وزارتی خود کارشناس باشد. همین ساده‌انگاری است که گمان می‌کنیم هر کس لقب دکترا را یدک کشید خیلی فهمیده و دانشمند است و همین فرهنگ غلط است که زمینه را برای سوءاستفاده بسیاری فراهم می‌کند که با انواع و اقسام ترفند‌ها دنبال مدرک بروند که گند تعداد اندکی از آن‌ها در آمده است.

نمونه دیگری برای فهم این ادعا وجود دارد. کسانی هستند که پیش از آمدن بر سریر قدرت حرف‌های بسیار درستی می‌زنند. حرف‌هایی که نشان می‌دهد، ریشه مشکلات را فهمیده‌اند و دانش کافی نسبت به آن دارند، ولی هنگامی که وارد قدرت و مسوولیت می‌شوند، به کلی متفاوت عمل می‌کنند. روشن است که در اینجا نه بر اساس دانش که بر مبنای عامل دیگری تصمیم می‌گیرند. بنابراین هرگونه کوششی جهت آگاه کردن آنان از طریق علم، بیهوده و بی‌ثمر است. آن عامل دیگر چیست؟ عامل ساختاری و بینشی. بینش اگر چه متأثر از دانش است، ولی به نسبت مستقل نیز هست. تابع محض آن نیست.
افراد زیادی هستند که دانش دارند، ولی تبدیل دانش به عمل و سیاست، بدون بینش ممکن نمی‌شود. بینش مربوط به فهم از خود، چگونگی ارتباط با دیگران، تجربه‌های پیشین و... است. ساختار‌ها نیز مربوط به نیرو‌های اجتماعی، شفافیت، قانون‌پذیری یا حاکمیت قانون، پاسخگویی و مسائل مالی و... است. در حقیقت افراد طالب قدرت پیش از حضور در قدرت، بر اساس دانش و علم سخن می‌گویند یا حداقل می‌کوشند که چنین کنند. ولی هنگامی که در موضع قدرت و تصمیم‌گیری قرار گرفتند انواع و اقسام متغیر‌های گوناگونی وارد ماجرا می‌شود که بر بینش و نیز تصمیم فرد اثرگذار است. مسائلی، چون موارد پیش‌گفته و نیز موضوع منافع و بقا.

هر پدیده‌ای که پویایی داشته باشد، علاقه‌مند به بقا است. بنابراین تصمیمات آن را باید در چارچوب کوشش برای بقا در نظر گرفت. اگر سیاستگذاری بر اساس دانش به بقای یک صاحب قدرت یا مجموعه سیاسی کمک نکند، به طور طبیعی آن مجموعه یا فرد بر اساس دانش مرسوم تصمیم نخواهد گرفت.

کسانی که از بیرون به ماجرا می‌نگرند، گمان می‌کنند که آنان دانش ندارند، در حالی که چنین نیست، آنان در فضایی جز آنچه ما فکر می‌کنیم و با مفروضاتی متفاوت تصمیم می‌گیرند. اگر بخواهیم نمونه‌هایی از این ادعا را برشماریم. سیاست‌های قیمت‌گذاری با تفاوت‌های زیاد میان قیمت رسمی و قیمت بازار است که تقریبا در همه دولت‌های پس از انقلاب انجام شده است، در حالی که همه می‌دانند که این کار نادرست و زیان‌بار است ولی همه آن‌ها با گرایش‌های گوناگون سیاسی کمابیش یک مسیر مشابه را طی کرده‌اند. آنچه گفته شد به این معناست که دیدار با اقتصاددانان و جامعه‌شناسان بد نیست. ولی حتی اگر به احتمال اندک به توسعه و گسترش دانش و مرز‌های علم در دولت منجر شود، باز هم تاثیری بر روند امور ندارد. آنچه نیاز جامعه ما است مواجهه قدرت با کنشگران و فعالان مدنی و تحت تاثیر قرار گرفتن مولفه‌های مربوط به بینش و منافع و عوامل ساختاری است.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید